روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۱۰آذر

دیشب خواب میدیدم رزیدنت شدم بعد رفتم با یکی از استادام که نورو سرجرنه سلام علیک کردم بهم شماره داده منم عین ندید بدید ها همون روز بهش زنگ زدم...بعد استادم موهاش سفید بود باهم دوست شدیم بعد عروسی کردیم ماه عسلم رفتیم ایتالیا...بعد با وجودی که موهاش سفید بود 34 سال داشت بعد که از ایتالیا برگشتیم فهمیدم زن داره که جدا زندگی میکنه ولی طلاق نگرفته یه بچه 7 ساله هم داره(دیشب موقع خواب هم صدای همسایه میومد که داشت با تلفن دعوا میکرد که اون شوهرش استاده و یه بچه داره و اینا و هم داشتم کتاب صوتی عروسک فرنگی رو گوش میدادم که تو ایتالیا اتفاق میوفته و ما جرای یه مرد مورد اخلاقی داره)ایکون اون دختره که با دست میزنه تو صورت خودش

زیرزمینی
۰۹آذر

اپیزود اول:

این چند وقته خیلی بد بود.ازمون ازمایشی اولمو حتی از پارسال بدتر دادم...انتخاب رشته تکمیل ظرفیت باز شد و رشته های مزخرفه شهر زادگاه کاملا خالی بود و من همش میترسیدم که با این وضع درسم بزنم یا نزنم...سر همین با رفیق و خانم دماغ عملی دعوام شد که هردوتا زنگ زدن...همفکری و هم دردی کردن و بالاخره تصمیم گرفتم که انتخاب رشته های مزخرف رو بذارم برای سال دیگه ودیگه ازمون ازمایشی ندم

خدایا ممنونم بابت دوستایی که هوامو دارن و واقعا دوستن

اپیزود دوم:

ازم پرسید ضریب هوشیت چنده؟بهش گفتم چرا؟

گفت بالاخره تو یه خونواده همه دریه سطحن

گفتم انقدر و گفتم تو مدرسه بهم گفتن بین 4تا ورودی بالا ترین ضریب هوشی رو داشتم که البته زر میزدن

میگه نه خب تو معلومه خیلی باهوشی

میگم از دانشگاه تهران قبول شدنم معلومه یا از یبار خوندن و یاد گرفتنم؟!

گفت یادته مشاور کنکورت میگفت رتبه دورقمی میشی؟

گفتم اره اونم خوب زر میزد

گفت نه تو خیلی استرس داری

میگم خب تو که باهوش تر از منی

گفت نه کجا بودم

گفتم درس خوندن که نشونه باهوشی نیس

گفت اینجا مدارسی هستن که اولش تشت هوش میگیرن و بچه های با ضریب هوشی بالای 130 رو پذیرش میکنن...ولی من میترسم بچم ضریب هوشیش پایین باشه ناراحت بشم

گفتم خب یه وقتم دیدی زیادی بالا بود و ناراحت شدی

گفت به من که بره نیست که ولی خودمم هوش عجیبی ازش نمیبینم.عادیه...

جالب بود برام که به نظر اون من خیلی باهوشم و به نظر خودم خیلی خنگم...چون میدونم حرفاش تعارف نیست و واقعیت فکرشه عجیب بود برام وگرنه حالا خنگم نباشم ولی هوشم معمولی

پی نوشت:تمام کسایی که برای متن قبل نظر گذاشتین واقعا ممنونم...حرفاتون ارومم کرد...مرسی که برام نوشتین

زیرزمینی
۰۲آذر

چجوری وقتی برای چیزی تلاش میکنید و بهش نمیرسید میپذیرید که نداشته باشیدش؟مثلا قسمت بوده یا هرچی.خیلی کمک نیاز دارم

حتی اگه نظری هم ندارید.خوشحال میشم بگید چیزی به ذهنتون نمیرسه.یا نظرتون رو بگید

مثلا شما یه لامبورگینی میخواید ولی هرچی پولاتونو جمع کردید نتونستید بخرید حالا هم کارخونه دیگه تولید نمیکنه و همه مدلا از دنیا جمع شده....یا مثلا فقط یه جای خیلی دور هست که فقطم همونجا میشه استفاده کرد و نمیشه به شهر زندگی شما اوردش...چجوری با خودتون کنار میاید؟

زیرزمینی
۰۲آذر

بابام چند وقته هر اخر هفته با همون دوستش که گفتم دختر و پسرش همسن من و داداشمن میره بیرون...انقدر که اگه یه هفته نره دوستش کلی گله میکنه...امروزم دوباره رفت...الام من مردم از خنده نمیدونم بابای من داره منو قالب میکنه یا دوستش داره دخترش رو شوهر میده😂😂😂

منم نشستم از پنجره اتاقم کشیک کشیدم ببینم ماشینش چیه...که خب البته من ماشینا رو بلد نیستم ولی شاسی بلند سفید بود

