خدایا
خدایا واقعا شکرت بابت قبولیم توی تخصص ...ولی با قبول شدنم تو شهر زادگاه زندگی بدجوری انگشت شستشو گرفته سمتم
این چند وقته انقدر استرس کشیدم که ۲ کیلو لاغر شدم...خدایا چشه بابای من ول نمیکنه؟اینهمه خودمو سفت و محکم گرفتم ...چند ساله فقط به خودم وابسته بودم...ولی الان واقعا یه بغل سفت و محکم میخوام...یکی که بهم بگه خره من میدونم همه چی خوب میشه و من دلم اروم بگیره
پی نوشت:خدا رو شکر اون دکتری که قرار بود بابام منو بهش قالب کنه در رفته و دیگه قرار نیس بیاد خونمون...حداقل این یکی خودش راحت حل شد...خدایی من چه عیب و ایرادی دارم که میخوان ردم کنن؟پدر من ادم که از مجرد بودن نمیمیره که من دومیش باشم که
پی نوشت:خدایا نمیشد به جای این کروموزوم ایکس کوفتی یه وای به من میدادی؟
پی نوشت:تمام این چند روز همش تو خواب حرف میزدم...سالها بود دیگه تو خواب حرف نمیزدم