روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

برای ثبت در تاریخ

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ق.ظ
بعد از 5ماه جنگ و جدل سر شرطای بابا... وقتی با ترس از رشته و کار من پاپس نکشید... جلسه دوم دیدار سختترین شرط بعدی یعنی حق طلاق رو گفتم... بازم پاپس نکشید راحت رضایت نداد ولی بازم موند... میخواستم اگه میخواد بره بره.... یعنی مطمین بودم میره ولی نرفت... من هنوز شک داشتم درموردش ولی دوماه بعد دیگه به طور رسمی اومد خونمون خواستگاری ... شب خواستگاری قرار بود فقط اشنایی بیشتر خانواده ها باشه.... قرار بودچند وقتی خانوادگی رفت و آمد کنیم. تا شناختمون از خانواده هم بیشتر بشه.... تو این فاصله مشکلی براش پیش اومد که سه هفته ای نشد که رفت و امدی اتفاق بیوفته.... تو این فاصله بردمش به زور پیش مشاوره ازدواج... بماند که مشاور منو با خاک یکسان کرد و همه حق ها رو به اون داد ولی تنها چیزی که به نفع من گفت این بود که این خانم از نظر مالی و موقعیت اجتماعی هیچ نیازی به تو نداره و تنها نیازش نیاز عاطفیه.... همین یه جمله ترس رو بدجور تو دلش انداخت... اون راضی ازجلسه مشاوره و من پشیمون.... هفته بعدش رفتم پیش مشاور خودم و گفتم حرفای مشاوره ازدواج به نظرم چرت و پرت بوده.... بعضی از اون حرفای مشاوره رو رد و بعضیا رو تایید کرد.... من از شکم گفتم و ازم خواست تا خوبیا و بدیاش رو بنویسم تا بتونیم درموردشون حرف بزنیم.... نوشتم... خوبیاش کمتر از بدیاش ولی بزرگتر بود... تقریبا مطمین شدم که میتونم باهاش زندگی ارومی داشته باشم...ولی من از اینکه مدام بین بابا و مهندس در نوسانباشم و هرکدوم بخوان حرف خودشون رو به کرسی بشونن خسته شدم... و طی یک اقدام متحورانه برگشتم و به هر دو گفتم خودتون مردونه برید و جنگاتون رو بکنید و هر کسی تو این جنگ پادشاها برنده شد من مال اونم!!! مسخره است هم کار اونا هم کار من ولی من این کارو کردم تا هفته بعد که با لیستم برم پیش مشاور خودم.... نتونستیم همو ببینیم. بعد از جلسه خواستگاری هم هیچ دیدارخانوادگی اتفاق نیوفتاد...تو این حین و بین بابا خیلی اصرار داشت مثل جلسه بازجویی از اینا که تویه اتاق تاریک چراغ هی عقب جلو میشه بره و باهاش حرف بزنه و بگه تمام این شرطا رو امضا میکنی... البته من از این دیدار و نتیجش کاملا بی اطلاع بودم. چندروز بعد که بابا و با خودش حرف زدم فهمیدم ماجرا اینجوری بوده.... بعد از تمام اصرار های من برای اینکه بابا حرفی از نامزدی نزنه بازهم برگشتهبود و گفته بود هفته دیگه نامزد کنید.... اون هم گفته بود من هنوز مطمین نیستم بتونم دختر شما رو خوشبخت کنم... بعدم بابا سند نمیدونم چی چی اجی رو که شوهرش امضا کرد گذاشت جلو بابام و گفت اینم از شروط.... حق طلاق حق کار حق تعیین محل سکونت حق تحصیل حق داشتن پاسپورت بدون اجازه همسر وووو مهره نصف خونه مادریشو بزنه به نامم!!! اونهم داغ میکنه و تمام! دوروز بعد که از دیدارشون باخبر شدم زنگ زدم گفتم زیادی گرد و خاک کردی همه چی تموم شد و رفتم باشگاه به خودم گفته بود شک کرده گفته بود من سرم زیاد شلوغه... گفته بود وقت ندارم به خودم برسم و البته منظورش این بود که به اندازه کافی زیبا نیستم... گفته بود وقت میخواد که بیشتر فکر کنه و من قبول کرده بودم ولی حتی فکر نمیکردم یه درصد از شکش چیزی به بابا بگه.... بهش گفتم من اگه باشگاه رفتم کلاس زبان رفتم به اصرار تو بود دیگه حرف نزدیم تا چند روز بعد.... بهم پیام داد تو بی گناه ترین بودی این وسط...میخواست خودشو عاشق و دلباخته نشون بده ولی میدونستم نبود... گفت میره با بابا باز حرف میزنه... گفتم چیزی درست نمیشه... گفتم چرا فکر کردی میتونی به بابای یه دختر بگی دخترت سرش شلوغه چرا فکر کردی میتونی بگی شک داری.... قبول کرد که اشتباه کرده... ولی دیگه چاره ای نبود.... تموم حرفایی رو که خیلی سربسته براش گفته بودم و باز کردم.... گفتم چرا فکر نکردی عجیبه یه دختر حق طلاق بخواد ولی بگه در هیچ صورتی جدا نمیشم حتی اگه خیانت کنی؟ برات عجیب نبود یه دختر حتی به زندگی تو شهرای دورافتاده رضایت بده ولی بگه نزدیک خونوادش نباشه؟ و.... وقتی اینا رو شنید گف چرا مستقیم م بهم نگفتی؟ گفتم چی میگفتم همش تف سر بالا بود... گفت میره که بابا حرف بزنه گفت که هوای منو داره.... گفتم که حالا همه چی تموم شدده.... گفت حالا میفهمه که منو دوست داره... نگفتم که حالا فقط از این ناراحتم که نمیدونم از کی حرفاش دروغ بود.... نگفتم ناراحتم که نمیفهمم از کجا دوست دارماش عادت شد... فقط گوشیمو خاموش کردم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۶
زیرزمینی

نظرات  (۱۶)

وبلاگتون جالب هست...
لذت بردم...
خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنید...
http://collections.mihanblog.com
جدا از ینکه اون طرف یا خودت چقدر تقصیر دارین شاید بابات دوست نداره ازت دل بکنه.
پاسخ:
ببین یعنی حس زیبای خفته رو دارم که یکی باید بیاد اژدها ی هفت سرو شکست بده تا ترولاو بیاد سراغم فقط مشکلش اینجاس که زیباهم نیستم. خخخ
انشالا تصمیم درستی بگیری
پاسخ:
تصمیم دست من نبود و گرفته شد
سلام خانم دکتر من اصلا موافق نیستم باحرفتون که زیاد زیبا نیستین!یعنی چی این حرف.زیبایی نسبیه.واقعا باید برای اقایونی که فقط ظاهر براشون مهمه تاسف خورد این مدت که وبلاگتونو میخونم به جرات میتونم بگم کمتردختری رومی شناسم که اندیشه های عمیق ودرک بالایی مثل شما داشته باشه واقعا که بعضی مردا چقدر پرروین
پاسخ:
سلام اینکه زیبا نیستم حرف من نیس حرف طرف مقابلمه که در کلی لفافه میگفت. از تعارف های شما هم ممنون. شاید اگه همه حرفاتونم درمورد من درست باشه به جای یه نکته مثبت تو مملکت مایا حداقل تو زندگی من یه نکته منفی به حساب میاد. بعدم پدرو برادرم اعتقاد راسخی دارن که من نمیفهمم و نمیتونم درست تصمیم بگیرم
ولی واقعا توی این مورد حق روبه پدرتون میدم اگه بااین اقا موافق نبودن واقعا این اقا بااین طرز فکرشون لیاقت شما رونداشتن.بله متاسفانه الان توی جامعه امروز خصوصیات مثبت تبدیل به نکته منفی شده کاملا درکتون میکنم خودم هم شرایط مشابه شما رودارم.میدونین پدروبرادرتون به خاطردوست داشتن زیاده که اینقدر حساسن ولی گاهی دوست داشتن زیاد هم دست وپاگیر میشه
