اپیزود اول:
این چند وقته خیلی بد بود.ازمون ازمایشی اولمو حتی از پارسال بدتر دادم...انتخاب رشته تکمیل ظرفیت باز شد و رشته های مزخرفه شهر زادگاه کاملا خالی بود و من همش میترسیدم که با این وضع درسم بزنم یا نزنم...سر همین با رفیق و خانم دماغ عملی دعوام شد که هردوتا زنگ زدن...همفکری و هم دردی کردن و بالاخره تصمیم گرفتم که انتخاب رشته های مزخرف رو بذارم برای سال دیگه ودیگه ازمون ازمایشی ندم
خدایا ممنونم بابت دوستایی که هوامو دارن و واقعا دوستن
اپیزود دوم:
ازم پرسید ضریب هوشیت چنده؟بهش گفتم چرا؟
گفت بالاخره تو یه خونواده همه دریه سطحن
گفتم انقدر و گفتم تو مدرسه بهم گفتن بین 4تا ورودی بالا ترین ضریب هوشی رو داشتم که البته زر میزدن
میگه نه خب تو معلومه خیلی باهوشی
میگم از دانشگاه تهران قبول شدنم معلومه یا از یبار خوندن و یاد گرفتنم؟!
گفت یادته مشاور کنکورت میگفت رتبه دورقمی میشی؟
گفتم اره اونم خوب زر میزد
گفت نه تو خیلی استرس داری
میگم خب تو که باهوش تر از منی
گفت نه کجا بودم
گفتم درس خوندن که نشونه باهوشی نیس
گفت اینجا مدارسی هستن که اولش تشت هوش میگیرن و بچه های با ضریب هوشی بالای 130 رو پذیرش میکنن...ولی من میترسم بچم ضریب هوشیش پایین باشه ناراحت بشم
گفتم خب یه وقتم دیدی زیادی بالا بود و ناراحت شدی
گفت به من که بره نیست که ولی خودمم هوش عجیبی ازش نمیبینم.عادیه...
جالب بود برام که به نظر اون من خیلی باهوشم و به نظر خودم خیلی خنگم...چون میدونم حرفاش تعارف نیست و واقعیت فکرشه عجیب بود برام وگرنه حالا خنگم نباشم ولی هوشم معمولی
پی نوشت:تمام کسایی که برای متن قبل نظر گذاشتین واقعا ممنونم...حرفاتون ارومم کرد...مرسی که برام نوشتین