واقعیت های نگفتنی
دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۳ ب.ظ
سالها پیش وقتی شعر ها و عاشقانه های شاعر رو میخوندم ازش میپرسیدم داستان عاشقانه تو چیه...همیشه بهم میگفت که عشقی وجود نداره یه شاعر واسه نوشتن و شعر گفتن مجبوره تخیلات عاشقانه داشته باشه...وقتی همیشه سوالم بی جواب موند حرفشو باور کردم...تا اینکه بعد از سالها داستان عاشقانشو برام تعریف کرد و من عشق پشت همه نوشته هاشو فهمیدم....عشقی که هنوز توی قلبش شعله ور بود
شابد مسخره به نظر بیاد ولی من گاهی میشینم و وبلاگ خودمو از اول میخونم...قبلا که خواننده هام کمتر بود و وقت ازادم بیشتر بود بیشتر این کارو میکردم...دیشب که توی کشیکم مردم تصمیم گرفته بودن به جای مردن و مریض شدن به گشت و گذارشون برسن...وقت بیکاریم نشستم و وبلاگمو خوندم....بیشتر عاشقانه هامو خوندم...هرچی قدیمی ترها رو خوندم کمتر یادم میومد که چی شد که اینجور متنایی رو نوشتم...خودمو گذاشتم جای خواننده ها...دلیل سوالاشونو فهمیدم...خیلیا ازم پرسیدن کسی تو زندگیم هست یا نه...عشقی وجود داره یانه....نوشته ها ی من مخاطبشون کیه....
وهمیشه جواب من به همه. یه چیز بود...نه ماجرای عاشقانه ای نه عشقی نه بوی فرندی و نه هیچ چیز دیگه ای...کل عشق من خلاصه میشه توی یه عشق 38روزه توی بیست سالگیم....که اونموقتی خیلی زود ازدواج کرد کارو به ماجراهای عاشقانه نکشوند...فکر کردم پس احساس این نوشته ها از کجا میاد به این نتجه رسیدم
عاشقانه های من حاصل قلیان احساسات یه دختر تنهاس که دوست داره عشق رو تجربه کنه...یه عاشانه دیوانه وار اما پزشک بودن 26ساله بودن و خیلی چیزای دیگه که گفتنی و نگفتنی هستن باعث شده عشقی نباشه...ومن برای تخلیه احساسذتم...تخلیه حرف های عاشقانه ام ادمی تخیلی رو تصور میکنم که هربار یه شکل جدید برام مجسم میشه....شاید حتی اگه عاشق بشم....دیگه توی 26سالگی نتونم عاشقانه باکسی حرف بزنم
۹۵/۰۱/۰۲
پیشنهاد میکنم لینک خودتون رو به رایگان ثبت کنید.
***سال نو مبارک **
تبادل لینک رایگان = http://lo3.ir