عشق یا منطق
دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۱۱ ق.ظ
اینو نمینویسم که کسی رو قضاوت کنم...فقط مینویسم که یادم نره ممکنه منم توی این شرایط قرار بگیرم و نمیدونم ممکنه چکار کنمس یکی از دوستان نزدیک منه...این دوست ما توی یه خونواده مذهبی بزرگ شده...و خسیس از نظر مالی با وجودی که وضع مالیشون خوبه...شایدم نشه گفت خسیس ولی خب خرجش نسب به ما کمترهاین س یه دوست پسری داره که از اول دبیرستان باهاش دوسته...پسره ارشد یکی از رشته های مهندسی رو داره از یکی از دانشگاهای بیخودی...وکار بازاری و درامد خوب...ولی خب ما توشهر غریب ودوست پسر تو شهر زادگاه...اینا قصد ازدواج دارن از سالها پیش .لی خب از اونجایی که یایای س میگه فقط دکتر باید باشه شوهرت تمام این 13 سال از خونواده دختره قایم کردن این دوستی رو...والبته پسره یه خونواده خیلی اپن داره....سربازی نرفته و کار بازاری داره...این خانم س خیلی خوش هیکل و خوش قیافه هست و همیشه ارایش داره...به همراه کلی خنده و عشوه والبته یه ادم بیخیاله...یا حداقل مثل من حرص خور نیستمن توی بیمارستان ارایش نمیکنم حجاب میکنم و با کسی بگو بخند نمیکنم...بالاخره بیمارستان دولتی همه جور سطحی از جامعه بهش مراجعه میکنه...برخلاف خانم ساز چند ماه پیش خانم س یه مزاحم تلفنی پیدا میکنه...کم کم بهش میگه که من دندون پزشکم و تورو توی بیمارستان دیدمت و میخوام باهات ازدواج کنم...چند باری قرار میذارن و همو میبینن...پسره کلی (از نظر من ) قپی میاد درمورد ثروتش...واین دوست ما هم میبینه طرف دکر پولدار ساکن شهر غریب...از اون ور دوست پسر بالاخره نه دکتر نه وضع مالی انقدر خوب ساکن زادگاه...قراراش با اقای دکتر بیشتر میشه...دودل تر میشه...بعد از اینهمه سال حالا فکر میکنه یه موقیت عالی...خودش که میگه خب شاید بابام با دوست پسر مخالفت کنه و چرا دکتر رو بپرونم...شروع میکنه مثل خواست دکتر رفتار کردن...دیدارهای بیشتر...خودش میگه که من بهش گفتم یه خواستگار!!!دیگه غیر از تو دارم و میخوام رو دوتاتون فکر کنم واسه همین پس کار بدی نمیکنم...میره پیش یه مشاوره ازدواج بهش میگه اونو دوست داری خب اینو ول کن یا اگه این بهتره اونو ول کن یا صبر کن ببین نتیجه هر دوتا چی میشهخلاصه این دوست ما جدیدن هر روز باگل میاد خونه...هر روز هر روز بیرونه...ومن کلی حسودیم میشهلبته حسوذی های دخترونه(یعنی زیاد جدی نیست و فقط به هر روز بیرون غذا خوردنش حسودی میکنم)جاهای مختلفی رفته با این دکتر...خارج از شهر...خب میگه ادم معقولی و من نمیترسم بلایی سرم بیارهبا خودم که فکر میکنماگه من تو این شرایط بودم چکار میکردم؟خب من هیچوقت تو همچین موقعیتی نبودن...نه خوشگل نه خوش هیکل نه خوش اخلاق...هیچوقت همزمان چند نفر دور من نبودن...یا اگه بودن یکی رو تموم میکردم و بعد یکی دیگه رو ادامه میدادم...نمیتونم فکر کنم حالا واسه اینکه یکی از من خوشش بیاد یه جور دیگه رفتار کنم...جز معیارای من نه پول هست نه مدرک...این چیزا فهم و شعور نمیارهولی اگه من جای اون بودم واقعا چجوری رفتار میکردم؟
۹۴/۱۱/۱۲