درمانگاه روانپزشکی:قضاوت
چهارشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۳، ۰۵:۴۲ ق.ظ
روز درمونگاهمون بود.استاد همه رو مرخص کرد و من موندم چند تا سوالی که نمیفهمیدم رو بپرسم. وقتی سوالم تمون شد از اینکه بچه ها مونده بودن تعجب کردم که یکی از بچه ها گفت اقای دکتر میشه باهاتون عکس بگیریم؟همون لحظه یه مریض اومد تو واستاد گفت باید اول مریضامو ببینم.دکتر پرونده رو نگاه کرد و رو کرد به دو تا مردی که تازه وارد شده بودن ...نفر اول یه پسر جوون بود که سر و وضع مرتبی داشت و نفر دوم یه مرد مسن وافتاب سوخته که به نظر میومد سطح مالی اقتصادی پایین تری داشته باشه ...طبق تصورات خودم و مریضهایی که تا حالا دیده بودم حدس زدم که مریض نفر دوم باشه ولی برخلافش پسر جوون گفت منم-شما خودت صحنه رو دیدی؟-اقای دکتر برادر و دوتا بچشو خودم اوردم پایین- چی شد که این اتفاق افتاد؟برادرتون سابقه افسردگی یا هر بیماری روانی دیگه ای داشت؟-برادرم توی کار پلاستیک بود تا اینکه چند تا چکش که موعدش میرسه پول نداره پرداختشون کنه و به زنش میگه تا قرضمو از مردم بگیرم و این قرض هامو بدم همه اموالمو میزنم به نام تو تا مصادره نشن و بچه هام صدمه نبینن و خودم میرم زندان تا وقتی که قرض هامو بدم...ولی وقتی میره زندا ن زنش با پسر عموش که قبلا خاطرخواهش بوده میریزه رو هم ...از قبلا همدیگه رو دوس داشتن ولی پسرعمو هه معتاد بوده حالا که ترک کرده بود میشینه زیر پای زن داداشم که حالا که همه چی به نامته و شوهرت زندانه چرا میخوای بمونی بیا باهم فرار کنیم زن برادرمم بچه ها رو دم خونه خواهرم ول میکنه و فرار میکنه ...برادرم ادم غیرتی بوده وقتی از زندان ازاد میشه ومیبینه زنش بهش خیانت کرده از شدت غیرت دیوونه میشه و اول بچه ها شو دار میزنه بعدم خودشو...حالا سه ماهه که من نتونستم بخوابمدکتر دستور بستری مرد جوون رو مینویسه و مرد به همراه برادرش خارج میشه...ولی خیلی نمیگذره که برادر مرد جوون برمیگرده و میگه اقای دکتر برادرم قبلا تریاک مصرف میکرده ولی ما حدس میزنیم که این اواخر شیشه مصرف بکنه....وقتی دکتر مرخصمون میکنه و همه با هم به سمت رختکن میریم همه بچه ها میگن که عجب زنی...چه بی عاطفه خیانت کار و بی وفا...چرا شوهر و بچه هاشو ول کرد ...ولی من در جوابشون میگم از کجا میدونیین پسره راس میگه شاید داداششم مثل خودش معتاد بود و زنش رو اذیت میکرد؟شاید داره دروغ میگه شاید برادرش بیماری روانی داشته؟-هرچی هم که بود که نباید بجه هاشو تو خیابون ول میکرد ومیرفت؟-چکار میتونست بکنه هیچوقت قانون از زن حمایت نمیکنه-اگه شوهره معتاد بود میتونست طلاق بگیره-میدونی چقدر سخته تا اثبات کنی شوهرت معتاده؟هرچقدرم بد باشه بچه ها رو میدن به پدر شوهره...هزار انگ میبندن به زنه...من میگم نمیتونیین یه طرفه به قاضی برین شاید مرده هم مقصر بودهبحث بالا میگیره و همه بچه ها نظر منو رد میکنن...کار ما قضاوت کردن نیس درمان کردنه ولی ادمیه دیگه گاهیم قضاوت میکنهحرف من فقط این بود که یه اتفاق هرچقدرم بد باشه باید از زبون دو طرف شنید...ولی اون 5 نفر دیگه با من مخالف بودن ومعتقد بودن زنه برای تبرئه خودش هیچ دلیلی نمیتونه بیاره...این قضاوت من از کجا میومد که اینهمه با بقیه فرق داشت؟
۹۳/۰۷/۰۹
نگران نباشید
من با شما موافقم!