روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

حرف نزن!

چهارشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ق.ظ
گفت:میدونی چند روزه حرف نمیزنی؟ سرمو بلند میکنم لبخند میزنم...نمیگم دو روز پیش باید میرفتی سرکار...از دوروز پیش باید نمیبودی...نمیگم من هر هفته که نیستی تمام حرفامو قورت میدم و حرفای جدید میسازم...فقط میگم من دختر کم حرفیم میگه هنوز دوماه نیست...چجوری پنجاه سال میخوای حرف بزنی نمیگم اگه همین کار کردن و مریضها هم نبودن که دیگه هیچی نداشتم که بگم میگم خب تو حرف بزن میگه چند روزه یه چیزی میخوای بگی نمیگی فکر نکن نمیفهمم دستای سردشو میگیرم...سرمو میندازم پایین...نمیذارم لبخندم محو بشه نمیخوام نگاه مردمکای گشاد شدش بندازم که تا ته ته وجودمو ببینه...دستشو میذاره زیر چونم سرمو میاره بالا و میگه فردا میرم سر کار بذار به اندازه یه هفته ذخیره ات کنم لبخند میزنم میگه انقندر حرفو تو گلوت نگه داشتی که گلوت باد کرده... بعد از کلی زور زدن و کلنجار رفتن با خودم میگم کنارم ببمون همیشه...این کلمه رو استفاده نکن حتی به شوخی میخنده و میگه من همیشه کنارتم فقط دیگه موهاتو کوتاه نکن...با من غریبی نکن...حرف این چند روزتو بزن... نمیگم میدونم باید زنگ بزنم و حال مامانت رو بپرسم ولی نمیذارن...نمیگم کلی با همخونه و دماغ عملی روز نامزدی رو خیالبافی کردیم ولی ندارم...نمیگم حس میکنم عین ادمای عیب و ایراددار یواشکی دارم زنت میشم...نمیگم نمیفهمم چرا خونوادم پول براشون مهمه ولی من نه...نمیگم اونا فکر میکنن جشن ان چنانی خوشبختی میاره ولی من نه...نمیگم همیشه دلم یه جشن نامزدی میخواست و یه چادر عروس...نمیگم خیلی چیزا میخوام ولی ندارم...نمیگم نمیتونم جلوشون وایسم...نمیگم تف سربالاس...نمیگم نمیتونم بهت بگم...نمیگم نمیخوام بشنوم که بهم میگی علی بی غم...گند میزنم و فقط میگم تاحالا شنیدی چرا دخترا موهاشونو کوتاه میکنن؟ میگه برام مهم نبوده... میگم دخترا وقتی دل میبرن اولی چیزی که میبرن موهاشونه.. لبخندش محو میشه و میگه تو از چی دل بریدی... دستاشو محکم تر فشار میدم و میگم...از زندگیم... عکس العملش قابل حدس زندنه فقط نمیخواستم باور کنم... میگه:تورو خدا افسرده نشو سرمو بالا نمیارم دستام شل میشه تو دستاش...فقط دروغ میگم:همه چیزو ربط نده به افسردگی میخندم...بلند میخندم حالا اون نمیخنده...میبینم که راحت میتونه دل ببره...میبینم که حرفاشو اگه باب میلش نباشه میتونه بذاره کنار...میبینم که میتونه همراه نباشه...نمیگن اگه افسرده شدم چاره اش همون قرصای ریزه...نمیگم رسیدم خونه میخورم تا حرف نزنم...نمیگم حرف نمیزنم تا باور کنی نمیگه چی خواستی و نشد که دل بریدی...نمیگه کی چکار کرد که دل بریدی...میگه چیشد که دل بریدی بازم سرمو میندازم پایین دستا شو فشار میدم تا راحتتر دروغمو باور کنه با داداش دعوام شد...دعواهای خواهر برادری...خب من لوسم خیلی نمیگم چقدر پر از بغض بودم...نمیگم چی بهم گذشت...هیچی نمیگم...نمیگم دل بریدم و ساعت ها توهین و تحقیرو شنیدم میگه خب چی گف که از زندگی دل بریدی... میگم نارتحت بود از اینکه زنگ نمیزنم خونه...خودت که دیدی چقدراز تلفنی حرف زدن بدم میاد...میگم بهم گف که چقدر رفتارم بده میگه لعنت به بقالی که مشتریشو نشناسه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۳
زیرزمینی

نظرات  (۲۶)

