روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۱۴بهمن
بازم تنهایی...همیشه بار این کلمه منفی نیست...ادم بخاطر تنها بودن که نباید خودشو از تمام لذت های زندگیش و چیزایی دوست داره محروم کنه که...من تنهایی میرم و کافه گردی میکنم...توی این شهر زیاد جایی برای گردش وجود نداره...تازه جایی که بشه تنهایی رفت...زیاد فکر نکن که بقیه چی درموردت فکر کنن...فکر کنن یه دختر مورد داری که تنهایی میری کافه یا تنهایی میشینی و سیگار میکشی...بذار بقیه هر فکری میخوان بکنن...تو به زندگی ادامه بده
زیرزمینی
۱۴بهمن
بازم تنهایی...همیشه بار این کلمه منفی نیست...ادم بخاطر تنها بودن که نباید خودشو از تمام لذت های زندگیش و چیزایی دوست داره محروم کنه که...من تنهایی میرم و کافه گردی میکنم...توی این شهر زیاد جایی برای گردش وجود نداره...تازه جایی که بشه تنهایی رفت...زیاد فکر نکن که بقیه چی درموردت فکر کنن...فکر کنن یه دختر مورد داری که تنهایی میری کافه یا تنهایی میشینی و سیگار میکشی...بذار بقیه هر فکری میخوان بکنن...تو به زندگی ادامه بده
زیرزمینی
۱۴بهمن
توی جایی که من کار میکنم مردها معمولا به زنها مثل دستگاه جوجه کشی نگاه میکنن... روش های مراقبت از زن حامله براشون معنی نداره... زن ها فقط حامله میشن بچه میارن و بعد از 30_35سالگی شوهراشون میرن و یه دختر 12_13ساله رو عقد میکنن و این پروسه ادامه داره... ربطی به وضع مالیشونم نداره ه نون داشته باشن بخورن چه نداشته باشن این دستگاه جوجه کشی به زاد و ولدش ادامه میده... ولی یه مرد هست که شاید کمی متفاوت باشه... قد کوتاهش.... فارسی حرف زدن بدون لهجه اش... طبع بلندش... چهره خندانش... تنها یه زن داشتنش...و خیلی چیزای دیگه... این مرد مسیول جمع اوری زباله هم هست..... زباله های غیر عفونی مرکز رو هم جمع میکنه.... اینجا بخاطر همین رفتار مردها که از نظر من نشونه ه. ر. ز. ه بودنشونه باعث شده که من با مریضهای مرد خیلی حرف نزن و حتی وقتی زنی باشوهرش میاد شوهرش رو بیرون میکنم... این مرد یه روز زن حاملشو با خودش اورد مرکز نه مکملی مصرف میکنه نه سونو گرافی نه ازمایش داده وقتی من داشتم این چیزا رو ازش میپرسیدم.... زن شروع کرد با زبان محلی حرف زدن و مرد شروع مرد که خانم دکتر این زن بیچارم کرده نه از خودش مراقبت میکنه نه از بچه نه ازمایش میده نه دکتر میاد... بیشتر که حرف زدیم... بهش گفتم چه عجب ما تو این روستا مرد خوبم دیدم... یه مردی مه به فکر زنشه... از اون روز هر وقت این اقا خودش یا بچه هاشو میاره مرکز یا برای زباله ها میاد.... با سر پایین و خیلی مودب میاد و سلام میکنه و من هر بار درمورد زنش ازش میپرسم و اون هر بار گله میکنه که زنش از خودش مراقبت نمیکنه.... کلی انرژی مثبت میده بهم این مرد که اینجا.... ته ته دنیا.... جایی که انگار مردم نه قلبی دارن که مهربونی کنه نه مغزی دارن که فکر کنن و فقط زنده هستن که به بقای نسل بشر کننن... اینجایی که ادم از دیدن. هرچی مرده متنفر میشه... دیدن همچین ادمی کورسو امیدی تو دل ادم روشن میکنه... خدایا شکرت بخاطر این بنده هات و همیشه کمکشون تا زندگی بهتری داشته باشن تا شاید بتونیم دنیایی بهتر بسازیم
زیرزمینی
۱۴بهمن
توی جایی که من کار میکنم مردها معمولا به زنها مثل دستگاه جوجه کشی نگاه میکنن... روش های مراقبت از زن حامله براشون معنی نداره... زن ها فقط حامله میشن بچه میارن و بعد از 30_35سالگی شوهراشون میرن و یه دختر 12_13ساله رو عقد میکنن و این پروسه ادامه داره... ربطی به وضع مالیشونم نداره ه نون داشته باشن بخورن چه نداشته باشن این دستگاه جوجه کشی به زاد و ولدش ادامه میده... ولی یه مرد هست که شاید کمی متفاوت باشه... قد کوتاهش.... فارسی حرف زدن بدون لهجه اش... طبع بلندش... چهره خندانش... تنها یه زن داشتنش...و خیلی چیزای دیگه... این مرد مسیول جمع اوری زباله هم هست..... زباله های غیر عفونی مرکز رو هم جمع میکنه.... اینجا بخاطر همین رفتار مردها که از نظر من نشونه ه. ر. ز. ه بودنشونه باعث شده که من با مریضهای مرد خیلی حرف نزن و حتی وقتی زنی باشوهرش میاد شوهرش رو بیرون میکنم... این مرد یه روز زن حاملشو با خودش اورد مرکز نه مکملی مصرف میکنه نه سونو گرافی نه ازمایش داده وقتی من داشتم این چیزا رو ازش میپرسیدم.... زن شروع کرد با زبان محلی حرف زدن و مرد شروع مرد که خانم دکتر این زن بیچارم کرده نه از خودش مراقبت میکنه نه از بچه نه ازمایش میده نه دکتر میاد... بیشتر که حرف زدیم... بهش گفتم چه عجب ما تو این روستا مرد خوبم دیدم... یه مردی مه به فکر زنشه... از اون روز هر وقت این اقا خودش یا بچه هاشو میاره مرکز یا برای زباله ها میاد.... با سر پایین و خیلی مودب میاد و سلام میکنه و من هر بار درمورد زنش ازش میپرسم و اون هر بار گله میکنه که زنش از خودش مراقبت نمیکنه.... کلی انرژی مثبت میده بهم این مرد که اینجا.... ته ته دنیا.... جایی که انگار مردم نه قلبی دارن که مهربونی کنه نه مغزی دارن که فکر کنن و فقط زنده هستن که به بقای نسل بشر کننن... اینجایی که ادم از دیدن. هرچی مرده متنفر میشه... دیدن همچین ادمی کورسو امیدی تو دل ادم روشن میکنه... خدایا شکرت بخاطر این بنده هات و همیشه کمکشون تا زندگی بهتری داشته باشن تا شاید بتونیم دنیایی بهتر بسازیم
زیرزمینی
۱۳بهمن
نمیدونم چرا باوجود اینکه داستان کوتاهه و من داستان کوتاه دوس ندارم... خارجی هم بود داداش هم گفته بود ازش خوشت نمیاد... بازم به دلم نشست
زیرزمینی
۱۳بهمن
نمیدونم چرا باوجود اینکه داستان کوتاهه و من داستان کوتاه دوس ندارم... خارجی هم بود داداش هم گفته بود ازش خوشت نمیاد... بازم به دلم نشست
زیرزمینی
۱۳بهمن
کتاب خوبی بود خیلی جملات قشنگ داشت ولی نمیدونم چرا انقدر به زور خوندمش
زیرزمینی
۱۳بهمن
کتاب خوبی بود خیلی جملات قشنگ داشت ولی نمیدونم چرا انقدر به زور خوندمش
زیرزمینی
۱۳بهمن
بعد از مدتها میرم و از کتابفروشی کتاب میخرم... کتابای نخونده زیاد دارم ولی بخاطر تخفیفی که زده میرم و باز میخرم... فروشنده لهجه داره و نمیدونم لهجش کجاییه... شروع میکنه درمورد کتابای مختلفش برام صبت میکنه بهش میگم که چه کتابایی دوست دارم و سلیقمو که میفهمه بهم کتابای مشابه پیشنهاد میکنه... بهش میگم فلان نویسنده رو خیلی دوس دارم میگه جالبه من به هیچ کس پیشنهادش نمیکنم خیلی سرد مینویسه _سرد؟؟؟ انقدر نوشته هاش گرم و دلنشینه و ادم باهاش ارتباط برقرار میکنه که حد نداره میخنده و میگه اره تم فمینیستی داره و مت به اقایون هیچوقت پیشنهادش نمیکنم حرفش منو به فکر وا میداره... نویسنده های دیگه رو هم براش مثال میزنم و میگه همه نویسنده هایی که دوست داری فمینیستن... فمینیست؟ من؟ من همیشه از جنسیتم ناراضی بودم با مذمرها خیلی وقتا نساختم ولی هیچوقت تحقیرشون نکردم فقط خواستم حقوق برابری داشته باشم و به مغز و فکر من به اندازه خودشون احترام بذارن و کمتر زور بشنوم.... هرچند 26ساله که این کار بی فایدس... هیچ مردی منو با این شرایط تحمل نمیکنه.... بیشتر درمورد فمینیست ها میخونم بیشتر به کتابای نویسنده های مورد علاقم حرف میزنم فکر که میکنم میبینم توی کتابا اینجورزنها معمولا تنها میمونن و مردها کنارشون نمیمونن... درمورد زنهای نویسنده فمینیست میخونم.... اکثرا تنهان یا جدا شدن... بیشتر میخونم... پیدامردن همسر برای زنهایی که از هوش بالاتر موقعیت مالی و اجتماعی بالاتر زیبایی بیشتر و استقلال بیشتری برخوردارن سخت تره این کتاب درمورد زنیه مه میخواد خودش باشه... سرتق باشه و تمام احساساتیو که هیچ مردی حاصر به قبولس نیس بذاره کنار و تنهایی به راهش ادامه بده... شاید تو این راه تنهایی اسیب ببینه... هیچ کس به احساساتش اهمت نده هرروز و هر لحظه تحقیر و توهین بشنوه.... اماهر بار اشک هاشو میذاره کنار... زیبایی های زنانشو میذاره کنار و اونجوری زندگی میکنه مه میخواد و دست خودشه.... اینمه مردی دوسش داشته باشه دست خودش نیس ولی اینکه تن به محدودیت نده و تحملشو زیاد کنه دست خودشه
زیرزمینی
۱۳بهمن
بعد از مدتها میرم و از کتابفروشی کتاب میخرم... کتابای نخونده زیاد دارم ولی بخاطر تخفیفی که زده میرم و باز میخرم... فروشنده لهجه داره و نمیدونم لهجش کجاییه... شروع میکنه درمورد کتابای مختلفش برام صبت میکنه بهش میگم که چه کتابایی دوست دارم و سلیقمو که میفهمه بهم کتابای مشابه پیشنهاد میکنه... بهش میگم فلان نویسنده رو خیلی دوس دارم میگه جالبه من به هیچ کس پیشنهادش نمیکنم خیلی سرد مینویسه _سرد؟؟؟ انقدر نوشته هاش گرم و دلنشینه و ادم باهاش ارتباط برقرار میکنه که حد نداره میخنده و میگه اره تم فمینیستی داره و مت به اقایون هیچوقت پیشنهادش نمیکنم حرفش منو به فکر وا میداره... نویسنده های دیگه رو هم براش مثال میزنم و میگه همه نویسنده هایی که دوست داری فمینیستن... فمینیست؟ من؟ من همیشه از جنسیتم ناراضی بودم با مذمرها خیلی وقتا نساختم ولی هیچوقت تحقیرشون نکردم فقط خواستم حقوق برابری داشته باشم و به مغز و فکر من به اندازه خودشون احترام بذارن و کمتر زور بشنوم.... هرچند 26ساله که این کار بی فایدس... هیچ مردی منو با این شرایط تحمل نمیکنه.... بیشتر درمورد فمینیست ها میخونم بیشتر به کتابای نویسنده های مورد علاقم حرف میزنم فکر که میکنم میبینم توی کتابا اینجورزنها معمولا تنها میمونن و مردها کنارشون نمیمونن... درمورد زنهای نویسنده فمینیست میخونم.... اکثرا تنهان یا جدا شدن... بیشتر میخونم... پیدامردن همسر برای زنهایی که از هوش بالاتر موقعیت مالی و اجتماعی بالاتر زیبایی بیشتر و استقلال بیشتری برخوردارن سخت تره این کتاب درمورد زنیه مه میخواد خودش باشه... سرتق باشه و تمام احساساتیو که هیچ مردی حاصر به قبولس نیس بذاره کنار و تنهایی به راهش ادامه بده... شاید تو این راه تنهایی اسیب ببینه... هیچ کس به احساساتش اهمت نده هرروز و هر لحظه تحقیر و توهین بشنوه.... اماهر بار اشک هاشو میذاره کنار... زیبایی های زنانشو میذاره کنار و اونجوری زندگی میکنه مه میخواد و دست خودشه.... اینمه مردی دوسش داشته باشه دست خودش نیس ولی اینکه تن به محدودیت نده و تحملشو زیاد کنه دست خودشه
زیرزمینی