روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

تکرار

شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۴۴ ب.ظ

این روزهای شده تکرار هر روز ...چه خبر شده تو این شهر؟...چرا همه یهو یادشون افتاده یه خانم دکتر تمام وقتی هست که میتونه کیس خوبی برای ازدواج باشه؟...رسم سردرد و تهوع بعد از هر درخواست دیگه داره برام عادی میشه...هر بار باید قبل یا بعدش بالا بیارم...مسخره است...دارم از سردرد میمیرم...قرار بود یه تابستون اروم و پر از شیطونی و جوونی رو بگذرونم تا شروع کلاسا و حالا دقیقا برعکس شده...هر روز یه استرس جدید و سر درد های بدتر...و من هنوز هم هیچ دلیلی برای ازدواج نمیبینم...ولی اینکه چرا هر دفه دارم تو این ماجرا ها میوفتم خودش ماجراییه...یه تابستون بدجور پر از استرس رو دارم میگذرونم...کاش لااقل سر درد ها تموم بشن...چقدر دلم میخواد الان بشینمو زار زار گریه کنم

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۹۸/۰۵/۰۵
زیرزمینی

نظرات  (۴)

به نظر من با یه مشاور خوب صحبت کن، انقدر هم خودتو اذیت نکن، خوب تو یه دختر جوون و تحصیل کرده و با خانواده هستی یعنی چی نمیدونم چرا همه یادشون افتاده بیان خواستگاری، حسابی بهم ریختیااااا!!!
تو برنامه ریزی های خودتو برای خوش گذرونی داشته باش 😏
پاسخ:
با یه مشاور خوب قبول دارم ولی برم بگم چی؟بگم نمیخوام شوهر کنم؟میگه نکن
اتفاقا اولش همینو میگه یعنی همراهیت میکنه و میگه هر چی تو بگی درسته! ولی کم کم، خیلی ظریف تو تصمیم گیری ها تورو سوق میده سمت خواستگار ها و  چگونه برقرار کردن رابطه درست 😏
پاسخ:
منظورت مشاوره؟الان که خوبه عملا میگه تو ادم خل و چلی هستی شوهر نکنی بهتره

می دونم حوصله این حرفم رو نداری تو این شرایط ولی خب ....

دلم می خواد بیام عروسیت

لباسی هم که تو عروسیت دوست دارم بپوشم رو هم تو واتساپ برات بفرستم؟؟

دوس دارم تو عروسیت همش کنارت باشم و یه بادبزن سفید قرطی دستم باشه صورت تو رو باد بزنم و به این بهانه همش نگات کنم.هیز هم خودتی خخخخخخخخخخ

از اینجا تا شهر شما راهی نیست که.مگه نه؟؟؟

می دونی که بابای نیکان هم پایه خخخخخخخخ

حتی تا بوستان علوی کنار اداره مون هم  ناز می کنه نمیاد خخخخخخخخخخخخ

ولی عروسیت رو دوس دارم بیام میگی چه کار کنم؟



راستی منم یه هفته است شبانه روز سردرد وحشتناک دارم و دارم می میرم مثلا ولی مطمئنم از سردرد نمی میرم،دیگه عادت کردم همش سردردهای بی اندازه و وحشتنناک می گیرم و هیچ مسکنی هم جواب نمیده و اضافه کن بهش گردن درد دیسکی خیلی بد رو ولی از وقتی بیدار میشم می خندم تا آخر شب که می خوابم

پاسخ:
واااااای طیبه جونم عاشقتممممممم...چقدر کامنتت باحال بود...اینجور که تو گفتی خودمم دلم خواست عروس بشم تا تو بیای بشینی کنارم...من به تو و روحیت در برابر درد ایمان دارم
چرا انقدر کم می نویسی؟
پاسخ:
درگیری فکری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی