روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۰۵اسفند

باهر پاسخنامه جدیدی که میاد قد نمره منم اب میره...انقدر که انگار به غیرمجاز میخواد برسه

پی نوشت:برای اعتراص دوستان که ناامید نباشم...از جام بلند شدم و دارم کارایی که باید بکنم مثل ورزش و رژیم و کتابایی که باید بخونم فیلمایی که باید ببینم رو دارم لیست میکنم برای حدود 3 ماه اینده...تا بعدش ببینم میخوام دوباره درس بخونم یا بیخیال همه چی بشم...ولی با همه اینا به خودم حق میدم ناراحت باشم و گریه کنم و دلم نخواد از جام تکون بخورم

زیرزمینی
۰۴اسفند

تصمیم داشتم اگه نمره ام خوب شد تا اول مهر فقط تفریح کنم و یه کار خیلی خفیف...و اگه بد شد برم دنبال کار تو بهداشت برای صبحا و عصرا هم کار کنم و دیگه هم بمیرم درس نخونم...حالا باید یه چند روزی با این درد سنگین کنار بیام ...و حالا هی فکر میکنم باید دوباره درس بخونم و رفیق میگفت اصلا به فکر درس دیگه نباش و بیخیالش شو...

حالا من موندم چجوری برم سرکار دوباره...چجوری خودمو ریکاوری کنم و چجوری تصمیم بگیرم برای اینده...شما بودین چکار میکردین؟

الان نه دلم میخواد فیلم ببینم نه کتاب بخونم نه ورزش کنم...ولی میدونم باید این کارا رو انجام بدم...اخر هفته یه برنامه دوروزه داریم...دارم برنامه میریزم دوسه روز برم تهران

پی نوشت:چند وقت یه مطلبی خوندم درباره و موفقیت و اینا ...یادتون میاد یه زمانی فیلم راز راندا برن چه غوغایی کرده بود...این مطلب هم در ادامه اون که چرا وقتی چیزی رو با تموم وجود میخواین بهش نمیرسید...میگفت وقتی شما بیشتر از ارزش اون چیزی که میخواید تلاش کنید باز هم بهش نمیرسید...به نظر من که نظریه مسخره ایه.نظر شما چیه؟

زیرزمینی
۰۲اسفند

خب بالاخره تموم شد و من الان به یه ورمه ازمون و دیگه برام مهم نیس ...حالا حداقل تا پاسخنامه اصلی وزارتخونه بیاد...


بعد الان نشستم مثلا تفریح بکنم نشستم دارم فیلم چهارراه استانبولو میبینم های های گریه میکنم...یعنی همینقدر تباهم

زیرزمینی
۰۲اسفند

خب پارسالم قبل ازمون همچین لیستی نوشتم ولی حالا دوباره مینویسم و چه قبول بشم چه نشم بعد ازمونم این کارا رو میکنم:

فلسفه

خیاطی

روانشناسی

پازل

زبان خارجی

خوندن کتابهای نوجوانان

باشگاه

بافتنی

اشپزی

زیرزمینی
۰۱اسفند
امشب آروم بخواب خدا از هرچیزی که قراره فردا باهاش روبرو بشی بزرگ تره
زیرزمینی
۲۹بهمن

دیشب خواب دیدم ازمون رو قبول نشدم ...پزشکی رو ول کردم رفتم المان فلسفه میخونم

بعدشم رفتم یه جا دیگه دوباره فلسفه خوندم...نمیدونم پراگ بود یا پاریس....اخرشم رفتم تارک دنیا شدم توی یه عبادتگاه بالای یه کوه خیلی خیلی بلند تنهای تنها زندگی میکردم...بعد تو خواب به خودم میگفتم اینجا خیلی به خدا نزدیکم...بعد تو خواب به خودم میگفتم بابا تو اومدی اینجا تارک دنیا شدی از هیچ کس و هیجی خبر نداری الان باید خیلی ناراحت باشی...ولی انقدر خوشحال بودم که حد نداشت

زیرزمینی
۲۸بهمن

نخستین بار که عشق به سراغم امد ادعای مالکیت جهان را کردم , همه کس و همه چیز را متعلق به خود دانستم, امروز که تهی از خودخواهی ها, نگاهی عاشقانه به زندگی دارم ,تنها از تمام مالکیت ها صاحب تنهایی خویشم و فروتنانه غیاب حضورم را اعلام میکنم این است نظام عشق,هیچ کس نبودن.

ایران درودی

درفاصله دو نقطه

زیرزمینی
۲۷بهمن

دوباره دارم میرم به سمت بطالت محض...چه مرگمه من؟!

هرچی لیست گوشیمو بالا پایین میکنم یکی پیدا بشه باهاش درد دل کرد غر زد زارزار گریه کرد نیست...به یک عدد همدم خانم غر شنو که پا بده گریه کنیم وهی بگه اخی اخی ,چیزم تو زندگی چیزم تو بقیه, بقیه عنن ما خوبیم,اخرشم بگه من با خدا در ارتباطم میدونم تو تهران قبولی نیازمندم.خیلی خیلی نیازمندم...یکمم بحث خرکی فلسفی اون وسطاش نیازمندیم

پی نوشت:به خواهرم زنگ بزنم حتما یه جوری قهوه ایم میکنه که کارم به خودکشی میرسه

زیرزمینی
۲۵بهمن

دیشب خوابشو دیدم...بعد از اینهمه سال...خواهربودیم برای هم مثل اون سالا...دلداری میداد منو...مچمو میگرفت...رژ قرمز زده بود و خوابیده بودیم کنار هم زیر یه پتو...

چقدر بد شد روز ی که دیگه خواهر نبودیم...ذات خودمون بد بود یا ادما بدمون کردن یا زندگی بدمون کرد؟کاش دروغ نگفته باشیم به هم...دلم برای خواهریمون تنگ شده بدون بغص و نفرت ادمای اطرافمون

هفته دیگه همین روز همین ساعت سر جلسه امتحانم

زیرزمینی
۲۴بهمن

شکستن دست خواهر زاده بزرگه

حساسیت شدید خواهرزاده کوچیکه

من مترسک سرجالیزم نه دکتر✋

زیرزمینی