تو لاغری یا دستیاری کیلو چند
الان توی اولین باروز پاییزی اینجا واقعا من باید بشینم تومو غدد بزاقی بخونم؟؟؟
نخیر باید عشقم بیاد دنبالم ببرم یه کافه خوشگل رو به بارون برام افاگاتو بخره با چیز کیک بگه بخور گوشت بشه به تنت تو اصلا چاق نیستی فقط زیادی واضحی...اخرشم برام یه استیک بخره ولی پولم نداشت به چیپس و پنیرم قانعم
پی نوشت:نمیدونم چرا یهو یاد این قضیه افتادم...یه روز یه مریض داشتم تو بخش که دفه دوم بود مریض من میشد یبار داخلی و حالا دوباره عفونی...مریض یه خانم مسن بود که با شوینده خودکشی کرده بود و زنده مونده بود و یه مدت بعدش سکته مغزی کرده بود....فکر کنید یه ادم مسن فلج و نتونه چیزی بخوره و بدنش هم پرعفونت باشه...روز اخر که دیگه میخواست ترخیص بشه موقع ویزیتش صداهایی از دهنش درمیورد چون نمیتونست صحبت کنه و من انقدر انقدرانقدر ناراحت شدم که با پرونده رفتم تو اتاق جفتی و های های های گریه کردم...حالا اتاق جفتی اتاق خصوصیمون بود که مادر یکی از استادامون بستری بود...اونم یه خانم مسنی بود...دید من حین گریه دارم پرونده مینویسم و دارم تمام زورمو میزنم اشکم نریزه...لبخند زد بهم یه دستمال کاغذی داد و گفت ناراحت نباش...همین...هیچ چیز دیگه نگفت و نپرسید...الان دارم فکر میکنم اگه من جای اون خانمه بودم حتما فکر میکردم من سرطان گرفتم و این اینترنه از غم من گریه میکنه...ولی هیچی نگفت...صبح موقع راند هم هیچی به استادم نگفت(نمیدونم چرا فکر میکردم به استادم میگه)اخه من از گریه خفه بشم و بمیرمم نه دماغم قرمز میشه نه چشمام...فقط اون زمان که تو بچگی شکست عشقی خورده بودم صبحا از زور گریه شب قبلش انقدر پلکام ورم میکرد که انگار پشه زده و به زور یخ و اب سرد یکم ورمشو میخوابوندم که تو دانشگاه ابروم نره