زیرزمینی
۰۱آذر

2.5 میلی گرم ریتالین خوردم و یه چیزی فراتر از اصلا بهم نمیسازه...داغونم کرد یعنی

زیرزمینی
۳۰آبان

میدونی چند ساله هیچ کس بغلم نکرده و نگفته دوست دارم

امشب انقدر قاطی کردم که هیچ جوری نمیتونم جلو قاطی کردن خودمو بگیرم...خدایا کمک کن فردا به خیر بگذره

پی نوشت:الکی بیاین کامنت بذارین مثلا من عاشق شدم یا شکست عشقی خوردم

پی نوشت:یه جوری بعضی دوستام که اینجارو نمیدونن بعد از نوشته هام سریع واکنش میدن که حس میکنم اینجا رو میخونن و میدونن من کیم

زیرزمینی
۲۹آبان

هیچوقت اون نگاهش یادم نمیره...چشمای زیادی باز شده و گرد شده...پوست تیره...عرق روی پیشونیش ...ناتوانیش توی حرف زدن و لرزش بی اختیار بدنش...زخم بستر استیج 4...هیچوقت اون نگاه از خاطرم نمیره

زیرزمینی
۲۹آبان

نمیدونم شما هم شنیدین یا نه ولی من زیاد شنیدم 

بین بچه های پزشکی کارهای عجیب .غریب دم ازمون های بزرگ مثل کنکور یا دستیاری یا بورد زیاد دیدم...معمولا هم رابطه های عجیب غریب یا یه کارهای خیلی غیر عقلانیه انقدر که از تعجب ادم شاخ درمیاره...انقدر زیاد دیدم و شنیدم که واقعا به این نتیجه رسیدم که بخاطر فشار درسا و امتحاناس...گفتم بچه های پزشکی چون خوب مسلما اطرافیان من جز بچه های پزشکی دندون هستن حالا شاید توی بچه های مهندسی یا مقاطع دیگه هم باشه...

هیچی دیگه اومدم اینجا اعلام کنم دارم یه خریت هایی میکنم که خودم روزی صد بار میگم خریته...ولی خب میکنم دیگه...دست خودم نیس...گفتم بنویسم که بعدا خواستم بورد بدم این روزا یادم بیاد(وی از شوق و شعف و اعتماد به شقف کاذب جامه دران سر به بیابان گذاشت)

پی نوشت:یکی از اون خریتا اینه که رفتم یه نسل چهارمی از اون خرگوشی که با اولین حقوقم خریدم دوباره اوردم خونه(اون خرگوش اولیه جایه که جفت گیری میکنه)روزی ده بار زیر پاهام له میشه...بس که عادت کرده تا تکون میخورم میاد سمت پاهام...صبحا هم میپره رو تختم انقدر لیسم میزنه تا پاشم...شبا هم میپره رو کمرم تاباهاش بازی کنم ولی خودمو میزنم به خواب...چندباریم دعوامون شده گازم گرفته...خودم میدونم گناه داره...

تو خونه هم یه جای مخصوص داره میره اونجا جیش میکنه...گفتم بگم که نگران بهداشتش نشین

پی نوشت 2:یکی دیگه از خریت های عصبیم هم اینه که هر روز یه تیکه از موهامو با قیچی ابرو میچینم

زیرزمینی
۲۸آبان

پنجره رو باز کردم و هوا عالی بود و گفتم یعنی میشه الان بگه بیا بریم بیرون...سر که برگردوندم گوشیم چراغ میزد گفت چهارتا کوچه اونورترم.حاضر میشی؟

بال در اوردم دودقه اماده شدم و دم در بودم...هرچند اون همیشه خیلی حرف میزنه و دوست داره حرف بزنه ولی حالا من بعد از مدتها سکوت حرف زدم و حرف زدم...

گفتم کاش یکی بیاد و بگه نترس...یکی که بغلم کنه...اومد...بغلم کرد...گفت نترس...وقتی افاقه نکرد...فحش داد...وقتی گفتم ما دوتا احمقیم خندید...گفت نترس نترس نترس...گفتم اشتباه اشتباهه اشتباههه...فحش داد...زد تو سرم...خندید...گریه کردم...گفت عاقل نباش اشتباه کن...ولی عاشق خودت باش...عاشق...

گفتم گفتم گفتم...اصرار کردم...گفت من تو رو میشناسم...حالا هرچی دلت میخواد بگو من باور نمیکنم...گفتم همون انتقامه؟گفت اره...خری...یه وقتایی یکی باید بهت بگه خر تا تمومش کنی...گفتم من میترسم...گفت نمیترسی فقط خری...گفت فقط عاشق خودت نیستی...گفت هرکی عاشق تو نشه خره...خندید...ومن چشمامو بستم

زیرزمینی
۲۶آبان

گاهی وقتا لازمه شب یکی باشه بغلت کنه و هزار بار بهت بگه نترس...یکی که هزار بار بهت بگه تو میتونی...یکی که هزار بار بهت بگه توتنها نیستی

ترس حس خیلی خیلی بدیه...نترس...مقاوم باش و طاقت بیار...زندگی هر چقدرم بد یا خوب سخت یا اسون تو طاقت میاری هرچقدرم که تنها باشی ...نباید بترسی

زیرزمینی