مهسا
جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ق.ظ
مهسا مریض من نبود...مریض استاد منم نبود ...اصلا توی بخشی که من مسئولش بودم هم نبود...ولی مدام جلب توجه میکرد ...وقتی برای ویزیت صبحا به بخش ویژه زنان میرفتیم دختری رو میدیدیم کهبه زور 20 ساله میزد...موهای زنگ کرده وقیافه ارایش کردش اول صبح توی بیمارستان روانی واقعا جلب توجه میکرد...تا اینکه یه روز دکترشو دیدم که کنار من ومریضی داشتم ازش شرح حال میگرفتم داشت به پرستار بخش میگفت که میخواسته خودشو از طبقه پنجم پرت کنه که گرفتنش...حالش خوب بود که فرستاده بودمش مرخصی ولی...باید هفته بعد یه شرح حال تحویل مدیرگروه میدادیم...ولی مریضای من یا مرخص شده بودن یا گارد بودن واصلا حرف نمیزدن...بهترین پیشنهاد شرح حال مریض دکتری که اتند نبود بود...ومهسا جذاب ترین کیس...چند روزی زیر نظر داشتم صبح ها میرفتم بخش ویژه زنان میدیدم که با ورود دانشجوها میاد وایمیسته باهاشون خوش و بش کردن ...تقریبا قربون صدقه همه میرفت....توی بخش دوستای زیادی داشت و زیادی پر چونگی میکرد...تشخیص دیگه تقریبا معلوم بود حالا کافی بود رضایت بده باهام حرف بزنه...پروندشو خوندمو مودبانه ازش پرسیدم میتونم باهاش حرف بزنم که خیلی راحت قبول کرد...میخواستم ازش سوالایی بپرسم که از مریضای خودمون تقریبا جرات نمیکردیم بپرسیم یا جوابمونو نمیدادن پس بهش اطمینان دادم که حرفاش فقط برای خودمه وهیچ جا ثبت نمیشه و دکترش وروانشناسش نمیبینن وتوی پروندشم ثبت نمیشهدختری 17 ساله یه سالو نیم پیش ازدواج کرد و دوسال بود که مهاجرت کرده بودن به اصفهان...تقریبن هایپر سکشوال بود...از دوران راهنمایی دوست پسر داشت که میخواست باهاش ازدواج کنه یبار باهاش میخواست باهاش فرار کنه که خونوادش جلوشو گرفته بودن...بعد تلفنی با شوهرش اشنا میشه وخونوادش رضایت به ازدواجش میدن ولی از خونوادش طرد میشه بعد از ازدواجشه که دوره مانیاش تبدیل میشه به افسرگی خونه نشین میشه توهمات فانتزی نسبت به س ک س پیدا میکنه و با توهم ارضا میشه...توی پرونده روانشناسیش نوشته بود که نسبت به توهمات س ک س ی کنترلی نداره ودارای تکانه های خشم و س ک س هست شوهر ش معتاد بود که نمیدونست به چی معتاده و توی بخش مردان همزمان به خودش بستری بود ...شوهرش رو خیلی دوست داشت ولی توی این یک سال اینترکرس نداشته ولی فکر میکردکه بارداره...وقتی ازش پرسیدم چجوری فکر میکنه ممکنه حامله باشه وقتی رابطه کاملی با شوهرش نداشت میگفت میشه دیگه و...توهمات حسادت ناجوری نسبت به شوهرش داشت و میگفت وقتی از خونه میره بیرون مدام بهش زنگ میزنم که کجایی یا با کی هستی حس میکنم میره سمت کسی الان که توی بخش بستری حس میکنم پرستارای بخش زیر پاش میشیننن ازش که پرسیدم تا حالا چیزی ازش دیدی یا شنیدی میگفت نه شخصیت اسکیزوفرنی فرم داشت میگفت روح دایی تازه فوت کردشو میبینه و روح داییش میخواد اذیتش کنه میگفت وقتی جن میره توی بدنش میتونه روح داییشو بیبینه و بعدش تشنج میکنه میگفت خانواده شوهرم برام دعا میخوننازش پرسیدم کی اوردت اینجا گفت پدرش گفتم پس طردت نکردن گفت از وقتی که مریض شدم بابام خیلی میاد پیشم بوسم میکنه بغلم میکنه همیشه قبلنا حسرت اینو داشتم که بابام بغلم کنه ولی الان خیلی دوسم داره دوست دارم که اومدم اینجا ولی هیچ حسی نسبت به خواهر برادرام ندارم نمیخوام ببینمشوناز روحیه وبرنامش برای اینده پرسیدم گفتم چجوری صبح زود پا میشی انقدر ارایش میکنی؟گفت روحیم اینجوری بهتر میشه دلم نمیخواد از اینجا برم بیرون برم بازم باید تنها بشینم تو خونه زندگی من نابود شده برم چکار کنم دیگه هیچی ندارم نه درس نه کار پرسیدم هنوزم به خودکشی فکرمیکنی گفت اره تا حالاسه بارخودکشی کردم زنده بمونم که چی بشه
۹۳/۰۸/۰۹
یک پیشنهاد عالی برای کسب در آمد از وبلاگت دارم. :D
سیستم کسب درآمد پاپ آپ یخی -- ثبت شده در ستاد ساماندهی
نرخ هر آی پی = 60 ریال
پاپ آپ اول = 30 ریال و دومی 30 ریال
تسویه حساب منظم و هفتگی - پاسخگویی و پشتیبانی 24 ساعته
ابتدا وارد سایت شوید و ثبت نام کنید
بعد از ثبت نام وبسایت خودتون رو ثبت کنید تا تایید بشه
بعد یک کد در قالب وبلاگتون قرار میدید
بعد به ازای هر بازدید کننده 60 ریال دریافت میکنید
همین حالا ثبت نام کرده و شروع به کسب درآمد کنید!
پرداخت منظم و شمارش بالا از مزیت های سایت ماست
کافی است امتحان کنید!
مطمئنم خوشتون میاد و راضی خواهید بود!
منتظرما!