روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

کمک

شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۳، ۰۵:۴۳ ق.ظ
خدایا کمکم کن فردا همه چی خوب پیش بره و ختم به خیر بشه...خدایا هوامو داشته باش فردانوشت:امروز که به خیر گذشت البته با کلی التماس و چند ساعت تیلیت شدن مغزم(املاشو مطمئن نیستم)فردا روهم به خیر بگذرونم خوبهیه خرس نرم گنده با کلی گل نیازمندم...فرداشاید بخرم...امروز بابا پول توجیبیمو ریختپس فردانوشت:خدارو شکر تا اینجاکه همه چی حل شده...رفتم واسه تغییر روحیه بزرگیای امیرطاها رو برای خودم خریدمپاسخ کامنت:سارای عزیز اگه این مطلب رو میبینی خوشحال میشم به طور خصوصی جوابتو رو بدم...متن زایمان طبیعی رو مثل اینکه خیلی بد نوشتم وشما دچار سو برداشت شدید...این قصور قلم من رو امیدوارم ببخشید...متن رو برداشتم که موجب نگرانی در شما یا خانم های دیگه ای که احتمالا این متن رو میخونن نشه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۷
زیرزمینی

نظرات  (۷)

ینی منظورت اینه که من خوب پیش برم؟!!
سلام
خیلی باحال بود مطالبت
با تبادل لینک موافقی؟
موافق بودی لینک کن بعد خبر بده لینکت کنم
سلام رخساره جان
تنها کاری که شما کردی گزارش صادقانه ای بوده از اتفاقی که همین لحظه ای من براتون می نویسم هم در حال افتادنه..نه اینکه همه ی جامعه ی مامایی و یا متخصصین زنان رو زیر سوال ببرم ..اما اون ماجرا یه قصه ی مکرره..
با حذف اون ماجرا چیزی عوض نمیشه..شاید تصورتون اینه که خب دیگران نترسن! اتفاقا لازمه که بخونن..با این حقیقت هر چند تلخ و ناگوار روبرو بشند..لااقل اگاه بشن..بتونن نظر بدن..بپرسن و اعتراض کنن..شاید چیزی عوض شد
زنان زیادی رو دیدم که به غلط تصور می کردن اون سلاخی و شکنجه و دردهایی که بهشون تحمیل شده جزیی از روند نرمال زایمان طبیعی بودن..
شخص شما به عنوان راوی اون ماجرا مخاطب اون حرفها نبودین..امیدوارم که هرگز نباشی..با این وجود ادرس وبلاگم رو میگذارم و خوشحال میشم اگر حرفی هست بشنوم ..در مورد خصوصی یا عمومی بودنشون هم مختارید
پاسخ:
شاید اگه شما هم تحت استرس این افراد قرار میگرفتین کسای دیگه ای جز ماما و پزشک رو مسیول میدونستید...وقتی 10زایو فقط دوتا ماما دارن...که همه منتظرن بچه های سالم هستن...هرکدوم هر لحظه ممکنه زایمان کنند و هرکدوم هر لحظه ممکنه در یه لحظه بحرانی قرار بگیرن...حق میدادید که ماما زودتر بخواد کارش رو تموم کنه...والبته این ربطی به اموزشی بودن بیمارستان نداره...چه بسا که اموزشی بودن بیمارستان نیروهای کمکی رو افزایش میده و همیشه حضور دانشجوها ودکتر توی بخش زایمان باعث میشه که زودتر به کار زایو رسیده بشه و خطر کمتری جانش رو تهدید کنه...من کار زایو رو اصلا تایید نمیکنم وحرف شمارو تا حدود زیادی قبول دارم...قصور ماما اصلا قابل چشم پوشی نیست...اگه وقت داشته باشید بهتون پیشنهاد میکنم مطلب کشیک از نوع دیگر ومطلب بعدش رو تو همین وبلاک بخونید که خاطره زایمان خواهر خودم توی یه بیمارستان خصوصیه ممنون سارای عزیز که سر میزنی و انقدر دقت دارید
رخساره جان اول خوشحالم از این جهت که شما گارد و تعصب بیجا نداری وگرنه مثل خیلی جاهای دیگه اینجا هم سکوت می کردم و اصلا باب این بحث باز نمیشد.. دوم اینکه مادرم ,خاله هام و عمده ی خانواده ی مادری همکار و هم رشته ی شما هستن..میخوام بدونید که این فشار کاری و استرسی که سیستم اموزش درمان بیمار و ناقص ما به دانشجو ها و در اینده به کادر درمان به طور کلی تحمیل میکنه رو کاملا باهاش اشنا هستم..
البته که گناه اول متوجه مسئولینه..کسانی که در دوران اموزش روی اخلاق پزشکی کمترین تاکید رو دارن و بابت همون اموزش ناقص هم بعداپ هیچ نظارت و دقتی وجود نداره..اینو اضافه کن به فشار و استرس کاری که این سیستم بیمار به کادر درمان تحمیل میکنه ..اما مسئله اینجاست که حلقه ی اخر این سیکل معیوب کسی نیست جز همون پزشک یا پرستار یا ماما..کسی که
قرار نیست و محق نیست تحت هیچ فشار یا استرسی از زایمان یک زن که باید زیباترین اتفاق زندگیش باشه و یکی با شکوه ترین صحنه های خلقت یه شکنجه ی تمام عیار جسمی و روانی بسازه..همونطور که اقلیتی هم وجود دارند که توی همین سیستم علیرغم همین شرایط مثل یک انسان متعهد به وظیفه شون و حتی فراتر از شرح وظائفشون عمل میکنن...
عزیزم ..من چندین بار شاهد زایمان طبیعی و سزارین بودم ..واقعا پروسه ی بی نظیریه ..و چقدر دردناکه بدل
شدنش به بدترین خاطره ی زندگی یه زن..
به طور کلی نه زن زائو بلکه هر بیمار دیگه ای در موضع ضعفه و این فقط مسئولیت درمانگرش رو بیشتر میکنه و لاغیر..
رخساره ی عزیز امیدوارم که شما هم مثل خیلی از اطرافیان من جزء استثناء ها باشی و مثل یک انسان متعهد و مهربان توی عرصه ای که واردش شدی بدرخشی.
پاسخ:
مرسی سارای عزیز...من هدفم کمک و درمان بیماران خواهد بود...امیدوارم بتونم این وظیفه خطیر رو درست انجام بدم...بازم ممنون از دقتت و توجهت به این وبلاگ...
خوشحالم رخساره جان..به امید خدا به ارزوی قشنگت میرسی عزیزم
پاسخ:
ممنون