روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

17 روز تا دستیاری

يكشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۳۷ ب.ظ

جواب کنکورو که گرفتم از در کافی نت که اومدم بیرون بشتم رو پله های پاساژ و بلند بلند گریه کردم و دوستم که 5 سال ازم بزرگتر بود با خجالت بهم میگفت پاشو زشته

از جلسه پره انترنی که اومدیم بیرون هر سوالی چک کردم غلط بود...قاه قاه میخندیدیدم و میگفتم والا حقمه قبول نشم اخه هیچی نخونده بودم

پارسال که ازمون تموم شد منتظر بودم تا رفیقو ببینم ...تارسید بهم بغلش کردم گفتم نذار اینجا گریه کنم ابروریزی راه بندازم

اره من اون ادم ضایعه هستم که واسه امتحانام گریه میکنم

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۹۷/۱۱/۱۴
زیرزمینی

نظرات  (۲)

منم جواب کنکورم که اومد تو بغل مامانم زار زار گریه میکردم.
فکر میکنم آدمها مناسب با شرایط روحی که دارن تو شرایط خاص واکنش های متفاوتی نشون میدن.
پاسخ:
خب پس خدارو شکر من تنها نیستم...اخه بقیه دوستام اینجوری نبودن
یادش بخیر من یادمه از دبستان واسه نمره آبغوره می‌گرفتم 
خداروشکر که تو دانشگاه فعلا این اتفاق نیفتاده و حتی بعضی وقتا از نمره ی دوازده هم خوشحال شدم :))
پاسخ:
والا من تو دوران دانشگاه از 10 هم حتی خوشحال شدم...یعنی 9.5 بود استاد ده داده بود...البته خودش به صورت فعالانه...اخه من به یه ورم بود بیوفتم یا نیوفتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی