روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

۱۲آذر

خانم دکتر هستم یک عدد فضول...

یعنی من عاشق اینم در مسایل عاشقانه مردم فضولی کنم...جالبترش اونجاس که در نود درصد موارد فرداش یادم میره ماجرا چی بود...بعد الان سه نفرن که من چند وقته از فضولی دارم میمیذم که ماجرای عاشقانشونو بدونم

یکی رو چند ساله میدونم ولی خب میدونم که یکی بوده که الان نیس فقط در همین حد...که میدونم اگه بپرسم از وسط نصفم میکنه

یکی دیگه هم در حد چند ماهه میدونم و فقط بهم گفت یکی هست و خدافظ(ایکون با دست زدن تو صورت خودم)خیلی دوس دارم بپرسم چی شد ازدواج کردین یا نه که میدونم بپرسم یا جواب نمیده یا بلاکم میکنه

یکی هم هست فقط برداشت کردم که عشقش ممنوعه است...اونم یبار پرسیدم گفت بی تربیت فضول(ایکون گریه)

حالا این سه مورد بالا غیر مستقیم گفتم که خودتون بیاید اعتراف کنید ولی نمیدونم اینجا رو میخونید یا نه...خلاصه بیاد اعتراف کنید و دلی را شاد کنید

پی نوشت:قشنگ معلومه حوصلم سر رفته نه؟شعور ندارم که بشینم درس بخونم...هی فقط دماغمو میکنم تو زندگی مردم...والا...اصلا خودتون گیر عجب ادم فضولی افتادین...والا

زیرزمینی
۱۱آذر

دیشب خواب میدیدم تهران بودم و توی یکی از بیمارستانا کلاس گوارش داشتم...بعد خالم و مادربزرگم که چند سال پیش فوت شده و داییم که اونم فوت شده تهران بودن تو همون بیمارستان.گفتن که مادربزرگم زمین خورده و مهره کمرش شکسته و یه تیم 6 نفری از فوق تخصص ها عملش کردن و زنده مونده...(مادر بزرگ من نزدیک صد سالش بود که مرد و ناتوانی شدید و الزایمر و کهولت سن باعث مرگش شد و تو خونه مرد و کسی نبرد بیمارستان بستریش کنه و راحت یه شب تو خونه خودش تو خواب مرد وچند سال اخر زندگیش واقعا عذاب میکشید)بعد تو خوابم من داشتم فکر میکردم ادم 100ساله رو چرا یه جوری عملش کردن که نمیره؟اخه حالا تا ببریمش شهر خودش انقدر دوره که امبولی میکنه میمیره و فقط چند ساعت هی عذابش دادن بنده خدارو...(تو خوابم یکمم میدونستم که مادربزرگم که کلا مرده پس چرا الان زنده اس)...بعد رفتم به یکی از استادا گفتم گفت خانم دکتر ناراحت نباش اینجا که بیمارستان دولتیه همه چی مجانیه این بنده خدا هم امروز و فردا فوت میشه ولی عوضش رزیدنتا دوتا عمل سخت و خفن یاد گرفتن

زیرزمینی
۱۰آذر

دیشب خواب میدیدم رزیدنت شدم بعد رفتم با یکی از استادام که نورو سرجرنه سلام علیک کردم بهم شماره داده منم عین ندید بدید ها همون روز بهش زنگ زدم...بعد استادم موهاش سفید بود باهم دوست شدیم بعد عروسی کردیم ماه عسلم رفتیم ایتالیا...بعد با وجودی که موهاش سفید بود 34 سال داشت بعد که از ایتالیا برگشتیم فهمیدم زن داره که جدا زندگی میکنه ولی طلاق نگرفته یه بچه 7 ساله هم داره(دیشب موقع خواب هم صدای همسایه میومد که داشت با تلفن دعوا میکرد که اون شوهرش استاده و یه بچه داره و اینا و هم داشتم کتاب صوتی عروسک فرنگی رو گوش میدادم که تو ایتالیا اتفاق میوفته و ما جرای یه مرد مورد اخلاقی داره)ایکون اون دختره که با دست میزنه تو صورت خودش

زیرزمینی
۰۹آذر

اپیزود اول:

این چند وقته خیلی بد بود.ازمون ازمایشی اولمو حتی از پارسال بدتر دادم...انتخاب رشته تکمیل ظرفیت باز شد و رشته های مزخرفه شهر زادگاه کاملا خالی بود و من همش میترسیدم که با این وضع درسم بزنم یا نزنم...سر همین با رفیق و خانم دماغ عملی دعوام شد که هردوتا زنگ زدن...همفکری و هم دردی کردن و بالاخره تصمیم گرفتم که انتخاب رشته های مزخرف رو بذارم برای سال دیگه ودیگه ازمون ازمایشی ندم

خدایا ممنونم بابت دوستایی که هوامو دارن و واقعا دوستن

اپیزود دوم:

ازم پرسید ضریب هوشیت چنده؟بهش گفتم چرا؟

گفت بالاخره تو یه خونواده همه دریه سطحن

گفتم انقدر و گفتم تو مدرسه بهم گفتن بین 4تا ورودی بالا ترین ضریب هوشی رو داشتم که البته زر میزدن

میگه نه خب تو معلومه خیلی باهوشی

میگم از دانشگاه تهران قبول شدنم معلومه یا از یبار خوندن و یاد گرفتنم؟!

گفت یادته مشاور کنکورت میگفت رتبه دورقمی میشی؟

گفتم اره اونم خوب زر میزد

گفت نه تو خیلی استرس داری

میگم خب تو که باهوش تر از منی

گفت نه کجا بودم

گفتم درس خوندن که نشونه باهوشی نیس

گفت اینجا مدارسی هستن که اولش تشت هوش میگیرن و بچه های با ضریب هوشی بالای 130 رو پذیرش میکنن...ولی من میترسم بچم ضریب هوشیش پایین باشه ناراحت بشم

گفتم خب یه وقتم دیدی زیادی بالا بود و ناراحت شدی

گفت به من که بره نیست که ولی خودمم هوش عجیبی ازش نمیبینم.عادیه...

جالب بود برام که به نظر اون من خیلی باهوشم و به نظر خودم خیلی خنگم...چون میدونم حرفاش تعارف نیست و واقعیت فکرشه عجیب بود برام وگرنه حالا خنگم نباشم ولی هوشم معمولی

پی نوشت:تمام کسایی که برای متن قبل نظر گذاشتین واقعا ممنونم...حرفاتون ارومم کرد...مرسی که برام نوشتین

زیرزمینی
۰۲آذر

چجوری وقتی برای چیزی تلاش میکنید و بهش نمیرسید میپذیرید که نداشته باشیدش؟مثلا قسمت بوده یا هرچی.خیلی کمک نیاز دارم

حتی اگه نظری هم ندارید.خوشحال میشم بگید چیزی به ذهنتون نمیرسه.یا نظرتون رو بگید

مثلا شما یه لامبورگینی میخواید ولی هرچی پولاتونو جمع کردید نتونستید بخرید حالا هم کارخونه دیگه تولید نمیکنه و همه مدلا از دنیا جمع شده....یا مثلا فقط یه جای خیلی دور هست که فقطم همونجا میشه استفاده کرد و نمیشه به شهر زندگی شما اوردش...چجوری با خودتون کنار میاید؟

زیرزمینی
۰۲آذر

بابام چند وقته هر اخر هفته با همون دوستش که گفتم دختر و پسرش همسن من و داداشمن میره بیرون...انقدر که اگه یه هفته نره دوستش کلی گله میکنه...امروزم دوباره رفت...الام من مردم از خنده نمیدونم بابای من داره منو قالب میکنه یا دوستش داره دخترش رو شوهر میده😂😂😂

منم نشستم از پنجره اتاقم کشیک کشیدم ببینم ماشینش چیه...که خب البته من ماشینا رو بلد نیستم ولی شاسی بلند سفید بود

زیرزمینی
۰۱آذر

2.5 میلی گرم ریتالین خوردم و یه چیزی فراتر از اصلا بهم نمیسازه...داغونم کرد یعنی

زیرزمینی