26سالگی
يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۸ ق.ظ
صدای گریه من بیست و شش سال قبل ساعت یازده صبح روز دهم خرداد گوش دنیا رو کر کرد...از مادری مبتلا به پره اکلامپسی...با تولد سه هفته زودتراز موعد...
جشن تولدو روز تولد دوست نداشتم...هیچوقت...چند سالی دوست داشتم تبریک بشنوم ولی بازم برگشتم به اصل خودم... حالا تواستانه 26سالگی همه چیز خیلی خوب شروع شده...شنیدن یه خبر خوب غیر منتظره...گرفتن یه کادو گنده از بابا... برنده شدن توی قرعه کشی بانک و چندتا چیز کوچیک شادی اور دیگه...ولی هنوز یه سری مولکول احمق مسخره توی سیناپس های عصبی من چرخ میزنن که باعث میشن خوشحال نباشم...که کارای مسخره بکنم...که کاری رو نکنم که اینهمه وقت منظر اتفاق افتادنش بودم...که نبینم ادمایی رو که باید ببینم و ببینم ادمایی رو که نباید
هرچی همخونه اصرار کرد که روز تولدم کشیک نباشم راضی نشدم...اینجوری ارومترم...بیمارستان با همه غم هاش این مولکولای مسخره سیناپس های مسخره ترمو نمیذاره کار کنن...نمیذاره با این همه اتفاقای خوب ناراحت باشم...
درعوض وقتی تو بیمارستانم میتونم گریه کنم برای مریضی که داره توی عفونت بدن خودش نابود میشه...باوجود این هنوز حاضر نیست حرف بزنه...شرح حال بده. و مات و مبهوت نگاه چهره های منزجر ما از دیدن زخمش نکنه
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا روز تولدم بلند نشم ونرم قبرستون...چند وقتیه مدام دلم میخواد برم توی قبرستون قدیمی شهر که از خونه ما زیاد هم دور نیست...
خبر وحشتناک این چند روز مردن چند تا از سال بالایی هامون بعد از تموم شدن طرحشون توی یه حادثه تصادف بود...جالبه این اتفاق بیشتر منو به سمت فکر کردن به مرگ هل داد
مسخرس ولی نمیخوام این روزها تغییر کنه...روزها نه منظورم شرایطمه... حالا که بهش خو کردم تغییر دادنش سخته...نمیدونم بخاطر خودمه بخاطر بقیه است بخاطر خونوادمه...نمیدونم...ولی مقابله نمیکنم با این تغییر شرایط...یا احتمال تغییر یا نمیدونم شایدم فقط این اتفاق
ایه یاس خوندنمو جدی نگیرید...تقصیر یه مشت مولکول احمقه که توی یه سری سیناپس عصبی دور میزنن یا دور نمیزنن
شاید باید تولدمو باید به مادرم تبریک گفت که باوجود تاکییددکترش که هرچه زودتر باید زایمان کنه رفت و یه روز بعد برای زایمان اومد...شانس اورد که اتفاقی براش نیوفتاد...شایدم اونموقع وقتی ناخواسته منو حامله شد انقدر افسرده بود که حاضربود بمیره ولی منو به دنیا نداره...این چیزیه که هیچوقت نمیفهمم
جشن تولد تنهایی من
۹۵/۰۳/۰۹