روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۰۷خرداد

مرد.55ساله.heavy smoker. الکلی. استفراغ مکرر. کم خونی.مدفوع تیره .ضعف. شروع دیابت .رایز انزیم های کبدی....من میگم سرطانه ولی کی بخواد بره اندوسکوپی خدا میدونه

من به این میگم افسردگی...پول داشته باشی وقت داشته باشی ولی دلیلی برای سلامتی یا ادامه زندگی نداشته باشی

زیرزمینی
۰۵خرداد

فانتزی این روزام اینه که تو یه کافه خیلی بزرگ با سبک باروک روی یه مبل بزرگ ولو بشم...یه جعبه بزرگ از نخای رنگاوارنگ و پارچه های متنوع گلدوزی و شماره دوزی با کلی مدل کنارم باشه بعد من هی دوخت و دوز کنم و وافل بخورم با لاته و ازدیوار شیشه ای کافه نگاه کنم به رودخونه و اسمون پر از ابر و برف ریزی که میباره

زیرزمینی
۰۴خرداد

من معمولا داستان کوتاه دوست نذارم ولی اینو دوس داشتم

Image result for ‫وینستون لایت‬‎

زیرزمینی
۰۱خرداد

یه کتاب فوق العاده...انقدر خوب که یه جاهاییش رو میخوام اینجا بنویسم...دیگه ببخشید اگه دوس ندارین

تنهایی:حس درد یا اندوه از جدا یا تنهاماندن و احساس عدم نزدیکی به دیگران

انچه درباره تنهایی مهم است شمار لفرادی نیست که دوروبر ادم هستند,بلکه احساسی است که فرد از رابطه اش با دیگران دارد

همه ما به یک معنا تنهاییم

ما تنها زاده میشویم ,تنها زندگی میکنیم,تنها میمیریم

ان کسانی که اصلا می توانند پی ببرند که زندگی بشری چیست لابد در مرحله ای از زندگی,تنهایی غریب خویش را درمیابند ,وبعد وقتی همان تنهایی را در دیگران کشف میکنند پیوندی نو جوانه میزند و شفقتی چنان گرم سر بر میاورد که جبران مافات میشود

شدیدترین احساس تنهایی در موقعیت هایی ظهور میکند که فرد در میان جمع است.تنهابودن وتنهایی چه از نظر منطقی و چه از نظر تجربی ربطی به هم ندارد

ما وقتی احساس تنهایی میکنیم که روابط رضایت بخشی با دیگران نداریم,حال چه به این دلیل که روابطمان اندک است چه به این دلیل که روابط فعلی مان عاری از ان نزدیکی مطلوبمان است

انهایی که در تنهایی بار امده اند هرگز یاد نمیگیرند خودشان را بشناسند.وانهایی که در تنهایی زندگی میکنند تصور درستی از خودشان ندارند و در داوری کارهایی که کرده اند به راه اغراق میرند و در داوری صدماتی که متحمل شده اند نیز به همچنین.

خداوند انسان را چنان خلق کرده کهانسان به دوستیو اخوت با دیگران رانده شود.تنهایی را میتونا حالت درد ناکی دانستکه در ان به اسانیاحساسات بر عقل چیره میشوند

میل به خلوت و تنهایی لزوما غیر طبیعی نیست یا گذراندن اوقات زیاد در تنهایی برای شخص لزوما بد باشد.اینها بستگی به نحوه ارتباط شخص با موقعیت هایش دارد.

بخش عمده معنا در زندگی ما ظاهرا وقتی نزدیک ترین وعزیزترن کسانمان را از دست میدهیم از میان میرود.متاسفانه اکثراوقات ما تازه \س از انکه انها را از دست میدهیم متوجه میشویم که چه میزان معنای زندگی ما به وابسته ی انان بوده است

غم هجران اتش عشق را تیزتر میکند جدایی؛لذت وصل کسانی را که دوست داریم دو چندان میکند.از سوی دیگر همانگونه که چارلی براون میگوید هجران اتش دل را تیزتر میکند اما بی گمان باقی وجود ادم را در تنهایی فرو میبرد.

در میان جوانان تنهایی اجتماعی غالب تر و در میان سالمندان تنهایی عاطفی اما غالبا این دو توامان بروز ‍‍\یدا میکنند.

ما برخی احساسات را شرم اور میدانیم و دلمان نمیخواهد \یش دیگران اعتراف کنیم که چنین احساسی داریم.غالبا این احساسات را حتی از خودمان هم \نهان میکنیم .تنهایی از جمله همین احساسات است که شرم اور دانسته میشود

تنهایی احساس است که ما \نهانش میکنیم ما میتوانیم این احساس را حتی از خودمان هم پنهان میکنیمدر واقع توانایی ما برای خود فریبی چنان نیرومند است که درک و دریافت ما از حالت های احساسیمان میتواند به هر سمت برود الا این سمت که گمان بریم خطا کاریم.

برای انکه فرد را بتوان در زمره افراد تنها به حساب اورد خود ان فرد باید تنهایی اش را که یک احساس معین است احساس کند این احساس نوعی احساس غم است

هایدگر میگوید این حرف چرندی است که عشق ما را کور میکند بلکه به عکس عشق ما را وا میدارد چیزهایی را ببنیم که وقتی عاشق نبودیم نمیتوانستیم ببینیم.

افراد تنها بیش از افراد غیر تنها محیط اطافشان را تهدید گر میدانند.

افرادی که گرفتار احساس تنهایی مزمن هستند از روابط شخصی شانتوقعاتی بسی فراتر از افراد غیر تنها دارند.اینگونه افراد را میتوان کمال طلبان اجتماعی دانست که توقعاتی بسیار فراتر از تعاملاتعادی اجتماعی را در ذهن میپرورانند چه برای خودشان چه برای دیگران.انها از رابطه درک و توقعی دارند که انقدر قوی است که هرگز امکان براورده شدنش وجود ندارد .هیچ تغییری در محیط اجتماعی انان مشکل احساس تنهایی شان را برطرف نمیکند.تنها راه حل ممکن اقدامی است که شخصی که احساس تنهایی میکند باید در قبال خودش انجام دهد.

هیچ کس مسیولیتی در قبال احساس تنهایی اش ندارد اما همه تنهایان در قبال مدیریت چنین احساسی مسیولند.

کسانی که احساس تنهایی میکنند بیشتر خودشان دلشان میخواهد که تنها باشند چون حاضر نیستند هزینه هتی روحی و روانی امیختن با بقیه ادم ها را بپردازند انها نوعی حساسیت به افراد دیگر دارند و بیش از اندازه از دیگران متاثر میشوند.

داشتن یک محرم راز برای گریز از احساس تنهایی بدان اندازه که ما گمان میبریم مهم نیست.میزان تماس با دوستان-بسیار زیاد یا بسیار کم- نیز تاثیر چندانی بر این تجربه احساس تنهایی ندارد.میزان احساس تنهایی در میان کسانی که در کناطق کم جمعیت تر زندگی میکنند بیشتر و در میان ساکنان شهرهای بزرگ اندکی کمتر است.

احساس تنهایی در میان افراد بیشتر بستگی به استعداد فردی خود انان  دارد تا شرایط بیرونی.

t6ja_۶۵۷.jpg



زیرزمینی
۳۰ارديبهشت

شما هم مثل من وقتی میبینین یه دختر پسری سر اینکه کدوم پول رو حساب کنن دعوا میکنن ذوق مرگ میشید؟اصلا این زوج ها خیلی گوگولین...حالا چه خواهر برادر باشن چه رفیق چه عشق...اصلا باحالن

زیرزمینی
۲۹ارديبهشت

دیدین بعضی ادما هرچقدرم بداخلاقی کنن هرچقدرم ادمو اذیت کنن بازم ادم دوسشون داره...چرا واقعا...ادم همیشه یه جوری به این ادمها امیدواره...امیدواره که شاید مثلا اون روی خوبشون بیاد بالا...این ادما هرچقدر ازارت بدن هرچقدر باه.ات عصبانیت کنن هرچقدر به ادم بی محلی کنن ادم بازم دوسشون داره و براشون کلی ارزوهای خوب میکنه...

کاش یکم بیشتر همدیگه رو دوس داشتیم و باهام مهربونتر بودیم...کاش به چیزای بد فکر نمیکردیم و زندگی رو ساده تر میکردیم...اخبار بدو میذاشتیم کنار...کاش قبول میکردیم که حالمون بده و باید با کمک ادمایی که دوسمون دارن همه چیو بهتر کنیم...

من خودم هم اون ادم بداخلاقه بودم هم کسیو داشتم که برام بداخلاقی کنه...من هربار دیر یا زود خوش اخلاق شدم ولی بقیه....هنوز منتظرم شاید اون بداخلاقم باهام خوش اخلاق بشه...من همیشه کلی برات ارزوهای خوب میکنم و میخوام که حالت خوب باشه

زیرزمینی
۲۹ارديبهشت

خب من یه جورایی عاشق فریبا وفی هستم...این کتابش داستان های خیلی کوتاهیه که منو عجیب یاد نوشته های قدیمه وبلاگم انداخت...به نظرم اونوقتا وبلاگم بهتر بود...الان شده فقط روزانه نویسی...وقتی واسه داستان نویسی نمیذارم

پی نوشت:حالا که میرم مطب و کار میکنم و فحش خورم رفته بالا هربار گوشی بابام زنگ میخوره قلبم میریزه که نکنه از مریضاست و حالش بد شده...مثل اون موقعا که پیجر بیمارستان زنگ میخورد و من سکته میکردم


Image result for ‫حتی وقتی میخندیم‬‎

زیرزمینی
۲۷ارديبهشت

به کم از من رضایت نداد وقتی نمیتونست همه زندگی منو داشته باشه...ادما خودخواه میشن وقتی عاشقن...چرا من اینو هیچوقت نمیتونم بفهمم

زیرزمینی
۲۶ارديبهشت
یکی دیگه از تیاترایی که تهران دیدم...بخاطر اینکه ستاره پسیانی توش بازی میکرد خریدم و من تیاتراشو خیلی دوس دارم...یه تیاتر هیجان انگیز روانی بود...هر لحظه از ترس قلب ادم می ایستاد...جریان دختر جوونی بود که بازیگر محبوبش رو مقصر فلج شدنش میدونست و حالا میخواست ازش انتقام بگیره
Image result for ‫تئاتر صددرصد‬‎
زیرزمینی
۲۳ارديبهشت

تیاتری از پارسا پیروزفرو توی تیاتر شهر دیدم...موضوع جالبی داشت ولی یکم کند پیش میرفت به نظرم و اینکه من خیلی خیلی حس مزاحمت ایجاد کردن برای دوستی که باهام اومده بود داشتم...سعی میکردم لذت ببرم ولی اخراش دیگه واقعا این حس بدی که داشتم باعث میشد فقط دلم بخواد تموم بشه زودتر...ولی موضوعش که جالب بود...

خانم مسنی که بعد از سالها و پس از ثروتمند شدن به زادگاهش برمیگرده و بیان میکنه که با یکی از مردای سرشناس شهر رابطه داشته و ازش باردار شد و وقتی مرد بچه رو گردن نمیگیره...مجبور میشه از اون شهر بره و ف.ا.ح.ش.ه بشه و...

Image result for ‫تئاتر ملاقات‬‎

زیرزمینی