چه غم انگیز شدن پستات
اشکام می چکه
انگار یکی دیگه داره خاطراتمو برام تعریف می کنه
واااای خدا
پاسخ:
متاسفم که غم انگیزم...فقط خواستم حرفایی رو که نمیتونم با کسی بزنم اینجا بنویسم
سلام خانم دکتر،
کلی نوشتم و پاک کردم.
فقط خیلی ناراحت شدم.
پاسخ:
سلام.نمیخواستم ناراحتتون کنم ولی اگه حتی یه مرد اینجارو بخونه و به احساسات زن ها بیشتر اهمیت بده شاید خودش نکته مثبتی باشه
رخساره جان منم از این مشکلات با همکلاسی دارم. اصلا گاهی فکر میکنم ما دو تا تو دو دنیای متفاوت هستیم. و واقعا هستیم. مردها و زنها همونقدر که از نظر فیزیولوژی با هم فرق میکنند به همون اندازه هم از نظر روحی و فکری متفاوت هستند. اما به قول همکلاسی: حرف بزن. نریز تو خودت. فرض کن با یه آدم خنگ طرفی که باید همه چیز رو مو به مو براش بگی تا بفهمه. اون تو شرایط تو نبوده. مثل تو زندگی نکرده. باید حس هاتو لمس کنه. توقع نداشته باش همه چیز رو خودش کشف کنه. کمکش کن. به خودت هم کمک کن.
پاسخ:
رافایل...اگه ترسید؟اگه رفت؟اگه سرکوفت زد؟اگه شد تف سربالا؟اگه نفهمید؟اگه گف علی بی غم؟واسه مردی که دوماهه میشناسمش این همه اگه زیاده.خونواده و رابطه خونی هرچقدرم باب میل من نباشه ولی 26ساله که هست...نمیشکنه حتی اگه من بشکنم...اگه زنش بودم هیچکدوم از این اگه ها نبود یا کمتر بود ولی ماهنوز داریم همو میشناسیم اینهمه گفتن برام سخته شنیدنش برای اونم سخته چه حس خوبی داره این همکلاسی
مطمئنی که میخوای باهاش باشی؟ مطمئنی این آدم که بعد از این حرف تو این عکس العمل رو داره میتونه باقی راه زندگی، قلب حساس و ظریفتو دو دستاش بگیره و مواظب باشه که نشکنه؟که اذیت نشه؟که اذیتش نکنن؟
الان وقت کم آوردن و بی تفاوتی نیست عزیزم. نزار حال بده این روزات تعیین کننده ی سرنوشت آیندت باشن. مواظب خودت باش. خواهش میکنم.
پاسخ:
رفتارش نه چیز عجیب و بدی بود نه غیر قابل پیش بینی...اینکه همیشه میمونه یا یه روز میره هیچکس نمیتونه تعیین کنه...حالم بد نیس.شایدم هست.من فقط حقمو از زندگی خواستم.ارامش خواستم.ادم خوبیه چرا که نه؟
کار خوبی می کنی خانومی
ایشالا عاقبت به خیر بشی
چون منم یه روزی دقیقا حال الان تو رو داشتم درکت می کنم
پاسخ:
میشه شما هم ماجراتونو تعریف کنید.چی شد و چطور شد که نزدیک حال الان من بوده
۰۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۱ ملیکا سلطانی فر
سلام
دوست عزیزم وبلاگ زیبایی داری و میخوام ی چیز رو بهت توصیه کنم پس حتما بخون
خیلی از وقت ها دوست داشته اید شخص و یا همسر خود را عاشق خود نمایید. عاشق شدن به تمام معنا، طوری که هیچ کسی را به اندازه شما دوست نداشته باشد شما را کامل قبول داشته باشد و یا می خواهید دل کسی را بدست بیاورید و در این راه همیشه با شکست مواجه شده اید.
دوستان و یا اطرافیان شما به راحتی دل دیگران را بدست می آورند راحت همه عاشقشان می شوند ولی شما با وجود موقعیت بهتری که دارید موفق نمی شود! چرا ؟
آرزوی داشته اید که شماهم شخص مورد علاقه خود را مثل دیگران در کمترین زمان شیفته و عاشق خود نمایید اما ... چرا؟
کتاب چگونه دیگران را عاشق کنیم رو من برای اولین بار خوندم و اولین کتابی بود که کامل خوندم واقعا فوق العاده است اگه میخوای کسی رو عاشق خودت کنی این کتاب رو حتما بخون
لینک دانلود:
http://aymarket.ir/book/?p=261
بنویس ،بنویس ،بنویس تا رها شی عزیزم...
بنویس ،بنویس ،بنویس تا رها شی عزیزم...
بنویس ،بنویس ،بنویس تا رها شی عزیزم...
پاسخ:
لبخند
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.

