کوچ
يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ب.ظ
از بچگی هروقت مجبور به اسباب کشی میکردم کلی ذوق میکردم اول ولی اخرش دلم نمیخواست از خونمون برم... حالا مجبورم صمیمی ترین خونم... بچه کوچیک خودمو ترک کنم چون یه نفر اشنا داره وبمو میخونه... همیشه فکر میکردم چطور بقیه دلشون میاد که وبشون که مثل بچه ادم میمونه رو ترک کنن... ولی خب... چکار میشه کرد... بایدادم بتونه راحت بنویسه... این وبو خیلی پیشتر ساختم... برای حرفایی که توی وب قبلبم نمیتونستم بزنم...
خب سلام وب جدید... بچه جدید... هرچند دکتر غریب همیشه عیزترینه و شاید یه مدت دیگه وقتی مطمین شدم سیفه دوباره برگشتم....
امشب شب چهارمه که یاعت 2شب میخوابم... هرچی در طی روز نمیخوابم و خودمو خسته میخنم تا شب به موقع بخوابم فایده نداره... بازم تا ساعت 2بیدارم صبح موقع رفتن با سرویس میخوابم... چرت میزنم تا مرکز دیدن مری1ا برام عذابه.... ولی فردا شب حتما قرص میخورم تا بخوابم... امروز تمام مدت مغزم موقع درس خوندن خواب بود
۹۶/۰۳/۲۱