روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

منطقه جنگی 2

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۰ ب.ظ
تمام مدتی که از دیشب تا امروز بالا سر داداش بودم همه فکر میکردن من زنشم و عروس بابا که دکترم...با وجودی که من و بابا و داداش تقریبا کپی هم هستیم از نظره چهره و قد و هیکل...نمیدونم اینکه خواهر یه مریض بمونه بالا سر مریض عجیب بود یا اینکه یه اقای دکتری دوتا بچش دکتر باشن...خلاصه یاد وقتی افتادم که واسه خواهر برای سزارینش دوروز موندم بیمارستان و اون موقع تقریبا همه اوا میگفتن خواهرشی؟! خلاصه بعد از کلی کشمکش اپاندیس به صورت لاپاروسکوپی عمل شد...درد کشیدن سخته...اگه عزیزت باشه مخصوصا...تمام مدت داشتم فکر میکردم اگه من درد میکشیدم حتما میزدم زیر گریه... یه مزیت دیگم داشت اینکه به یاد دوران اینترنی تمام شب بیدار بودم و ایستاده یا نشسته روی یه صندلی بودم...و صبح دیگه واقعا بعد از ساعت 9 فقط داشتم زور میزدم که جلوی استفراغ کردنمو بگیرم و مامان اینا موندن و من برگشتم...یادمه اینترنم بودم وقتایی که نمیشد بخوابم دقیقا همینجوری میشدم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۴/۲۷
زیرزمینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی