دکتر دیووانه
جمعه, ۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ
میگه شما به زور اینجا نشستی؟
میگم چی؟زور؟نه!چرا؟
میگه اخه انگار حوصله حرف زدن ندارین
وای خدایا مرسی که سوژه رو دادی دستم...
میگم راستش نه...اخه من تو همچین موقعیتی نبودم نمیدونم چی بگم...
میگه منظورتون خواستگاریه سنتیه؟
میگم نه کلا منظورم خواستگاریه
میگه یعنی چی؟
میگم میتونم راحت باشم؟
میگه حتما
خودمو میزنم به خنگی و میگم به مامانم اینا نگید عصبانی میشن بهتون گفتم ولی من اعتقاد به صداقت دارم...من تاحالا هیچ کس ازم خواستگاری نکرده...
میگه شوخی میکنی خانم دکتر؟
میگم نه
میگه مگه میشه...تو دانشگاه؟جاهای دیگه
خنگی رو ادامه میدم و میگم...جدی میگم...هیچ پسری از من خوشش نیومده...من یکم دعواییم سال اول دانشگاه با یکی از پسرا دعوام شد...منم وسط کوریدور دانشگاه پریدم روش و زدمش...
با چشمای از حدقه در اومده میگه چرا؟
اصلا مغزم کار نمیکنه...یه جوری دارم گند میزنم که خودمم نمیتونم جمعش کنم...سرخ میشم و میگم یادم نیس
بیچاره عرق میکنه و نمیدونه چی بگم...یکم بعد بلند میشیم و خداحافظی و اینا...به رفتارای خل و چلیم ادامه میدم تا میرن...
خیالم راحتته پی ماجرا رو نمیگیرن که فردا میبینم بابا میگه زنگ زدن گفتن جوابتون چیه؟
....
پی نوشت:یه جوری شده وضع معدم که هر چیزی بخورم تا از دهنم خارج و وارد بقیه مسیر میشه من شروع میکنم عق زدن...قبلا با یه سری مواد غذایی بود و الان تقریبا هر چیزی به جز مواد گوشتی باعثش میشه...حداقل نیم تا یک ساعت طول میکشه ...رگورژیتیشن و ریفلاکس ندارم...کاهش وزن و استفراغم ندارم...دلپیچه دل درد و گلاب به روتون دارم...وهنوزم حال ندارم برم از یه متخصص داخلی نظرشو بپرسم.والا مریضا ما خوب حال داشتن هر روز تو بهداشت بودن
۹۷/۰۴/۰۱