و حرف هایی هست برای نگفتن،

حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.

و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.

حرف های بی قرار و طاقت فرسا

که همچون زبانه های بی تاب آتشند.

کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.

اینان در جستجوی مخاطب خویشند.

اگر یافتند آرام می گیرند

و اگر نیافتند ، روح را از درون به آتش می کشند.

و خدا برای نگفتن، حرف های بسیار داشت.
بنظرم بیشتر از همه داری با خودت لج میکنی..کاش بیشتر هوای خودتو داشته باشی..
پاسخ:
اخ که پریا تو چقدر شبیه چند سال پیش منی
۰۴ آذر ۹۵ ، ۰۷:۱۰ معلوم الحال

دیشب یک ساعت و نیم اشک ریختم ... الانم باز گریم گرفت! حرفتو بزنی بهتر از اینه که بریزی توی خودت! اگه میخوادت باید با همه خوبی ها وبدیات بسازه ...
پاسخ:
ادم وقتی یکیو دوست داره راحتتر حرف میزنه نه؟
با حوصله بگو. مرحله به مرحله. سعی کن بفهمی ظرفیتش چقدره. در مورد کلیات بگو. وارد جزئیات نشو. فقط از شرایط بگو. قضاوت های خودت رو نگو. یه کم سخته ولی میتونی کم کم راهش رو پیدا کنی. به خونواده ایمان داشته باش. اونا هرچی هم که باشند بد ما رو نمیخوان. سختگیریهاشون از محبتشونه. امیدوارم هرچه زودتر راهشو پیدا کنی.
اگه رفت مهم نیست. پس بدون مردت نبوده. هم اندازه تو نبوده. اگه گفت علی بی غم، تجدید نظر کن. بهتر بشناسش. اسرار خانواده رو بهش نگو. فقط از رویاهات و چیزایی بگو ه میخوای اون انجامش بده. از زندگی آینده ای که برای خودت متصور هستی بهش بگو. اینجوری امتحانش کن. بدیهاشو هم ببین. هیچکس خوب مطلق نیست. سعی کن بیشتر بشناسیش.
پاسخ:
مرسی از راهنمایی هات...مرسی که نگرانم هستی
با حوصله بگو. مرحله به مرحله. سعی کن بفهمی ظرفیتش چقدره. در مورد کلیات بگو. وارد جزئیات نشو. فقط از شرایط بگو. قضاوت های خودت رو نگو. یه کم سخته ولی میتونی کم کم راهش رو پیدا کنی. به خونواده ایمان داشته باش. اونا هرچی هم که باشند بد ما رو نمیخوان. سختگیریهاشون از محبتشونه. امیدوارم هرچه زودتر راهشو پیدا کنی.
پاسخ:
مرسی که هستی رافایل عزیزم
نمیفهمم چرا این کارارو با خودت میکنی.داری با بقیه لجبازی میکنی یا با خودت؟! داری راه پس و پیش رو واسه خودت میبندی رخساره. ادم یه وقتی عاشق یه نفره.بخاطرش نظر مخالف خانوادشو تحمل میکنه و هرطوری هست باهاش ازدواج میکنه و هرجا تو زندگی کم بیاره به این فکر میکنه که عاشقشه پس میتونه تحمل کنه. یه مدل دیگش هم اینه که ادم خودش خیلی رغبتی نداره ولی خانوادش اصرار میکنن. پس به منطق و انتخاب اونا احترام میذاره و میپذیره. چند سال بعد هم اگه مشکلی پیش بیاد حداقل میتونه بهشون بگه مقصرش اونا بودن که وادارش کردن! ولی الان چی؟! چند روز دیگه کمترین اختلاف و مشکلو چطوری میخوای تحمل کنی؟! وقتی نه عشقی هست که بخاطرش تحمل کنی، نه کسی پشتته که به حمایتش دلگرم باشی؟! نمیتونی هیییچ حرفی بزنی چون میگن خودت اصرار کردی که این ادمو میخوای. هرچند مطمئنم و شک ندارم تو وقتی ازدواج کنی میخوای یه لبخند گنده تحویل همه بدی و بگی ک زندگیت خیلی هم خوبه. و اگه هررر مشکلی هم واست پیش بیاد هیچ جوره حاضر نمیشی حتی پیش خانوادت بیانش کنی و فقط یه جوری باهاش کنار میای..
این ادم حتی اگه بهترین و ایده آل ترین ادم دنیا هم که باشه، این مدلی ازدواج کردن باهاش نمیتونه راه خوبی باشه بنظرم. این کارو با زندگی خودت نکن.. نمیگم باهاش ازدواج نکن. میگم اگه میخوای ازدواج کنی هم اینطوری و با این احساس نه!
پاسخ:
دلم برات تنگ شده پریای عزیزم
اینکه خونوادم مث خونواده تو بودن
همش می گفت کی مال من میشی
همشون منو یه مث زمین و ملک می دیدن و سندمو می خواستن
پایان خوبی نداشت متاسفانه
اینقدر گفت و گفت تا یخ منم باز شد و بهش احساس پیدا کردم بعدش بی خبر رفت...
پاسخ:
متاسفم
عزیزم شاید الان برات مهم نباشه که دوسش داشته باشی یا نه چون الان خسته ای ولی این خستگی ی روز برطرف میشھ به خودت میای دلت میخواد ینفرو عاشقانه بخواے اونم تورو بخواد ... من خیلی احساسی عمل کردم در گذشته خیلی زود وقتی تو موقعیت تو بودم حرف دلمو زدم بهش همه چیو گفتم و بهش تکیه کردم و قول داد ک حل کنه همه چیو ولی گذاشت و رفت جلو مشکلات من کم اورد تا وقتی مطمئن نشدی چیزایی ک میدونی دونستنش ی مشکلاتیو ایجاد میکنه نگو ...
گذشته از اینا ... دوسش داری؟
پاسخ:
حرفتون حقه همه حرفاتونوقبول دارم.هرچیزی ممکنه پیش بیاد.هراتفاقی ممکنه بیوفته.دلتنگش نمیشم ولی ازش بدمم نمیاد.انگار کم کم میتونم بهش علاقمند بشم.شایدم بیشتر همون نگران کسی بودنه که من تو تمام عمرم همیشه نگران همه ادما بودم...نمیتونم هنوز بگم دوسش دارم یانه
حرف بزنو جواب کامنتا رو بده
پاسخ:
این کامنتت فقط رسید
۰۹ آذر ۹۵ ، ۰۴:۲۹ a girl on the moon
جهت رزرو بلیط های هوایی سیستمی و چارتری در کمترین زمان و بصورت آنی و نیز برای عضویت در کانال آوا پرواز با این شماره تلفن تماس بگیرید اوپراتور تماس خانم اسفندیاری 09357813543

آدرس اینستاگرام tinafly29
۰۹ آذر ۹۵ ، ۰۶:۰۱ فاطمه منفرد
سلام دکتر من حالت تهوع دارم پزشک قبلیم گفت کولیت عصبیه بیماریت ولی الان دوبار ک استفراغ کردم بار اول یه قطره خون وبار دوم چند قطره خون تو استفراغم دیدم راستش میترسم برم دکتر به نظرت طبیعیه یا نه؟؟ممنون میشم جواب بدین
پاسخ:
سلام باید پزشک معاینتون کنه
نظرات قبلیم رسید؟
پاسخ:
کامنت قبلی فقط رسیده چیز دیگه ای نیس
خیلی دلم گرفت
گذشته رو فراموش کن
پاسخ:
دل بریدم که موهامو بریدم دیگه
۱۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۶ معلوم الحال
شرافتا منم همین جاها کامنت گذاشته یودم
پاسخ:
کووووووووو؟
کم کم بخش درباره بلاگتم تغییر بده
پاسخ:
میدونم ولی دلم نمیاد
سلام من چی بگم که متاسفانه گرفتاریک دوست داشتن یک طرفه شدم درحالی که اون اصلا نمیدونست هیچ وقت نفهمید وازدواج کرد میدونم منطقی نبوده ولی خب احساسه دیگه خیلی دوستش داشتم ولی هیچ کاری هم نکردم خیلی تلخ بود چون میدونستم اون اصلا هیچ توجهی بهم نداره
پاسخ:
سلام چه بد...من هیچوقت خودمو انقدرشرمنده خودم نمیکنم...کاریو که دلم میگه میکنم و کردم.ارامش برات از خدا میخوام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی