من خیلی میفهمم
شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ق.ظ
پیشنوشت:
خیلی ممنونم بخاطر دوستای خوبی که اینجا پیدا کردم...ادمایی که واقعیت منو نقد میکنن...قضاوتم نمیکنن...فکر نمیکردم روزی داشتن اینجا انقدر دوست داشتنی برام بشه
مرسی از بودن ابانا اقای دکتر ح ایمان پریا نوبادی دلژین معلوم وهمه دوستای دیگه که الان اسمشون یادم نیست
یه پیام ویژه برای اقای دکتر ح متن قبلی رو درست نخونده بودی واسه همین تاییدشون نکردم(اینجا وبلاگه منه قرار بود ازاد باشم)توی وبلاگ قبلیت گفته بودم چرا نظراتت تایید نشده ولی ادرس وب جدیدتو یادم رفته
زمان امروز
مکان زاادگاه پدرو مادر
مورد اول:
خانم تحصیلات فوق لیسانس در 40سالگی...سوژه مورد مسخره من و کل جامعه پزشکی...
_من میخوام درس بخونم برم دکتر بشم....خیلی دوست دارم به مردم کمک کنم...من دلم میخواد صد میلیون پول داشتم یه خانه میزدم برای بچه های بی سرپرست
مورد دوم:
دختر19 ساله که یه سال دیرتر دبیرستان رو تموم کرده1
شما رتبت چند شد؟
_...
_البته من که پرستاری دوست دارم
میشینه پای لوازم ارایش وشروع میکنه ارایش کردن
_خب میاری
_اره خب درسای چهارمم رو که همه قبول شدم بلدم بقیشم که مهم نیس
مورد سوم:خانم 35ساله با دوتا بچه مهاجر به تهران
تهران و خونه چندین ملیاردی
میگه دوس داره جای من باشه
میگم دوس دارم جای اون باشم
شروع میکنه اظهارفضل و تشخیص بیماری های بقیه...
سکوت میکنم
مورد چهارم:همبازی دوران بچه...راردار دوران بلوغ...خنده های شیطنت بار دختران تازه به بلوغ رسیده
بعد از یک سال و خرده ای میبینمش...هیچ حرفی برای گفتن ندارم...هیچ فکر مشترکی نداریم هیچ نقطه مشترکی توی زندگی هامون وجود نداره
مورد پنجم:دختر همسن من....مهمترین هدف زندگی شوهر کردن زیبا بودن پر از هنرهای زنانه بودن...مسخره میکنه من و تحصیلاتمو...لبخند میزنم و سکوت....ازم میپرسه لیسانسم یا فوق دیپلم
لبخند و سکوت
تاحالا هیچوقت توی هیچ جمعی انقدر ساکت و غریب نبودم....من بچه هایی رو تربیت میکنم مثل خودم منفرد و تنها....اونها بچه هایی تربیت میکنن مثل خودشون شاد و سرحال راضی به یه زندگی ساده دغدغه هایی خیالی...کی بیشتر میفهمه؟من که ساکتم و تنها و غمگین؟یا اونا که شاد و سرحال و وابسته به همین زندگی؟
واقعا مسخرست...من زیادی زندگیمو وابسته به شغلم کردم....زیادی برام مهمه....مرگ ادم ها از دید اونا برام عادیه...از دید اونا من یه پزشک بیسوادم که نمیتونم خار توی انگشت شستشون رو در بیارم چون انقدر ریزه که دیده نمیشه....از دید اونا یه پزشک پا روی پا انداخته بی هیچ درد و رنجی پول پارو میکنه از نظر اونا پزشک شدن ساده ترین کار دنیاست....از نظر اونا پزشک بودن فقط برای پز دادن خوبه
از نظر اونا ماهیچ روز سختی نداریم....از من برعکس....خیلی مسخره است که ما انقدر احمقانه و سطحی زندگی همدیگه رو قضاوت میکنیم....خیلی مسخرست که به این چیزا فکر میکنم...خیلی مسخرست...شما هم نخونید
فلسفه زندگی من شده چهارچوب دیوارای بیمارستان...فلسفه من شده مردن از ترس برای مریضی کهتمارض میکنه تا یه هدفی به دست بیاره اما نمیدونه با ترسی که به من وارد میکنه چقدر از عمرم کم میکنه
قضاوت نمیکنم سختی زندگی هرکسی به اندازه توانشه
۹۵/۰۳/۱۵
همه توی تیران قضاوت می کنن! برای شماها بیشترم هستن. ملت نمیفهمن، تجربه نکردن، نچشیدن سختی هایی که شما کشیدید...
پس بیخیالشون. خودتون باشید. کتاب بخونید. ویولن بزنید. و برای اهدافتون بجنگید. برای رسیدن به آرامش توی زندگی تون