پاسخ:
میدونی چی منو بیشتراز همه اذیت میکنه؟ اینکه حق انتخابی ندارم نمیدونم والا شایدم اونا حق دارن شایدم من نمیفهمم. فقط من خیلی سعی کردم شرایطو عوض کنم ولی نشد
من با این قضاوت موافق نیستم. اینکه اینجوری رفتار کرده نمیتونه قطعادلیل بر دروغگوییش باشه. رخساره جان، اون ترسیده. ترسیده و میدون رو خالی کرده. شما مدت زیادی نیست که همدیگه رو میشناسید. اون هم دچار شک شده. با خودش میگه شاید اینا همه ی واقعیتی نیست که اون میدونه. از پدرت ترسیده. از ازدواج به این شکل ترسیده. توی خواستگاری هایی که با معرفی و آشنایی بعدی پیش میاد و پسر از اول عاشق نبوده، همیشه اینجوریه. دو دوتا چهارتا میکنند و همه چیز رو میگذارند توی ترازو. هر دو طرف این کار رو میکنند. هم زن و خانواده ش هم مرد و خانواده ش. این میشه که وقتی پای شرط و شروط سنگین پیش میاد، تردید به جان هر دو طرف میفته. من بارها این شرایط رو امتحان کردم. غصه نخور. درست میشه. اگه گفته زیاد قشنگ نیستی برا اینه که با عشق جلو نیومده و دائم در حال مقایسه و سنجش بوده. عزیزم امیدوارم اونی که قراره واقعا عاشقت باشه بیاد سراغت. مهندس هم اگه دوستت داشته باشه، دوباره برمیگرده.
پاسخ:
رافایل عزیزم... چقدرحرفات ارامش بخشن... چقدر صبر به ادم میده... میدونی باوجود اینکه من تمومش کردم یه حس رد شدن طرد شدن خواسته نشدن و دروغ شنیدن دارم. میدونم نه دوسم داره نه از همه لحاظی براش کافیم نه برمیگرده. البته دیگه الان برام مهم نیس
چی بگم بله متاسفانه ما دخترا حق انتخاب نداریم.ولی اصلا فکرنکنین روش شما اشتباهه طرز فکربعضی اقایون خیلی اشتباهه نمیگم همه شون.نتیجه اش هم همین طلاقهای سریع هست.اخه این اقا که اون طورکه توی وبلاگتون نوشته بودین یک ماه بیشتربود که اومده بودن خواستگاریتون اون وقت حالا ظاهرتونو دیدن!مگه قبلا ندیده بودن واقعا براشون متاسفم واقعا که اعتمادبه نفس بعضی اقایون روبه سقفه
پاسخ:
خب اولا من سر کار نمیرفتم. همیشه ارایش کرده و ترگل ورگل منو نیدید و این اواخر منو بعداز کار و خسته و هپلی دید. البته من ازش طرفداری نمیکنم ولی خب بعضی جاها هم مقصربود. خب همه چی دوطرفه است
۲۸ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۴۹ آقای دکتر ح
چرا دوباره سه باره چهار باره نیومد..

وقتی تصمیمش قطعی بوده باید می یومد



پاسخ:
خب حتما تصمیمش قطعی نبود منو دوس نداشته و...
البته من متوجه نشدم منظورت چیه از اژدها و پدرتم از روی دلسوزی و آینده نگری یه شرطی میذاره اما مساله اینه که وقتی سر یه سری شرط توافق میکنین و بعد یهو یه شرط جدید میذاری شاید طرف با خودش میگه اینا منو... گیر آوردن. اون آقا هم نامرد نیست ولی خب اگه علاقه دو طرفه باشه هر دو طرف باید هزینه بدن. ضمنا نمیدونم چرا میخوای به قیافت ربط بدی این چیزا رو. بر اساس چیزایی که گفتی قضیه خیلی ساده هس اگه بابات اون شرطو نمیذاشت طرف نمیرفت. قیافتم خوبه.
سلام :)
من احساس میکنم اینطوری بهتره که تموم شد,بدون مهندس یا درکنار یک نفر دیگه خوشبختتر هستی...
امیدوارم هراتفاقی بیفته حال دلت خوب باشه
پاسخ:
سلام. منم موافقم شما هم شاد باشی
چه چقدر پیچیده میشه گاهی نوشته هات
ولی امیدوارم برات بهترینها پیش بیاد
ولی همه اینها دلیل نمیشه که دروغ گفته باشه دوستت داره
کسی که عادت کنه به گفتن دوستت دارم خیلی هم دنبال داشتنت نمیاد ولی اون میخواسته بره با بابات حرف بزنه
کمی خوش بین باش دختر
پاسخ:
اخ اخ ببخشید. کاهی وسط مریضا مینویسم بعد چون خودم ماجرا رو میدونم فکر میکنم بقیه هم میفهمن. دیگه نویسنده نیستم خواهر به بزرگی خودت ببخش البته که اون میخواسته بره و فقط رفتار بابا یه کاتالیزور بوده
سلام رخساره جون...من یه ماهی هست که وبلاگتومیخونم.من خیلی روحیه و اخلاقتوتحسین میکنم یه جورایی الگومی...من یه روانشناس خیالی دارم که وقتایی که دلم میگیره یه سر تو ذهنم میرم مطبش:))
پاسخ:
سلام عزیزم. لطف داری به من. یه ادم درست درمون تر برای الگوت انتخاب کن(چشمک) من کلا یه سرزمین خیالی دارم ولی فعلا یکی از ادمای اون سرزمین خیالی رو اوردم به دنیای واقعیم
salam
neveshtehat alian vaqean...
aslan nmitunstam dat bekesham az khundan
dar morede in postet nazari nadaram chon daqiqan nmidunm jaryan chie
ba kheili az aqayedet movafeqam va dar eine hal noqte haye moqabelet ro ham daram
omidvaram k movafaq bashi
پاسخ:
سلام دوست عزیزم. ممنون از این همه لطفی که بهم داری. کلی قلبم رو شاد کردی. همیشه بهم سر بزن منظرتم
اصلا مهم نیست عزیزم. اومدن و رفتن آدم های اشتباهی نباید هرگز ناراحتت کنه. یه روز یکی میاد که تو رو همینجوری که هستی دوست داره و کنارت میمونه. ولی یه توصیه: چه کسی توی زندگیت باشه و چه نباشه، همیشه به خودت برس. حتی با تن خسته و روح زخم دیده. اینکه یک زن به خودش توجه کنه، اونم برای دل خودش، باعث میشه خیلی از ناراحتیهای روحیش رو فراموش کنه. ما زنهای شاغل کم کمبه واسطه کار بیرون، روحیه مردونه پیدا میکنیم باید سعی کنیم این موضوع پررگ نشه. هیچ مردی زن مردنما دوست نداره. منظورم همیشه آرایش کردن نیست. اما همیشه مرتب بودن، لباس های زنونه پوشیدن، گاهی لاک زدن و تغییر مدل و رنگ مو هم برا دلمون خوبه، هم باعث میشه از زن بودن فاصله نگیریم.
الهی هرچی شادیه، همخونه دلت بشه.
پاسخ:
ممنون عزیزم از این همه انرژی خوب ناراحت نیستم. خوبم. ممنون
اوه چه ها شده!
بقول دوست من: کسی ک میخاددبره بدار بره! رفتنی باید رفت! ماندنی باید ماند!
حس طرد شدن بدترین حس اینجور مواقع هست. ما دخترا دوس نداریم کسی مارو طرد کنه هرچند توقعات پسرهای این دوره چوری هست ک ادم مجبوره خودش بهشون نه بگه ولی نهایتا این حس طرد شدن هم با ما میمونه...
کلا حق انتخاب برای دخترای پزشکی یجورایی کمتره... چون ملاکهای خاص تری دارن.. و همش این دعدعه ممکنه باشه ک ایا طرف خودشون رو دوس داره یا شرایط و موقعیتشونو...
بهرحال تجربه به من ثابت کرده همیشه روزهای بهتری در راهه
پاسخ:
بله روزای بهتری در راهه تجربه من ثابت کرده موقعیت شغلی مالی و تحصیلی من همیشه یه دافعه بوده نه یه امتیاز مثبت
خانم دکتر این موضوعه یه خورده گیج کننده بود یعنی نوشته هاتون ی جوری بود زیاد سردرنیاوردم البته ببخشیدها.
در هرحال امیدوارم به حق این شب عزیز مشکلتون حل شه
پاسخ:
اره میذونم وقتی فکرهای مختلف تو مغزم راه میرن اینجوری میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی