۰۸اسفند
اتاق من تو مرکز روبروی در ورودیه و چون قفلش مشکل داره هرکی وارد مرکز میشه مستقیم میاد تو اتاق ...
دیروز یه پسر 15_16ساله فوق لاغر و برخلاف مردم اینجا بور اومد تو اتاقم و چیزی پرسید اونقدرصداش اروم بود که متوجه نشدم
گفتم چی؟
گفت برای خدمات کسیو نمیخواین اینجا؟
گفتم اینجا دولتیه استخدامش با ما نیست..
و رفت
از دیروز عذاب وجدان دارم کاش ادرس شبکه رو بهش میدادم...یا میگفتم بره پیش مستخدم مرکز میتونست کمکش کنه...هرچند معلوم بود نیاز مالی شدیدی داره و اگه تو بهداشت حتی بهش کار میدادن تا 6 ماه حداقل طول میکشید تا به اولین حقوقش برسه...واقعا وضع مردم افتضاحه...ادم به یه نفر کمک کنه به ده نفر کمک کنه...بقیه چی
پی نوشت:چند وقت پیش یکی از دوستان میگفت چرا انقدر با پسرای پزشکی بدی...
خب تقریبا من هیچ خاطره خوشی از اقای هم لول توی رشته و تحصیلم ندارم...معمولا اونا خودشونو بالاتر از من میدونن حتی اگه پایین تر باشن...چندتا موردشو تا حالا نوشتم...از بابا و داداشم و فامیل سابق و رییس مرکز و همکار اقاو...نوشتم و...
ماه اخر اینترنی بود که باید بهداشت میگذروندیم و با بچه های دانشگاه دولتی و ازاد هم گروه میشدیم...اکثر بچه ها ماه اخر بودن به جز چند تا از بچه های دولتی و خب مسلما تعداد بچه های دانشگاه ازاد کمتر بود(چون کلا ما ورودی هامون کمتر بود)...به همین خاطر دوتا گروه باید میشدیم و چندتا از بچه های دولتی میومدن با ما...یکی از چالش های ما این بود که یه مریض فرضی معرفی میشد و بچه های هر گروه باید تشخیص افتراقی درمان و راههای درمان غیر دارویی و بهداشتی رو میگفتن...بعد گروه مقابل باید ایراد کار گروه اول و میگفت
مریض مااقای 30 ساله کیس پنومونی برونشیت یا برونشیولیت بود...هنوز که هنوزه فرق اینا رو من نمیدونم یعنی از تعریف میدونم فرقشون چیه ولی از نظر بالینی نمیدونم...بعدش نمیدونم وقتی درمانش فرقی نداره چرا باید فرقشو بدونیم...بگذریم...یه پلن برا مریض گذاشتیم و نوبت من بود که برم اون جلو و نظرات گروه رو بگم و البته که چون یک دانشگاه ازادی بودم توسط بچه های دولتی دریده بشم...خب تا اینجای قضیه منطقیه...ولی توی گروه ما 2 تا پسر از دانشگاه دولتی بودن که ماه 6 اینترنی بودن...و بخشایی که رفته بودن یه مشت بخشای مینور و به درد نخور بود...وسط ایرادایی که گروه مقابل به تشخیص و درمان گروه ما داشتن میگرفتن اون دوتا اقا هم به همون روش داشتن من و گروهمون رو میکوبوندن...که یهو اون وسط من عصبانی شدم و رو کردم به استاد کلاس و گفتم اره تشخیص ما اشتباهه مثلا اقای دکتر تشخیصش خروسک بود برای کیس گفته شده و نبولایزر و دگزا تجویز کردن...برای کیس که اقای 30 ساله است(خروسک به عکت باریک بودن مجرای تنفسیه و فقط توی بچه های کم سن هست)
وای قیافه پسره دیدنی بود تا بنا گوش سرخ شده بود...کل کلاس رفت رو هوا...خوروسک برای کیس 30 ساله...
یکی نیس بش بگه اخه بچه...اگه تو دولتی و من ازاد واسه خاطر شماهاییه که باسهمیه قبول شدین واسه خاطر شما هاییه که پسر بودین و سهمیه جنسیتی داشتین...اخه اینترن ماه6 حرف نزن...من ماه 18 هستم اگه تو 6 هستی...
برخورد هایی از این دست کم نبود...همیشه اینترن های پسر یا پزشکان عمومی مرد خودشونو علامه دهر میدونستن...چرا نباید حس بدی بهشون داشته باشم؟
البته شایدم من خیلی فمینیستم که شرایط انقدر برام سخته ولی بقیه زن ها راحتتر میپذیرنش