بعد از مدتها میرم و از کتابفروشی کتاب میخرم... کتابای نخونده زیاد دارم ولی بخاطر تخفیفی که زده میرم و باز میخرم... فروشنده لهجه داره و نمیدونم لهجش کجاییه... شروع میکنه درمورد کتابای مختلفش برام صبت میکنه بهش میگم که چه کتابایی دوست دارم و سلیقمو که میفهمه بهم کتابای مشابه پیشنهاد میکنه... بهش میگم فلان نویسنده رو خیلی دوس دارم
میگه جالبه من به هیچ کس پیشنهادش نمیکنم خیلی سرد مینویسه
_سرد؟؟؟ انقدر نوشته هاش گرم و دلنشینه و ادم باهاش ارتباط برقرار میکنه که حد نداره
میخنده و میگه اره تم فمینیستی داره و مت به اقایون هیچوقت پیشنهادش نمیکنم
حرفش منو به فکر وا میداره... نویسنده های دیگه رو هم براش مثال میزنم و میگه همه نویسنده هایی که دوست داری فمینیستن...
فمینیست؟ من؟ من همیشه از جنسیتم ناراضی بودم با مذمرها خیلی وقتا نساختم ولی هیچوقت تحقیرشون نکردم فقط خواستم حقوق برابری داشته باشم و به مغز و فکر من به اندازه خودشون احترام بذارن و کمتر زور بشنوم.... هرچند 26ساله که این کار بی فایدس... هیچ مردی منو با این شرایط تحمل نمیکنه.... بیشتر درمورد فمینیست ها میخونم بیشتر به کتابای نویسنده های مورد علاقم حرف میزنم فکر که میکنم میبینم توی کتابا اینجورزنها معمولا تنها میمونن و مردها کنارشون نمیمونن... درمورد زنهای نویسنده فمینیست میخونم.... اکثرا تنهان یا جدا شدن... بیشتر میخونم... پیدامردن همسر برای زنهایی که از هوش بالاتر موقعیت مالی و اجتماعی بالاتر زیبایی بیشتر و استقلال بیشتری برخوردارن سخت تره
این کتاب درمورد زنیه مه میخواد خودش باشه... سرتق باشه و تمام احساساتیو که هیچ مردی حاصر به قبولس نیس بذاره کنار و تنهایی به راهش ادامه بده... شاید تو این راه تنهایی اسیب ببینه... هیچ کس به احساساتش اهمت نده هرروز و هر لحظه تحقیر و توهین بشنوه.... اماهر بار اشک هاشو میذاره کنار... زیبایی های زنانشو میذاره کنار و اونجوری زندگی میکنه مه میخواد و دست خودشه.... اینمه مردی دوسش داشته باشه دست خودش نیس ولی اینکه تن به محدودیت نده و تحملشو زیاد کنه دست خودشه