خواب عجیب
دیشب خواب خیلی عجیبی میدیدم...البته خواب خیلی خوبی بود...فکر کن ساعت 11 روی کتابات خوابت ببره تا صبح ...خب بهتر از این نمیشه...
خواب میدیدم من و مامانم و دوتا دختر خاله هام توی یه خونه قدیمی بودیم تو شهر اونا که شهر زادگاه پدر مادرمم هست بعد این دوتا دختر خاله من سر قبول نشدن خودشون پزشکی چشم ندارن منو ببینن(حالا انگار پزشکی چه تحفه ایه من نمیدونم)و تقریبا سالهاس که روابط ما به یه سلام علیک وقت عزا یا شادی تبدیل شده...دختر خاله بزرگه هم کینه شتری تره که کلا قابل وصف نیس...خلاصه ما و خالم اینا اونجا بودیم...خونه هم بزرگ و قدیمی و قشنگ حیاط دار حوض دار و اینا...دخترخاله کوچیکم که از سر کار میاد من میبینم یه جوری راه میره...لاغر شده مفاصلش تکون نمیخوره و اینا...بعد پرسیدم چی شده گفت یه مریضی گرفتم اینجوری شدم مفاصلم داره استخوانی میشه و دیگه قابلیت حرکت نداره و پوستم هم توی بعضی مناطق داره ور میاد...پوستشو دیدم...فقط حس سوزش داشت خیلی قرمز بود و کلا لایه شاخی پوستش از بین رفته بود ...پرسیدم خب چرا دکتر روماتولوژ نرفتی گفت رفتم وقت نداشته گفته این کرم رو بزن تا وقت ویزیت بده سه ماه دیگه گفتم وااینهمه روماتولوژ تو شهر زادگاه من هست بعد تو وایسادی منتظر اصلا اونم هیچی میرفتی تهران خب...که دختر خاله بزرگه اومد و داد سخت از بیسوادی من داد و گفت تو که نمیفهمی حرف نزن...منم نزدم همون موقع من بلیط داشتم با اتوبوس برم نایین بعدم طبس...بعد انگار برا دوره رزیدنتیم بود...بعد تو خواب به خودم میگفتم اینا که رزیدنت نمیگیرن...بعدم طبس مگه مال سمنان نیس نایین مال یزد؟بعد تو خواب به خودم میگفتم نه حتما اشتباه میکنم این دوتا شهر حتما کنار همن من حالا خوابم نمیفهمم...بعد راننده اتوبوس عاشقم شد هی بعم فرفره میاد جای گل!(این فرفره کاغذیا بود بچه بودیم با کاغذ رنگی میساختیم فوت میکردیم تکون میخورد ...از اونا)بعدم چه سلیقه ای فرفره های 4 پر و 6 پر!خلاصه رفتم و رسیدم به اون شهر که نمیدونم نایین بود یا طبس خلاصه!کلی خوشحال بودم که اونجام...رفتم بازارش دوتا بازار داشت یکی اسمش کوچه تنگه بود یکی بازار سرپوشیده!رفتم اب هویج بستنی خوردم کلی ذوق کردم...وسط بازارم یکی از دوستای دوران دبیرستانمو دیدم که اونم ازدواج کرده و یه پسر داره بش گفتم راننده اتوبوس عاشقم شده یه پسر 3 ساله داره منم خودم یه پسر 3 ساله دارم!حالا نمیدونم بهش شوهر کنم یا نه ...اونم میگفت خره شوهری به این خوبی که هم فرفره رنگی بهت میده هم پسر داره از کجا میخوای پیدا کنی!...هیچی دیگه اخر خوابم خوشحال خندان داشتم میرفتم زن راننده اتوبوسه بشم!(اینم ربط داره به اخرین شاهکار بابام که همین چند وقت پیش بود)
پی نوشت:سپیده اگه اینجا رو میخونی...من برای هر پستت کامنت میذارم ولی نمیدونم نمیرسه یا تایید نمیکنی...اگه تایید نمیکنی که هیچی ...اخه هربار کامنت میذارم یه پیام میده امکان ثبت تبلیعات وجود ندارد