روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

مهمان ناخوانده

چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۳، ۰۴:۱۹ ق.ظ
ای حالت تهوع لعنتی بیا باهم مهربان باشیم و مسالمت امیز درکنار هم زندگی کنیم...بیا و دست از سر کچل ما بردار...برو خانه ی تان چند روزی...مادرت نگران میشود بچه...از قدیم هم گفته اند دوری و دوستی...مهمان یک شب دوشب عزیز است...نه تو که یک ماه است هر شب میایی...شده ای بلای جان...اوایل فقط خودت می امدی حالا این چه صیغه ای است که جدیدا سردرد راهم با خودت می اوری؟... بگذار یک چند شبی تنها بمانم...از بوی غذا حالم بد میشود...از قیافه غذا ها حالم بد میشود...ولی گرسنه ام...این یک هفته دیگر شورش را در اورده ای...اخر هیچ کسی هم پیدا نمیشود که با من به رستوران بیاید تاشاید بتوانم چیزی بخورم جز خودت...که از ان پیتزا به ان خوشمزگی فقط 2 تکه اش سهم من شد...اخر خدا خیرت بدهد ان همه پول بالایش داده بودم...انهمه خوشمزه بود...ولی مجبورم کردی که همه اش را روانه زباله دانی کنم...دیگر ان خورش کرفس...ان میگو ها که انقدر زحمتشان را کشیده بودم وان ماهی های کیلو 25 هزار تومان را به رویت نمی اورم...این چه صیغه است که میایی و پلاستیک زباله را پر از غذا میکنی و میروی؟...برو عزیز دلم...برو و این سردرد لعنتی را هم با خودت ببر...گرسنه ام...دلم چیزی میخواهد بخورم...این یک هفته اخر که دیگر شورش را داری در می اوری...اخر من با این هیکل روزی یک وعده غذا بخورم ان هم باترس و لرز که بعدش تو به سرغم می ایی هی قاشق هایم را میشمارم که خدای نکرده زیاد نشود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۴
زیرزمینی

نظرات  (۷)

بمیرم برات...خو نکن این کارو باخودت...درس میشه...خدا بزرگه یکم ارامش خودتو حفظ کن...این حالتات فقط عصبین
پاسخ:
مرسی دوست خوبم
به این فکر کن چند سال دیگه که این روزها تموم بشه و پایان نامه و پروپوزال و ... با خودت میگی حیف از سلامتی و روزهایی که بیجهت بر خودم شب کردم
پاسخ:
یکم سخته حفظ ارامش فعلی
۳۰ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۴ دوشیزِه مورچــ ــِه
درکت میکنم
۰۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۲۲ جای برای دل شکستگان
سلام ای کاش می شد باهات درد دل کرد
پاسخ:
حتما میشه
الان خانوم دکتر نبودی الکی یه نسخه پزشکی برات می نوشتیم می گفتیم به اون دلیل و اون دلیله

الان تنها چیزی که میشه گفت و توی فیلم ها دیدم تا یک نفر اینجوری میشه میگن بارداررهعلائمش هم مو نمی زنه

من فرار کنم تا با امپول بهم حمله نکردی
پاسخ:
دقیقا مثل بارداری فقط اخرش بیمزس و یکم علایمش یواش تره
خخخخ باردار بودین شاید خبر نداشتین؟ ببخشیدا بی ادبی کردیم.
خانم دکتر؟
پاسخ:
پس 27ساله باردارم
سلام. خانم دکتر یه سئوال
میگم خب سئوالم اگه مسخره است خودتون به بزرگواریتون ببخشید.
میگم من نمک خیلیییییی میخورم و هرکاری میکنم نمیتونم ترک کنم به نظر شما چکار کنم؟ دارویی چیزی نیست مصرف کنم تا با اون قید نمکو بزنم؟
پاسخ:
سلام. نه دارویی نداره