روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

سرما خوردگی شاعرانه

يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۲:۰۵ ب.ظ

سرما خوردم

باوجودی که یه هفته میشه از خونه بیرون نرفتم...هیچ کدوم از اعضای خونه سرما نخوردن ولی من نمیدونم از کجا و چجوری سرما خوردم...کلا من ادم زیاد سرماخوریم

بگذریم...

من از اونجایی که بسیار لوسم وقتی سرما میخورم بدتر لوس میشم...ولی خب ناز کش ندارم جز مامانم واسه همین هی خودمو برا خودم لوس میکنم هی قربون صدقه خودم میرم...

بگذریم

تخت من زیر یه پنجره رو به افتابه...اون وقتا که بچه بودم(20سالگی)...شهر غریبم بودم سرما هم خورده بودم امتحانمم بد داده بوده و رو به مرگ بودم و مامانم ایران نبود...حالا فکر کن ادم به لوسی من تو این شرایط خلاصه چه شود...رفتم پیش مامانبزرگ دوستم...واقعا الان که عکر میکنم نمیدونم چرا این کارو کردم...ولی دلم مامان میخواست و مامانبزرگ دوستم خیلی خیلی مهربون بود و هم سن مامان خودم بود...خلاصه رفتم خونشون...خونشون یه پنجره بزرگ افتاب گیر رو به حیاط داشت...برام جا انداخت کنار پنجره...و بهم گفت ادم مریض تو افتاب بخوابه خوبه...منم خوابیدم و تا ظهر تنها بودیم برایم اش مخصوصی که مال همون شهر بود و برا مریض بود پخت...ظهر بیدار شدم خوردم...کلی هم قربون صدقم رفت...انقدر حال داد...اصلا مامانا خیلی خوبن...خیلی خیلی خوبن...الان که فکر میکنم خودم فکر میکنم چقدر خر بودم این چه کاری بود میکردم...رفتم خونه مردم که چی(ماجرا یکم پیچیده تره البته که من مجبور شدم بعضی قسمتا رو حذف کنم)

مامان خودمم بیچاره هر ناز منه خرو میکشه هی من جفتک میندازم...

مامان یه نفر دیگه هم هی قربون صدقم میرفت و غذاهای خوشمزه برام میپخت...و من عاشق مامانش بودم

حالا خوابیدم تو افتاب روی تختم که تو افتاب خوب بشم...هی قربون صدقه خودم میرم...هی سوپ خوشمزه مامانم بوش میاد...

خلاصه که خدا همه مامانا رو حفظ کنه و از درصد لوسی من کم کنه و کلا یه حرکتی به گلبول های سفیدم بده که من انقدر سرما نخورم

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۳
زیرزمینی

نظرات  (۳)

تا قبل از جدا شدن از خانواده شاید منم مثل تو بودم و دلم میخواست خودمو لوس کنم کلا بابام همیشه بهم میگفت دخی لوس الانم هر از گاهی میگه ☺ ولی تو این هفت سالی که مستقل شدم دیگه میدونم کسی نیست و خودشون هزار تا گرفتاری دارن سعی میکنم زود خودمو جمع و جور کنم 😀
پاسخ:
انقدر نوشته هایت کوتاهن که میتونم بگم تقریبا هیچی ازت نمیدونم...جز خواهر زاده شیرینی داری...کاش منم دوباره جدا زندگی کنم
بهتری عزیزکم ؟
پاسخ:
اره خوب خوبم.دارویی که برا مریضام مینوشتم و خودم هیچوقت نخورده بودم رو خوردم وعجیب جواب داد یا علت فقط توخونه بودن و استراحتم بود
سلام خانوم دکتر دوست داشتنی عزیزم
ایشالا الان دیگه خوب شدی کاملا
لوس بودنت هم قشنگه
من اصلا از خوندنت لذت می برم خوشگلم
آخه خودم هم لوس بودم.هنوز هم لوسم.اصلا درود بر لوس مخصوصا خودم و خودت
پاسخ:
سلام عزیز دلم خوبی؟بهتری؟دیدم نوشته بودی هیچ کاری نمیتونی بکنی واسه همین نه کامنت گذاشتم نه پیام داد...اصلا فکر نمیکردم انقدر بدباشه حالت حتما بنویس تو وبت و مارو بی خبر نذار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی