روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مرگ

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۵۱ ق.ظ

بعد از ۴۸ ساعت سر کله زدن با سال بالایی خر باورم نمیشه باید برم خونه خانم و زیبا و اروم منتظر خواستگار خرتر باشم...از اون کشیکا بود که میتونستم بخوابونم توگوش سال بالایی....تازه مامانم اصرار داره من چای ببرم...خدایا مگه فیلمه!!!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۱۷
زیرزمینی

نظرات  (۱)

حالا چه اصراریه شوهرت بدن! به نظر من ازدواج یه اتفاقه یهو باید پیش بیاد! حالا چایی رو میبردی یه جوری دق و دلیتو سر خواستگار درمی‌آوردی 😄

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی