روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

زندگی متاهلی یا مرد ها تربیت پذیرند؟

جمعه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۴۲ ب.ظ
سه هفته از زندگی من و داداشم بدون پدر و مادر میگذره...تقریبا روزی 1000 بار دعوا میکنیم...مخصوصا روزایی که باهم تو خونه ایم...دعوا هم اینجوریه... پوست تخمه رو بریز تو ظرف نه رو قالی... سر میز غذا بخور نه رو مبل اشغالو بریز تو سطل نه اطرافش جوراباتو نذار رو اپن لباساتو ننداز وسط سالن با کفش نیا رو قالی ظرفاتو خودت بشور غذا میخوری ظرفتو همون موقع بذار تو ظرفشویی چراغ اتاقا رو خاموش کن ابو ببند دوتا کولر باهم نزن وسایل برقی پر مصرف صبح وسایلو جابجا نکن چیزی برمیداری بذار سر جاش اشغالارو ببر هر روز میری دستشویی کثافت کاری نکن انقدر بلند با گوشی حرف نزن صدای تلویزیونو کم کن زیرپیراهن عرق کرده اتو نذاز رو مبل حوله خیستو نذار رو میز با پاهای بوبویی رو قالی هی راه نرو جوراباتو ننداز دور خونه خفه شدم لباساتو از تو حموم جمع کن حمومو بعد از خودت بشور خب همه این کارا کارایی که بابام هم میکنه و مادرم مثل جاروبرقی پشت سرش جمع میکنه ولی خب مسلما دخترای امروزی این کارا رو نمیکنن و کنار نمیاین...مسلما این چیزا باعث طلاق نمیشن ولی خب دعوا زیاد میتونه راه بندازه...خیلی دوس دارم بدونم زنش بعد ها چجوری کنار میاد و چجوری شوهرشو تغییر میده پی نوشت:این لیست هر روز اضافه تر میشه...اونم همش در جواب حرفای من میگه چقدر غر میزنی چقدر بداخلاقی...یعنی من اگه یه شوهر اینجوری داشتم یه جوری مادرشو نفرین میکردم هر لحظه که تو اون دنیا هرگز ارامش نداشته باشه پی نوشت 2:برادر نسبتا محترم که انگار دوباره ادرس منو پیدا کردی و میخونی...نوکر بابات غلام سیاه...انقدر غر میزنم که یا خودم دق کنم یا تو خودت کاراتو بکنی...حالا تو هر لحظه بگو من چقدر بداخلاقم...اصلا دوووووووس دارم بد اخلاق باشم پی نوشت 3:دیروز که از سرکار اومدم میبینم بطری ابی که تو اتاقمه رو اورده گذاشته تو سالن(اخه من اتاقم خیلی دوره از اشپزخونه چون خونه ما یه مستطیل درازه)اولا چکار داری من نیستم میری تو اتاقم؟دوما بطری اب اخه چه به دردت میخوره بلند میکنی میاری تو سالن؟یعنی خدا یاری کنه تا سه هفته دیگه من عقلمو از دست ندم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۶
زیرزمینی

نظرات  (۷)

۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۳۴ فتل فتلیان
معمولا بعد از ورود به زندگی متاهلی هر کسی تغیر میکنه البته اینو بگ بستگی به طرفین داره کلا اینارو مادرم برام توضیح داده و...
ولی یه دایی داشتم شدید خشک ولی بعد ازدواج زنش هیچ اعتقادی که داییم داشتو رعایت نمی کنه حتی داییم تبدیل شده به رقصده اول و برتر هر مهمونیمون!!!!
پاسخ:
ولی من مخالفم.ادمها معمولا تغییر نمیکنن مگر خودشون بخوان.و هرچی سن بالا تر میره تغییر سختتر میشه.البته مسایل مذهبی استثنا هست چون تغییرات زیاد رخ میده
مردا با ازدواج کردن درست که نمیشن هیچ یه 30 درصد هم بدتر میشن
داداشت چقدر شبیه منه !
پاسخ:
واقعا؟؟؟ خب کدوم دختری میتونه با این شرایط کنار بیاد؟مخصوصا سرکار هم باشه
سلام یه کوچولو مرور کردم زندگیم رو دیدم که من و شوهرم هیچکدوم حوصله شنیدن نق های مکرر اون یکی رو نداریم به همین دلیل تغییر کردیم
تو بعضی چیزها ظاهرا
تو بعضی چیزا واقعا
پاسخ:
سلام.داداش منم همش میگه چقدر غر میزنه.خب تکرار این چیزا شنیدنش مثل غره ولی من که نوکر در خونه باباش نیستم کاراشو بکنم.تازه من بیشتر از اون بیرون خونه کار میکنم
نظافت مسائل فرعی زندگی ست مسائلی اصلی یه چیز دیگه ست! زن و شوهر بی نظمی و کثیفی رو می تونن تحمل کنن اما چیزایی که خودتون بهتر می دونید چیزایی که یه خونواده رو به کل نابود می کنه رو نمی تونن تحمل کنن!
پاسخ:
بله ولی اعصاب خردیشم کم نیس.باعث دعوا که میتونه بشه
منم وقتی مامانم خونه نباشه دقیقااااااا همین بساطو با داداشم دارم. هیچ کدوم از حرفام رو هم گوش نمیده!
پاسخ:
بعد تو هنوز امید داری به مردها؟
قبلا بهت گفتم الان هم میگم ,داداشت یه زنی گیرش میاد که زنش سرویسش می کنه از نو تربیت میشه , ببین کی بهت گفتم . تا اون موقع امیدوارم خدا صبرتون بده :D
پاسخ:
خیلی دوس دارم زنشو ببینم
منم سه هفته ای میشه پدر و مادرم نیستن.. :) شاید رفتن همونجایی که پدر و مادر شما رفتن.. :)

من تنهام البته گاهی وقتا خواهرام آخر هفته سر میزنن.. ولی خداییش اینطوری که برادرتون هست من نیستم.. خونه تمیز و مرتبه.. ضرفارو که میشورم.. لباسارم میریزم تو ماشین و.. یعنی خواهرم که میاد چیزی از بی نظمی و اینا نمیگه.. فقط مشکل من غذا و ایناست که البته اونم خیلی سخت نی فقط من چون کمتر خونه هستم.. وقت نمیکنم چیزی درست کنم.. بجاش از این غذاهای آماده و نامی نو و ب.آ و اینا میگیرم میخورم.. یا شاید فست فودی چیزی..

اینایی که شما نوشتین یه مقدار عجیب و غریب هستن.. راستش به نظرم با اصرار بهشون درست نمیشه.. باید خود فرد متوجه باشه که این شیوه ی زندگی درست نیست.. شاید با سربازی رفتن مثلا مقداری تغییر کنه.. :)

موفق باشید
پاسخ:
سربازیشو رفته دوران دانشجویشم 5 سال تنها زندگی کرده.دیگه فکر نکنم هیچجوری درست بشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی