روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

محمد امین یعنی استقامت

يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ق.ظ
نمیدونم چقدر داستان شبو میشناسید... داستان شب یه کانال تلگرامیه که هرشب راس ساعت 11شب یه داستان کوتاه میخونه... راه انداز این مجموعه پسری یه سال بزرگتر از من هست به اسم محمد امین... تولدش 364روز قبل از منه... یعنی 11خرداد68...این یعنی یه سوپرایز... نوشته هایی که خودش مینویسه درمورد دختر نداشتش به نام یوناست... دختری که وجود نداره ولی عاشقشه... برای تولد امسالش یه سوپرایز واقعی برای شنونده هاش داشت... داستان خودش... داستان 4سالگیش توی چهارسالگیش پدری تریاکی و حاجی!!! معتمد محل و از این چیزا... پدری بد بد بد... بدبرای بچه ها و خونوادش... مادری دلسوز...ت.جا..وز...ت..جا..وز به پسری 4ساله...خیلی قدرت میخواد که ادم همچین اتفاقی رو با یه ملت به اشتراک بذاره... ملتی که اول ازهمه تورو قضاوت میکنن... خیلی قدرت میخواد که توی این شرایط به زندگی ادامه بدی... با وجود همچین حادثه وحشتناکی به زندگی ادامه بدی... بعد یه از خدا بی خبری این حقو داشته باشه تورو از دانشگاه اخراج کنه و هیچوقت حق تحصیل بهت نده و توهیچ کاری از دستت بر نیاد... خیلی قدرت میخواد جلو کسی وایسی حرف بزنی که توی روزای سختت هیچ کاری برات نکرده ولی بعدها خودش به سختی زندگیت اضافه کرده باشه... خیلی قدرت میخواد بازم ادامه بدی بازم لبخند بزنی...... خودمومیگم... وقتی تمام داستان های زندگیشو شنیدم... قضاوتش کردم... چهرشو قضاوت کردم... دسته بندیش کردم... گفتم چرا مقاومت نکرد چرا گذاشت تکرار بشه... بدم اومد از خودم... حق قضاوت ندارم... من 4ساله نبودم... من تا این حد نترسیدم... من تا این حد تحقیر نشدم... تا این حد نشکستم.... من محمد امین نبودم... ولی اون درک میکنه چرا من از جاهای تاریک و خلوت میترسم... چرا از مردها میترسم... چرا وقتی کسی توی خیابون حرفی بهم میزنه اینجوری واکنش میدم پس سعی میکنم قضاوت نکنم کسی رو محمدامین... مردعزیزکشورم.... با تمام قدرت ادامه بده... همچنان لبخند بزن... امیدوارم ادمها مثل من پشیمون بشن از قضاوت کردنت... امیدوارم تو ومادرت محکم باسلامت روح ادامه بدید به زندگی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۴
زیرزمینی

نظرات  (۶)

چی میشه آدما در مورد زندگی هم قضاوت نکنن؟
منم داستانای خوب خوب دارم براتون بفرستم؟
پاسخ:
یکم سخته یاد بگیریم قضاوت نکنیم خوشحال میشم بخونم
قبلیه نیستان بودما
قضاوت، این واژه ی لعنتی.
پاسخ:
بله لعنتی
شخصیت آدم باید خیلی قوی باشه
پاسخ:
بله البته
داستانش واقعا جالبه.
پاسخ:
وتلخ
۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۱۷ معلوم الحال
هعی امان از قضاوتا ...
پاسخ:
امان از خودمون که همیشه داریم این کارو میکنیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی