19 بهمن
پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۳۵ ق.ظ
1.مامانم گفت صدات که کردیم بیا
یه ربع بعد از اومدنشون قلبم داشت میومد از دهنم بیرون یه الپرازولام گذاشتم زیر زبونم و رفتم تو سالن...اخرش دیگه داشت خوابم میبرد
2.گفت خانم دکتر حرفی سخنی؟
_خیلی خوش اومدین
_نظری چیزی؟
لطف کردین تشریف اوردین
_اگه نظری باشه خوشحال میشیم بشنویم
خواهش میکنم خسته نباشین
اخرش انقدر سرخ شده بودم که دیگه ول کرد سوال پرسیدن رو...بعد که رفتن همه به سرخ شدنم خندیدن
الان که فکر میکنم این دوتا صحنه چقدر کر کر خنده است ولی اون موقع از ترس داشتم قبض روح میشدم
۹۶/۱۱/۱۹
تعریف کن
با جزئیات لطفا
.