روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

10 ابان

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۴۲ ق.ظ
1.تورو خدا انقدررر دروغ نگید...ادما به هم بدبین میشن...باور میکنن...میشکنن 2.بچه که بودم ترقوه ام شکست...اونموقع با یه تیکه باند و یکم چسب دستمو از گردنم اویزون کردن که بی حرکب باشه.بعد من روپوش مدرسه که میپوشیدم مثل جانبازای جنگ یه استینم خالی بود میذاشتمش تو جیبم...خیلی بدم میومد...بعد هرروز با قیچی باند رو میبریدم و فقط یه تار میذاشتم باقی بمونه و بدو بدو میرفتم پیش مامانم که ببین دیتم سنگین بود باند دور گردنم پاره شد و دیگه باید دستمو باز کنید...تازه کلی احساس نابغه گی میکردم که ببین چه گولی سر مامانم مالیدم...هیچی دیگه بعدش مامانم یه دادی سرم میزد ودوباره دوسرباند رو گره میداد..انقدر اینکارو کردیم که روز اخر دی دستم چسبیده بود به گردنم 3.فکر کن سال دیگه رتبم به زنان بخوره ولی به داخلی نه...چه وامصیبتایی میشه 4.یکی از دوستان رفته خارجه پزشکی بخونه...تو این سن؟؟؟؟چه حالی دارن مردم...من روزی صد بار میگم کاش زمان برمیگشت عقب میرفتم یه لیسانسی چیزی میگرفتم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۱۰
زیرزمینی

نظرات  (۵)

سلامممممم نفسممممممممممم
خوبی عزیزممممممممم
وبت خیلی خوب بووووووووود خیلی
میخواستم بیای به وب منم سایت سر بزنی و با هم تبادل لینک داشته باشیم
می بینمت
سلام عزیزم حالت چطوره خوبی گلم؟
رشته ی سخت و زندگی گیریه ( یعنی کل زندگی و وقت وفکر وانرژی ادم رو میگیره) ولی تهش خوبی های خاص خودش روداره
انقدر ادم درگیر و وقف کارش و ارتقائ خودش میشه که وقت نداره به هیچ چیز وهیچ کس دیگه جدی ,فکر کنه ...
پاسخ:
گاهی خوبه گاهیم ادم باید به زندگی خودش برسه و دست از این همه بدو بدو و تلاش برداره...ولی نمیشه
انقدر دلم میخواد با لنگ کفش بیفتم دنبال اینایی که تو وبت میگن "عزیزم ازت انتظار زیادی ندارم فقط..."
#تبلیغات چی ها
پاسخ:
اشکال نداره ولشون کن
من کلاس سوم بودم در حین فوتبال دستم شکست . اون وقتا مدرسه مون اینجوری بود که ظهر میومدیم خونه عصر دوباره میرفتیم
ظهر تو خونه گفتم دستم خیلی درد میکنه مامانم گفت پاشو برو مدرسه امتحان داری خودتو لوس نکن
عصر از ندرسه زنگ زدن این بچه دستش خیلی ورم کرده بیاین ببرینش
رادیوس م شکسته بود مامانم باور نمیکرد
البته اینکه بچه ی بسیار شری بودم هم بی تاثیر نبود
در این حد به من اعتماد داشتنا
پاسخ:
واقعا شر بودی؟؟؟؟اصلا بهت نمیاد...من بس که مدرسه دوس داشتم و خودم همیشه میرفتم تا میگفتم نرم همه میگفتن نرو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی