تنهایی(لطفا این متنو نخونید)
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۷ ق.ظ
من دلم میخواد یه دختر لوس غرغرو باشم...دلم میخواد یهو بزنم زیر گریه...دلم میخواد همیشه عقده بغل کردن داشته باشم ...دلم میخواد یکی بغل کنه و بگه مریض بد خر است...دلم میخواد با همه دنیا و زتدگی و خودم لج کنم...دلم میخواد بشینم یه گوشه و به مشکلاتم که مشکل نیستن زار زار گریه کنم...دلم میخواد گریه کنم...بگم همه مردای زندگیم ولم کننن...دلم میخواد فقط کار کنم و درس بخونم...دلم میخواد دستم تو جیب خودم باشه...دلم میخواد کسی داد نزنه...دلم میخواد یه عروسی خوشحال باشم نه یه عروس بی احساس یا بیتفاوت و ناراحت...هیچکس نپرسید چرا دوسش نداری ولی میخوای باهاش ازدواج کنی...هیچکس نپرسید میفهمه چه ادم شکننده ای هستی یا نههیچ کس نپرسید میتونی بهش تکیه کنی یا نه...هیچ کس نگفت انقدر بغض میکنی سرطان حنجره نگیریح دوست خوبی بود...دوستی که از روز اول تصمیم گرفتم رخساره واقعی رو نشونش بدم...یه دختر لوس نق نقو و بغلی...یه دختری که دکتره ولی محکم نیس...یه دختری که تمام دختر بودن وادم بودنش رو پشت دکتر بودنش قایم میکنه...دختری که هیچوقت نخواست دختر باشه....دختری که دلش پر از غرهای رنگارنگه ولی گوشی نداره که بشنوه...اره من خودم وبا دنیا لج کردم...ازدواج میکنم و پشت سرمم نگاه نمیکنم...برام مهم نیس بهش نگفتم افسردم...وقتی بهم میگه اگه اینجوری ادامه بدی "من" نمیذارم کار کنی...چرا به خودش اجازه میده جای یه ادم عاقل وبالغ تصمیم بگیره؟...کی این حقو بش داده؟...به واسطه یه کروموزوم مسخره؟ازدواج که کنم دیگه حتی ح هم نیس که به حرفام گوش بده...دیگه ح نیس که سرش غر بزنم...نیس که گریه هامو ببینه...تنهای تنها میشم...برام مهم نیس...مهم نیس...میشم همون رخساره محکم...رخساره ای که میترسه ولی میخنده...بغض میکنه ولی میخنده...اشک میریزه ولی میخنده...مریض هرچی از دهنش در میاد رو بهش میگه ولی نمیتونه به کسی بگه...ولی بازم میخندهدیگه گریه ممنون...حرف زدن ممنون...دیگه فقط محکم بودن...دیگه کوتاه نمیام...خدایا دوست ندارم...ندارم...حداقل میتونم راحت تورو دوست نداشته باشم دیگه...اره زندگی هیچوقت ایده ال نیس...خدایا میشه بیای رو زمین و واسه یه روز زن باشی؟...دیگه حرفامو اینجا مینویسم...سکوت...سکوت سکوت...رخساره لطفا دیگه منفجر نشو...بشو یه زن خاک بر سر حرف گوش کن باش...مثل تمام زنای دنیا...حرف گوش کن...غر نزن...گریه نکنخدایا فقط یه کاری برام بکن...لطفا...بذار حقوق این ماهمو بدن...خیلی نیازمند حقوقم هستم...پول لازم...لطفا...بذار دستم بره تو جیب خودم تا دیگه کسی بهم نگه پولتو چکار کردی...خدایا یه کاری کن...زشتم کردی...زنم کردی...ولی بذار حقوقم بیاد...خدایا من با این هرمونای مسخره میسازم...با کروموزم مسخره ات میسازم...گریه نمیکنم...زور میشنوم...عروس شادی نمیشم...شوهر میکنم و میسازم...بچه دار میشم و میسازم...فقط حقوقمو بهم بدهتا حالا فکر کردی تنهایی محض سختتره یا کنار یکی باشی و تنها باشی؟خوابشو دیدم...مامانش اومده بود خونمون...گریه میکرد...میگفت زرد و رنجور شده...گفت بیا ببینش...گفت اشتباه کردم...رفتم خونش...افتاده بود تو رخت خواب...زرد و مریض...به مامانش گفتم الان؟واقعا الان؟الان که من دل بریدم؟...گفتم تقصیر شما بود...نذاشتی خودمون سرمون به سنگ بخوره...همه زور گفتن...شما هم روز...کنارمون نموندی...اشک ریختم...موندم کنارش و ازش مراقبت کردم...بهش رسیدم و روبه راه شد...از تخت بلند شد...دیگه زرد نبود...مامانش گفت بمون...کنارش بمون و با هم زندگی کنید...دیگه مخالفتی ندارم...گفتم دیره...خیلی دیگه...من دیگه دل بریدم...دیگه دلی ندارم که به کسی بدم...دیگه دلی نیس که حسی توش باشه...دیگه هیچ حسی نیس...من اونو انتخاب کردم...باید برم...دیگه الان خیلی دیره...پسرا دیگه مرد نیستن...پای هیچی نمیمونن...توی عشق اولشون و عشق بزرگشون میمونن پای مادراشون...من وایسدم توی روی بابام ولی پسر تو انقدر مرد نبود که پای من وایسه...متنفرم از همه مردا...همه مردا...همه مردایی که فقط زورشون به یه زن میرسه...همه مردایی که ما براشون یه جنسیم...سندمون دست به دست میشه...دیگه هیچ مردیو دوست ندارم...حتی پدرم...حتی برادرم...به هیچ مردی اعتماد نمیکنم...هیچوقت...هیچ کجا...ازخونشون اومدم بیرون ..عرق کرده و لرزون از خواب بیدار شدماره من ایده الیستم...باشه غرغرو ام...با شرایط یبیعیم کنار نمیام...مستقل نمیشم...میذارم مردا برام تصمیم بگیرن...میذارم مردا سندمو دست به دست کنن...ولی توی بیمارستان...برای مریضا این منم که تصمیم میگیرم ایم منم که ریاست میکنم...نصیحت نکنید...نگید جا زدم...نگران نباشید ظاهرم محکمه...هنوز میخندم...ولی بذارید اینجا رو بتونم غر بزنم...اشک بریزم...بغض کنم...لج کنم با خودمو دنیا
۹۵/۰۹/۱۷