روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

شوک

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۹ ق.ظ
گفت:کی میشه مال من بشی سرموبلند کردم و فقط نگاهش کردم...معنی نگاهمو میدونست ولی فقط ادامه داد فعلا که سندت به اسم باباته طول میکشه تا به اسم من بشه گفتم:مگه من زمینم که سند داشته باشم...مال باشم... گفت عقد کنیم مال من میشی گفتم حالا حالاها نمیذارن عقد کنیم نگفتم که حتی خبری از نامزدی هم نیس...نگفتم چقدر برای جشن نامزدی برنامه ریزی کرده بودم ولی میگن نامزدی درکار نیس نباید کسی بفهمه...نگفتم که نظر منو نپرسیدن...نگفتم من فقط یه مالم که دست به دست میشم...نگفتم که نمیدونن من حاضر نیستم این راهو برگردم هر اتفاقیم که بیوفته...نگفتم من فقط باید منتظر بمونم تا ببینم شما چه تصمیمی برام میگیرین چون قانون این حقو بهتون میده چون من زنم و ناقص العقل گفت تو دوس داری کی عقد کنیم... سکوت کردم...من کی دوس دارم؟؟؟انقدر کسی از م نپرسیده بود که من چه تصمیمی برا زندگیم دارم که شوکه شدم...واقعا نمیدونستم من چی دوست دارم گفتم :نمیدونم هیچوقت بهش فکر نکردم...خب کسی بهم نگفت تصمیمت چیه همه گفتن این کارو میکنی گفت جدی تو کی دوس داری عقد کنیم تو بگو کی من بقیه رودرستش میکنم گفتم من 26ساله بقیه جام تصمیم گرفتن...هیچوقت کسی نظر منو نپرسیده...بهش فکر نکردم کی دوست دارم عقد کنم گفت نشد که تو باید خودت تصمیم بگیری حالا تا 17_18سالگی خب بچه بودی واقعا اونا باید برات تصمیم میگرفتن که خوبم تصمیم گرفتن خندم گرفته بود...واقعا همون سند دارم من فقط داره بین مردا دست به دست میشه دلم گرفت خودش حرف خودشو نقض کرد تیر خلاصو زدم خب اگه تا حالا درست تصمیم گرفتن بذار بقیشم اونا تصمیم بگیرن گف کارش خطرناکه که هی مجبوره بره و بیاد.. بگو کارشو بیاره شهرزادگاه گفتم ترجیح میدم همینطوری باشه دلم نمیخواد همش پیشم باشه نگفت تو تازه میخوای عروس بشی دوماهه میشناسیش دلت نمیخواد پیشت باشه چجوری میخوای 50سال باش زندگی کنی...نگف تازه الان باید ذوق داشته باشی و همش بخوای ببینیش اونوقت برعکسی...حتی نگفت باشه هرجور تو میخوای...فقط گفت باید کارشو بیاره شهر زادگاه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۱
زیرزمینی

نظرات  (۱۳)

من فقط دعا میکنم زندگیت در مسیر درستی پیش بره. خواهرت با این شرایط چطور ازدواج کرد و رفت؟ فکر کنم اون مبارز قوی تری بود. تو هم زیاد سخت نگیر به خودت. اجازه بده مردها با هم روبه رو بشن و با هم دربیفتن. تو خواسته هاتو به مرد زندگیت بگو و اجازه بده اون توقعاتت رو برآورده کنه. بزار اون به جنگ خانواده بره. باور کن نتیجه ش شیرین تر و بهتره. حتی شاید پدرت میخواد مطمئن بشه مردی که داره دخترش رو بهش میسپره واقعا اونقدر مرد هست که برای همسرش مبارزه کنه؟
پاسخ:
نمبیدونم رافایل شایدم تو درست میگی...باهام ساختنی که من بهش فکر میکنم خیلی ارامانیه و بهتره بذارم مردم برای من تلاش کنه
چی بگم!!!!
نمی دونم ولی حس میکنم خودت رو دادی دست موج و هرچه آید خوش آید.
پاسخ:
دقیقا.موجی که منو به ساحل برسونه تا بعد بتونم یه کاری کنم
۰۱ آذر ۹۵ ، ۱۴:۰۱ معلوم الحال
ایشالا درست میشه
من نفهمیدم بالاخره! دوستش دارین یا نه؟
پاسخ:
ممنون.مهمه؟
از خودت داری فرار میکنی.. از فشار خانواده پناه میبری به کسی که هیچ حس هم بهش نداری.. ببخشید.. ولی از مکالمه تون فهمیدم.. اینکه دوست نداری بعد ا عقد کنارت باشه.. اینکه از ارزوهات حرفی نمیزنی.. البته همه ادمها یک طور نیستن بعضی ها در زندان منطق محبوس اند. .شاید حق با تو باشه.. کی میدونه..
پاسخ:
اره دقیقا کی میدونه...منم دوس دارم از ارزوهام باهاش حرف بزنم ولی از این لوس بازیا خوشش نمیاد...گاهی حس میکنم انگار فقط یه تنوعه توی زندگیم...یه اتفاق جدید
سلام خانم دکتر ببخشید ولی من قبول ندارم که دیگران میتونن به جاتون تصمیم بگیرن چون شما خودتون یک خانم دکتر فهمیده هستید.من فکرمیکنم چون به تصمیماتشون اطمینان دارین خودتون هم تمایل دارین که باخیال راحت اونا براتون تصمیم بگیرن البته بد هم نیست
پاسخ:
سلام شایدم حق با شماست
شک کردی؟
پاسخ:
مگه از اول شک نداشتم؟؟؟تازه با این حرفا یکم دلم قرص تر شد.البته این هرچی تو بخوای ها هم تا وقتیه که به قول خودش سند من به نامش بشه.بعدش دیگه هرچی اون بخواد میشه
۰۲ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۴ معلوم الحال
معلومه که مهمه
پاسخ:
دوسش ندارم نه به این معنی که بدم میاد ازش...یعنی هیچ حسی بهش ندارم نه خوب نه بد
سخت نگیر.مگه با ازدواج اون مال تو نمیشه؟همه مردها -از بیسواد تا با فرهیخته ترینشون_کلام عاشقونشون یه جوره.با هین مضمون و ادبیاتی که شما گفتین.غیر از اونهایی که یه جورایی حرفه ای هستن.یعنی برای چندین نفر عاشقی کردن و از رابطه با هر کدوم یه چیزی یاد گرفتن!!!!برات آرزوی خوشبختی میکنم
پاسخ:
ممنون دارم یاد میگیرم سخت نگیرم
ولی بعضی وقت ها یا خیلی دیر میشه و یا یه جایی پرت می شی که دیگه نمیتونی کاری کنی. اون وقت با عرض معذرت، فقط تنفر از اون هایی که نگذاشتن تصمیم خودتو بگیری و عمل کنی ، تو دلت میمونه
پاسخ:
اوهوم موافقم با نظرتون...ولی این ترسه اونوریشم هست...اینکه کار اشتباهی بکنم و سرکوفت بشنومم بعدش که تقصیر خودت بود
دوست ندارم اینو بپرسم ولی آیا این شک تو تغییری در تصمیت داده؟ حداقل اون قسمتیش که دست تو هست
پاسخ:
تصمیم من در نواسانه...بین اره و نه...خودمم هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم
بهتره در مورد ادبیاتش باهاش صحبت کنی که زندگی مشترک اینجوری صحبت نکنه هرچند احتمالا منظوری نداره
پاسخ:
صحبت کردم.گفت منظوری نداشته

امیدوارم اینطوری نباشه که فکر میکنی
امیدوارم تلاش کنه برای بدست آوردنت
و بعد همراهت باشه نه تصمیم گیرنده یک نفره و تنها برای زندگیت
پاسخ:
منم امیدوارم
بهتره با یک مشاور ازدواج در مورد این نوسان در تصمیمت صحبت کنی
این اتفاق مهمتر از اینه که با نوسان تصمیم بگیری
منم همین وضع امروز میخوام فردا نمیخوام رو از شدت تردید داشتم
البته من شرایط شما رو نمیدونم اما در شرایط من میدونستم همسر بهترین گزینه است اما نمیتونستم انتخاب کنم
مشاور خیلی کمکم کرد
پاسخ:
مرسی از راهنماییتون...حتما این کارو میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی