21 روز تا دستیاری
چهارشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۰۵ ق.ظ
بعد از اینهمه مدت که صداشو شنیدم...پرت شدم به سال های خیلی دور...چقدر صداش مثل م بود...چقدر خنده هاش مثل م بود...چقدر برخلاف ظاهر عبوسش رفتار و فکر وخنده هاش بچگانه بود...انگار 5 سال پیش بود...در حینی که صداش منو 5 سال جوونتر میکرد حرفایی که بهش میزدم منو یاد 5 سال پیش مینداخت وکه به خواهرم گفتم پیرشدی محتاط شدی...حالا با اون محتاط حرف میزدم...ولی چقدر حرفام فرق داشت با اون زیرزمینی که از خودم میشناختم...اون زیرزمینی که ازاد و رها هر کاری میخواست میکرد و به فکر تنها چیزی که نبود عواقب کاراش بود...بعد از اینکه گوشیو قطع کردم...دیدم شاید حرفام منطقی بود...پخته بود...ولی این زیرزمینی برای من اصلا جذاب نبود...هرچند
کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی یا من اگه بیل زن بودم باغچه خودمو بیل میزدم...و ضرب المثل هایی از این دست
این مکالمه تلفی خوب یا بد...هرچی داشت یا نداشت...منو به شور هیجان جوونی برد...چیزی که خیلی وقته حسش نکردم
پی نوشت:خواب میدیدم شدم رزیدنت گوش و حلق و بینی تو یه ده کوره...بعد استادم بهم میگفت با لارنگوسکوپ گلو مریض رو ببین!بعد روز اول بود من هی جا میموندم بخشا رو پیدا نمیکردم به درمونگاه دیر رسیدم و مورنینگ اصلا نمیدونستم با منه...بعد که استادم گفت اشکال نداره من میمونم تو برو بخش رو ویزیت کن رفتم تو بخش و دیدم برد تو استیشن با مریضا فرق داره و نمیتونم مریضا استادم رو پیدا کنم بعد نشسم وسط بخش با صدای بلند گریه میکردم که چرا این بیمارستان انقدر بی نظمه
۹۷/۰۱/۱۵