روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

19 بهمن

پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۳۵ ق.ظ
1.مامانم گفت صدات که کردیم بیا یه ربع بعد از اومدنشون قلبم داشت میومد از دهنم بیرون یه الپرازولام گذاشتم زیر زبونم و رفتم تو سالن...اخرش دیگه داشت خوابم میبرد 2.گفت خانم دکتر حرفی سخنی؟ _خیلی خوش اومدین _نظری چیزی؟ لطف کردین تشریف اوردین _اگه نظری باشه خوشحال میشیم بشنویم خواهش میکنم خسته نباشین اخرش انقدر سرخ شده بودم که دیگه ول کرد سوال پرسیدن رو...بعد که رفتن همه به سرخ شدنم خندیدن الان که فکر میکنم این دوتا صحنه چقدر کر کر خنده است ولی اون موقع از ترس داشتم قبض روح میشدم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۹
زیرزمینی

نظرات  (۴)

خواستگاری ؟!
تعریف کن
با جزئیات لطفا
.
پاسخ:
حدست اشتباهه
نمیدونم جریان چی بود ولی نمیدونم چرا یاد جلسات خواستگاری / اشنایی خانوادگی افتادم
از جملاتت هم برداشتم این بود که هِی میخواستی زودتر از دستشون خلاص شی و محترمانه بگی زودتر برید متوجه نبودن
پاسخ:
حدست اشتباهه
خواستگاری داشتی وروجک؟ یا چیز دیگه ای بود؟
در مورد پست قبلیت برگشتم خونه ی خودم، مفصل مینویسم.
پاسخ:
نه .ماجرا خیلی ساده تر بود...خواستگاری تو منو یاد اون صحنه انداخت ...اینجوری نوشتم خنده دار تر بشه
عزیز دلی :)
با این که شک داشتم به دعا اعتقاد داشتی باشی ولی جزو کسایی بودی که ناخوداگاه خیلی خیلی اسمت یادم بود و هست
پاسخ:
فدای شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی