23اذر
دیشب یه خواب خیلی شلوغ و عجیب داشتم
خواب دیدم ازمون دستیاری دادم و جوابش اومده و علاوه بر ایران کشور خارجیم میتونم انتخاب کنم...رتبه نداشتم فقط نوشته بود دانشجو ویژه و از ه کی میپرسیدم میگفت نمیدونم یعنی چی...بعد میگفتم من خیلی دوس دارم برم سویس المانی یاد بگیرم که بتونم برم اتریشو سوییس و المان وببینم(اصلا اتریش المانی حرف میزنن؟)..خیلی دوس دارم پراگ رو هم ببینم و همه بهم میگفتن دیوونه تو که المانی بلد نیستی...منم میگفتم یا تهران یا اروپا
بعد تا کلاسا رزیدنتی شروع بشن رفتم دبیرستانم رو ببینم...رفتم نشستم سرکلاس اول دبیرستان بعد بچه ها با کلی ذوق دورم جمع شده بودن ازم سوال میپرسیدن...من تو کلاس تجربی ها بودم که دیدم یه جفت از دوقلوهای کلاس ریاضی سر کلاس ما نشستن (اون موقع ها کلاس ریاضیمون 4 یا 5 جفت دوقلو همسان داشت) میگن دیدیم مهندسی به درد نمیخوره اومدیم تجربی بخونیم...بعد زنگ تفریح خورد رفتیم بیرون با وجودی که ماه رمضون بود کلی خوراکی خریدیم.... تو حیاط مدرسه چند تا خرگوش وسگ و مرغ و جوجه بود که همشون دور من جمع شده بودن و باهام بازی میکردن و من میگفتم همه اینارو خودم بزرگ کردم..زنگ خورد و من دیرتر از همه رفتم سرکلاس و داشتم به دوقلوها میگفتم بابا خرین اومدین تجربی...پزشکی چی داره اخه...والا منم اشتباه کردم...بعد اونا میگفتن مداد نداریم...مداد بهشنون گفتم از تو کیفم بردارن تا منم برم سرکلاس...رفتیم سرکلاس داشتن تقسم بندیمون میکردن برای بخشای بیمارستان و کلاس تشریح و همه از من میپرسیدن چجوریه...بعد وسط کلاس یه نامه برام اومد که تمام وقت عزیز من خیلی دوس دارم با شما دوست بشم...بعد نامه از طرف شاعر بود بعد دوقلوها نامه رو دیدن و من اصرار داشتم نه بابا ما دوست همینجوری هستیم...معلم ریاضی اول دبیرستانم میخواست ببرمون اتاق تشریح و بهم میگفت تو که بلدی بیا با هم بریم و من واون با دوتا چراغ قوه رفتیم کلاس تشریح و با اره داشتیم جسد رو از وسط نصف میکردیم که یهو خبر دادن امتحان دستیاری که اول دادم قبول نیست و دوباره باید امتحان بدم و من خیلی خوشحال شدم چون میدونستم امتحان دوباره بدم بهتر میشه...بعد کوله پشتیمو بستم رفتم برم سوییس امتحان بدم و بهم میگفتن سوییس یه بارون شدیدی داره میاد و من از ذوقم داشتم میمردم از خوشحالی...بعد اونجا یه خونه کوچولو داشتم و بارون نبود سیل از اسمون میبارید...قرار بود امتحان دستیاری بدم و از اونجا برم پراگ...
خواب قر و قاطی بود ولی کلی تو خوابم خوشحال بودم
تازه یه جا هم وسط خوابم داشتم با حامد کمیلی فیلم نگاه میکردم و هی ازش میپرسیدم که این ازمون من نوشته دانشجو ویژه من یعنی تهران میارم؟ بعد میگفت ازه بابا طب تهران میاری