سوال
پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۲۵ ق.ظ
اگه شما سرطان بگیرید یاهر بیماری صعب العلاج دیگه...که با درمان سخت وشاید طولانی...شما کمتر از 50 درصد شانس بقا دارید...انتخاب میکنید که درمان بشید. و فکر میکنید اینها فقط اماره و ممکنه درمورد شما صدق نکنه یا ترجیح میدید درمان های مسکن (paliative)بگیرید؟
جواب بدید بعد نظر خودمم میذارم
خب هنوز خوشحال میشم جواب دوستانی که میان و میخونن رو بدونم
جواب خودم:خب من اگه شانس بالایی برای بهبود نداشته باشم ترجیح میدم بدون اینکه خونوادم بیماریمو بدونن درمان رو انتخاب نکنم.به جاش کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم و از درد و رنج بیماری دور باشم و فقط درمان های مسکن خارج بیمارستانی رو ترجیح میدم...به قول ایکس جان دوکیلو نون خامه ای بخورم سفر برم و تمام پس اندازمو خرج کنم...ولی واسه مراحل اخر که هوشیاری مریض کم میشه قادر به انجام کار های روزانه نیست یعنی وقتی که دیگه خواه ناخواه خونوادم متوجه میشن...انتخابو میذارم به عهده اونا و بهشون میگم به جای درمان وبیمارستان ترجیح میدم تو خونهخودم بمیرم ولی خوب میدونم شاید همچین مرگی برای من اسون و برای اطرافیان سخت باشه .پس اون اخرش به خواست اونا.ولی قبلشو ترجیح میدم بجای وقت گذاشتن برای درمان تو بیمارستان به خودم برسم...حتی اگه سررطانی مثل allداشته باشم شانس پیوند مغز استخوان و درمان داشته باشم پروسه درمان انقدر طولانیه و شانس عود بالاست ترجیح میدم این کارو نکنم
علاقه من به انکولوژی از اول دبیرستان شروع شد...تابستون اون سال معروف ترین پزشک اونکولوژیت شهر ما در اثر کانسر خون. سه روز پس از تشخیص بدون درمان فوت میکنه...اون موقع من شروع کردم به خوندن درمورد سرطان ها و مخصوصا سرطان خون و بودن نوعی از سرطان که شانس بالای درمان توی سن 2تا10 سال رو داره خیلی به نظرم جالب بود...وهمیشه فکر میکردم مردن از سرطان شاید بیشتر از اینکه برای بیمار سخت باشه برای اطرافیانش سخته
و از نظرم مزخرف ترین سرطانها تومور مغزی هستند...بخاطر اختلالات رفتاری که میدن...زیاد دیدم مریض هایی که از تومور مغزی جان سالم به در بردن ولی اختلالات رفتاری و خلقیشون باعث از هم پاشیدن خونواده هاشون شده و روی زندگی خودشون هم تاثیرات غیر قابل جبرانی داشته
یه چیز دیگه هم که بگم اینه که من بخش اونکوژی و هماتولوژی توی دوران اینترنی و دانشجویی نگذروندم ...فقط مریض های کمایی داشتم که اخر کانسر و روزای اخر عمر رو میگذروندن و در اصطلاح no code بودن یا مریض هایی که تازه تشخیص داده میشدن و کاندید جراحی بودن...یعنی دوتا دوره ای که خونواده ها و بیمار یا امید خیلی بالایی دارن یا سوگواری هاشونو کردن واسه همین نمیدونم دراینده هم این رشته رو دوس خواهم داشت یا نه
پی نوشت:عذرخواهی میکنم از کسایی که این متن یاداوری خاطرات تلخیه براشون یا به نظرشون این متن با بی فکری تمام نوشته شده...بذارید بحساب جوونی و جاهلی و ببخشید
۹۶/۱۱/۱۲
بفهمم سرطان گرفتم ترجیحم اینه که بی خیال روند درمان بشم
میرم ده کیلو شیرینی خامه ای میگیرم یک جا میخورم حداقل مرگم شیرین باشه وبی خاطره ی دردناک روند درمان