پای دیابتی
پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۶ ق.ظ
از اول مهر رفتیم بیمارستان روانی...هنوز اجازه توی بخش رفتن نداشتیم ولی از شنبه قراره با اینترن ها و اتندمون بریم بخش...فعلا فقط درس های تئوری اولیه رو بهمون دادن و نکات ایمنی در برخورد با بیمارای این بخش!!!امسال بیمارستان جنرالمو تغییر دادن...اینترن هامونو جابه جا کردن وبردن یه بیمارستان دیگه...دیدن یه محیط جدید اونم توی روز اول اینترنی خیلی ترسناکه مسلما...واین ترس داره کم کم در من رسوخ میکنه...که چند ماه دیگه منم همین وضعیت رو دارم...ولی خوب یه نیرو محرکه ای هم شده برام که یه سری از بیماریهای مهم رو مرور کنم...امروز نوبت دیابت بود...وقتی به مبحث دیابتیک فوت رسیدم یاد یه خاطره از بخش غدد افتادمیه خاطره تاسف بارروز اخر بخش بودیم که یه مریض جدید از اورژانس اورده بودن...رفتم تا شرح حال مریض رو بگیر م یه اقای حدود 40 ساله که خیلی لاغر وضعیف بود...رنگ پوست تیره ای داشت...از ظاهرش معلوم بود وضع مالی مناسبی نداره همراه هم نداشت...ازش پرسیدم که چند ساله دیابت دارین گفت دوساله پیش ازمایش دادم و فهمیدم گفتم زخم پاتون رو باید ببینم...ملافه رو زدم کنار و ...هر چهارتا انگشتش سیاه شده بود...اره چهار تا چون انگشت شست نداشت-انگشت شستتون رو کی قطع کردین؟-قطع نکردم دیروز صبح که رفتم واسه کار شب که برگشتم دیدم انگشتم نیس...نمیدونم کجا افتادهانقدر شوکه شدم که هیچی نمیتونستم بگم...با چنان لحن ارومی این ماجرا رو تعریف میکرد که انگار ادما هر روز میرن بیرون و وقتی که میان انگشتشون رو گم میکنن...واقعا وحشتناک و غم انگیز بود ولی چی میتونست باعث سرگذشت این مرد شده باشه؟پرسید چند روز طول میکشه تا بقیه انگشتام خوب بشن؟حتی نمی دونست وضعش انقدر بده که باید انگشتاش قطع بشنگفتم دکتر که بیاد جوابتون رو میدهگفت باید برم سر کار نمیتونم زیاد بمونمپرسیدم مگه دارو واسه قندتون نمیخوردین...گفت نه بیمه نیستم دارو هم گرونه زیاد هم نمیتونم توی این بیمارستان بمونمعلت معلوم شده بود ولی حالا چی میشدوقتی استاد رسید خانم میانسالی هم کنار مرد ایستاده بود که ظاهری شبیه مرد داشت...استاد مشاوره جراحی گذاشت و گفت خیلی نمیشه کاری کرد پنجه پا باید قطع بشهزن بیمار بعد از ویزیت اومد پیش استاد و گفت راضی به قطع عضو نمیشه بخاطر هزینه هاش...وحشتناک بود...استاد بهش گفت که اگه پیشرفت کنه ممکنه باعث مرگ بشه و توصیه کرد که زن پیش مددکاری بیمارستان بره...خدایا به همه ادما کمک کن
۹۳/۰۷/۰۳
میدونی به چی فکر میکنم؟! به اینکه چرا همه ی سالهای ما سال بلواست؟!