روزها
جمعه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ق.ظ
مزخرفترین جای قصه اونجاس که تو حقی برای تنهایی نداری ولی اون فکر میکنه فقط مراقبته... پاهاس سوخته شده با ته سیگارتو نمیبینه ولی حق تنها بودنتو میگیره... اشکای چراغ خاموشتو نمیبینه ولی فکر میکنه که کارش درسته... مسخره ات میکنه ولی زندگی رو ازت میگیره... حق نداره نداره نداره... اگه باعث مرگت بود چی؟ اگه خودتو کشته بودی چی؟ عذاب وجدان نمیگیره؟ واقعا دیگه ازش متنفرم... متنفر... از خودش و پدرش که لنگه هم هستن... مسخره است... خونه مجازیمم ازم گرفت... دوستای مجازیمو ازم گرفت... تنها بودم تنها ترم کرد... چی میخواد از جون من... مراقبم نباش... اینجور مراقبت تورو نمیخوام بفهم
۹۶/۰۳/۲۶