بیمار
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۱۷ ب.ظ
یکی از اقایون دکتر مرکز ما که توی شبکه ما ماندگاریش از همه بیشتره و از همه بیشتر حقوق میگیره یه موجود عجیب غریبه و تمام مدت همه دارن پشت سرش حرف میزنن و واسه همه مدام گزارش رد میکنه...همچین ادم مزخرفیه...والبته جانباز و براساس شماره نظامش نشون میده که باسهمه رفته دانشگاه...خب واسه نشون دادن سطح سوادش برای دوستان پزشک فقط اینو بگم که میلیا صورت نوزاد 3روزه پماد کلوبتازول نوشته!!!!خب شما دیگه تا اخرش برید که چقدر باسوادن
من از روز اول از این ادم و رفتارش بدم اومد هی خودم خوردم گفتم نه تو ناسازگاری نکن بزرگتره...احترام نگه دار...تا اینکه تیر خلاصو وقتی زد که وقتی من تو اتاقم. بعداز تایم مریض دیدنم وقتی خوراکی تو دهنم بود بدون در زدن وارد شد و بدون سلام کردن شروع کرد حرف زدن...من همونجا فقط سرتاپاشو نگاه کردم...یه نگاه عاقل اندر سفیه...بعدم یه پوزخند و جواب سوالشو با یه نه خالی دادم و اون رفت از اتاق بیرون...ومن پی بردم یه ادم چقدر میتونه ادم نباشه و مطمینم چقدر تاحالا گزارشای جور واجور و چیزیایی که نمیدونم از کجای ذهن مریضش دراورده که برام رد کرده باشه...با وجودی که میتونه با اون یکی سرویس مرکز بره...میمونه تا حتما با سرویس من و اون یکی همکار خانمم بیاد و ما بخاطر این حیوون مجبوریم کلی راحمونو دورتر کنیم...میشه جلوی بقیه پرسنل مدام از زنش بد میگه ...بد نه یه بد عادی و حرفای مردونه...حرفای زشت و جلوی همکارای خانم...یه همچین ادم مریضیه...واین ادم هرروز هر روز تمام تلاششو میکنه تا ما دیرتر از مرکز بزنیم بیرون...که البته با وجود خونه ناکجا ابادی که داره حتما بودن تو مرکز براش بهشته قابل درکه...متنفرم ازش...یبار که راننده حالش بدبود ما وسط راه پیاده شدیم که راننده زودتر برگرده خونه و استراحت که...ما رو دم یه اژانس بین روستا و شهر پیاده کرد...من و همکار خانمم و این اقا...اژانس فقط یه ماشین داشت...بدوبدو رفت دفتر اژانس ماشینو سوارشد حتی از ترس اینکه ما باهاش سوار نشیم خداحافظی هم نکرد...و ما کلی وسط بیابون دوتا دختر جوون معطل شدیم...واز دست همین ازارهاش با وجودی که اژانس های این روستا امنیت ندارن من و همکارم با اژانس میریم و اون که دیده ما این کارو میکنیم برای ازار هرروز دیرتر از مرکز راه میوفته...باورتون میشه چای ساز مرکز چون تو اتاق این اقا بوده هرروز از خونه اب میاره توش جوش میاره و بعد دوباره چای ساز رو میذاره تو کمدش و درشو قفل میکنه که مبادا کسی دست بزنه...از خساست که هرچی بگم کم گفتم...ما با یه همچین موجوداتی سر و کله میزنیم...الانم داره از توی اینه ماشین زاغ سیاه منو چوب میزنه
۹۶/۰۷/۱۷
c