امروز اولین ویزیتم رو انجام دادم...تو مطب بابا...معاینه و بعد نسخه...داروی جدیدی مینویسم که بابا ازش خبر نداره...زن با اولین جمله من در مورد بیماریش خیلی بیشتراز اون چیزی که من انتظاردارم میترسه و قهر میکنه و میره...دیگه هر چی سعی میکنم شوهرش رو ازوم کنم نمیتونم...حالا میترسم از تشخیص و تجویز خودم...تمام بدنم داره میلرزه...کتفم از درد داره منفجر میشه و از استرس تمام ناخن هامو جویدم...تشخیصم انقدر ترسناک بود؟درمانم اگه جواب نده؟تقصیر من بوده؟چجوری درستش کنم؟خدایا چقدر شغل من ترسناک و پر استرس خواهد بودبعدا نوشت:رفتم و کتابامو خوندم...تشخیص و درمانم هردو درسته...اینکه زنه خیلی ترسده یا قهر کرده بیشتراز اینکه به من ربط داشته باشه به شوهرش ربط داره...فقط چند تا توصیه بهداشتی میمونه که دفه بعد که دیدمش بهش میگم...خدایا شکرت