روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

23اذر

جمعه, ۲۳ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۳ ق.ظ

دیشب یه خواب خیلی شلوغ و عجیب داشتم

خواب دیدم ازمون دستیاری دادم و جوابش اومده و علاوه بر ایران کشور خارجیم میتونم انتخاب کنم...رتبه نداشتم فقط نوشته بود دانشجو ویژه و از ه کی میپرسیدم میگفت نمیدونم یعنی چی...بعد میگفتم من خیلی دوس دارم برم سویس المانی یاد بگیرم که بتونم برم اتریشو سوییس و المان وببینم(اصلا اتریش المانی حرف میزنن؟)..خیلی دوس دارم پراگ رو هم ببینم و همه بهم میگفتن دیوونه تو که المانی بلد نیستی...منم میگفتم یا تهران یا اروپا

بعد تا کلاسا رزیدنتی شروع بشن رفتم دبیرستانم رو ببینم...رفتم نشستم سرکلاس اول دبیرستان بعد بچه ها با کلی ذوق دورم جمع شده بودن ازم سوال میپرسیدن...من تو کلاس تجربی ها بودم که دیدم یه جفت از دوقلوهای کلاس ریاضی سر کلاس ما نشستن (اون موقع ها کلاس ریاضیمون 4 یا 5 جفت دوقلو همسان داشت) میگن دیدیم مهندسی به درد نمیخوره اومدیم تجربی بخونیم...بعد زنگ تفریح خورد رفتیم بیرون با وجودی که ماه رمضون بود کلی خوراکی خریدیم.... تو حیاط مدرسه چند تا خرگوش وسگ و مرغ و جوجه بود که همشون دور من جمع شده بودن و باهام بازی میکردن و من میگفتم همه اینارو خودم بزرگ کردم..زنگ خورد و من دیرتر از همه رفتم سرکلاس و داشتم به دوقلوها میگفتم بابا خرین اومدین تجربی...پزشکی چی داره اخه...والا منم اشتباه کردم...بعد اونا میگفتن مداد نداریم...مداد بهشنون گفتم از تو کیفم بردارن تا منم برم سرکلاس...رفتیم سرکلاس داشتن تقسم بندیمون میکردن برای بخشای بیمارستان و کلاس تشریح و همه از من میپرسیدن چجوریه...بعد وسط کلاس یه نامه برام اومد که تمام وقت عزیز من خیلی دوس دارم با شما دوست بشم...بعد نامه از طرف شاعر بود بعد دوقلوها نامه رو دیدن و من اصرار داشتم نه بابا ما دوست همینجوری هستیم...معلم ریاضی اول دبیرستانم میخواست ببرمون اتاق تشریح و بهم میگفت تو که بلدی بیا با هم بریم و من واون با دوتا چراغ قوه رفتیم کلاس تشریح و با اره داشتیم جسد رو از وسط نصف میکردیم که یهو خبر دادن امتحان دستیاری که اول دادم قبول نیست و دوباره باید امتحان بدم و من خیلی خوشحال شدم چون میدونستم امتحان دوباره بدم بهتر میشه...بعد کوله پشتیمو بستم رفتم برم سوییس امتحان بدم و بهم میگفتن سوییس یه بارون شدیدی داره میاد و من از ذوقم داشتم میمردم از خوشحالی...بعد اونجا یه خونه کوچولو داشتم و بارون نبود سیل از اسمون میبارید...قرار بود امتحان دستیاری بدم و از اونجا برم پراگ...

خواب قر و قاطی بود ولی کلی تو خوابم خوشحال بودم

تازه یه جا هم وسط خوابم داشتم با حامد کمیلی فیلم نگاه میکردم و هی ازش میپرسیدم که این ازمون من نوشته دانشجو ویژه من یعنی تهران میارم؟ بعد میگفت ازه بابا طب تهران میاری

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۹۷/۰۹/۲۳
زیرزمینی

نظرات  (۶)

دوست داشتم خوابتو :)
پاسخ:
اتفاقا خودمم همینطور
چه خوابی دیدین.فکر کنم تمام شب در حال خواب دیدن بودین منم میخوام باهاتون بیام سوییس دانشجوی ویژه
پاسخ:
اره من کلا دو دقه هم بخوابم خواب میبینم.بعضی وقتا اینجوری روح ادمو تازه میکنن...ما یبار سعی کردیم تور سوییس بریم در دوران ارزونیه دلار...ولی مراحل گرفتن شینگن انقدر سخت بود که منصرف شدیم(من و داداشم)داداشم همیشه از بچگی میگفت من دلم میخواد تو کوههای الپ زندگی کنم و منم همیشه عاشق جنگل بودم
۲۳ آذر ۹۷ ، ۱۵:۳۰ ربولی حسن کور
سلام
فکر نکنم اگه کل کتاب تعبیر خوابو هم بگردین تعبیرشو پیدا کنین 
پاسخ:
سلام.تعبیرش اینه که ارزو برجوانان عیب نیست
تمام خواب یک طرف، اون قسمت که با دو تا چراغ قوه رفتین اتاق تشریح و با اره جسد رو نصف کردین یک طرف :)) از خنده غش کردم
پاسخ:
اخه تو دانشکده خودمون سالن تشریح زیر زمین بود
منم وقتی اینطور خواب میبینم صبح که بیدارمیشم خسته خسته ام انگاری اصلا نخوابیدم !
پاسخ:
تازه این که پرشادی بود.خواب دیشبو باید تعریف کنم ببینی چقدر دعوا و داد و بیداد داشت انقدر که از بس تو خواب داد زدم بیدارشدم
سلام خانوم دکتر دوست داشتنی
وااای چه خواب سختی
شما دکترا خوابتون مث درساتون سخته ها
من اگه جای شما بودم با این خواب بیشتر خسته می شدم.
یعنی  ترجیح میدم خواب نبینم اصلا.چیه والا.آدم می خوابه استراحت کنه نه اینکه اونجا هم مجبور باشه هی فکر کنه هی تصمیم بگیره...واقعا خسته میشه دوباره
اما 
الهی که خیر باشه مادر
پاسخ:
سلام عزیز دل...تازه این جز خواب خوبامه که دوس دارم بخوابم دنبالشو ببینم...کلی ذوق داشتم که میتونم برم سوییس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی