روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۲۲اسفند
تمام یادگاری هاشو از گوشه گوشه خونه برداشتم...خیلی وقته که میخواستم این کارو بکنم دیگه به یاد خاطراتی افتادن که تموم شده و قرار نیست هیچوقت دوباره چیزی پیش بیاد بی فایدس...باید فراموش کنم و جایی برای ادم های جدید توی زندگیم باز کنم...باید فراموش کنم واز نو لبخند بزنم
زیرزمینی
۲۲اسفند
تمام یادگاری هاشو از گوشه گوشه خونه برداشتم...خیلی وقته که میخواستم این کارو بکنم دیگه به یاد خاطراتی افتادن که تموم شده و قرار نیست هیچوقت دوباره چیزی پیش بیاد بی فایدس...باید فراموش کنم و جایی برای ادم های جدید توی زندگیم باز کنم...باید فراموش کنم واز نو لبخند بزنم
زیرزمینی
۲۲اسفند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
زیرزمینی
۲۲اسفند
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
زیرزمینی
۱۹اسفند
امروز اولین ویزیتم رو انجام دادم...تو مطب بابا...معاینه و بعد نسخه...داروی جدیدی مینویسم که بابا ازش خبر نداره...زن با اولین جمله من در مورد بیماریش خیلی بیشتراز اون چیزی که من انتظاردارم میترسه و قهر میکنه و میره...دیگه هر چی سعی میکنم شوهرش رو ازوم کنم نمیتونم...حالا میترسم از تشخیص و تجویز خودم...تمام بدنم داره میلرزه...کتفم از درد داره منفجر میشه و از استرس تمام ناخن هامو جویدم...تشخیصم انقدر ترسناک بود؟درمانم اگه جواب نده؟تقصیر من بوده؟چجوری درستش کنم؟خدایا چقدر شغل من ترسناک و پر استرس خواهد بودبعدا نوشت:رفتم و کتابامو خوندم...تشخیص و درمانم هردو درسته...اینکه زنه خیلی ترسده یا قهر کرده بیشتراز اینکه به من ربط داشته باشه به شوهرش ربط داره...فقط چند تا توصیه بهداشتی میمونه که دفه بعد که دیدمش بهش میگم...خدایا شکرت
زیرزمینی
۱۹اسفند
امروز اولین ویزیتم رو انجام دادم...تو مطب بابا...معاینه و بعد نسخه...داروی جدیدی مینویسم که بابا ازش خبر نداره...زن با اولین جمله من در مورد بیماریش خیلی بیشتراز اون چیزی که من انتظاردارم میترسه و قهر میکنه و میره...دیگه هر چی سعی میکنم شوهرش رو ازوم کنم نمیتونم...حالا میترسم از تشخیص و تجویز خودم...تمام بدنم داره میلرزه...کتفم از درد داره منفجر میشه و از استرس تمام ناخن هامو جویدم...تشخیصم انقدر ترسناک بود؟درمانم اگه جواب نده؟تقصیر من بوده؟چجوری درستش کنم؟خدایا چقدر شغل من ترسناک و پر استرس خواهد بودبعدا نوشت:رفتم و کتابامو خوندم...تشخیص و درمانم هردو درسته...اینکه زنه خیلی ترسده یا قهر کرده بیشتراز اینکه به من ربط داشته باشه به شوهرش ربط داره...فقط چند تا توصیه بهداشتی میمونه که دفه بعد که دیدمش بهش میگم...خدایا شکرت
زیرزمینی
۱۶اسفند
میگه:چرا منو با اون مقایسه میکنی؟میگم چون منو خیلی یاد اون میندازیمیگه چه حسی داشتی اولین باری که بهم زنگ زدیمیگم اونوموقع امتحان داشتم بیشتر نگران امتحانم بودممیگه تو اگه منو بخوای من هرکاری میکنممیگم من حقم رو تو این دنیا میخواممیگه من نمیذارم زمان بگذره تو فقط بگو اره بقیش با من...زود عقد میکنیم من مثل اون صبر نمیکنممیگم اونم همینو میگفت بعد که شدم اون چیزی که اون خواست همه چی عوض شدمیگه داماد بیشتر اجیت رو دوس داشتهمیگم توهیچی از زندگی من نمیدونیمیگه میبرمت خارجمیگم من اونجا باید از پزشکیم بگذرممیگه هرجوری که دوست داری زندگی میکنی...خودت همیشه گفتی حجابت به اجبارهمیگم 25 سال درس خوندم و ارزو پروروندم نمیتونم بی هوا رفتار کنممیگه هرچقدر تو مهریه بخوایمیگم من شرطای بابامو میخواممیگه این شرطای باباتهمیگم برای خوشبختیه منهمیگه هرچقدر مهریه بخوایمیگم پنج میلیارد مهریه نقدمیگه حرفت غیر منطقیهمیگم من فقط میخوام باتو برابر باشم توی زندگی مشترکم...مهریه و سکه باد هواس ...من مهریه نمیخواممیگه برابریمیگم تعهد محضری بده که میتونم هرجا خواستم درسمو بخونم و ادامه بدممیگه نمیشه که تو شوهرتو ول کنی بری یه شهر دیگهمیگم تعهد بده هرجا من گفتم باید زندگی کنیم میگه هیچ مردی انقدر خر نیستمیگم بهم این حقو بده که بتونم بدون اجازه تو پاسپورت داشته باشممیگه خواسته زیادیهمیکم ولی تو بدون اجازه من میتونی از کشور خارج بشی میتونی بدون اجازه من هرجا خواستی درس بخونی هرجا خواستی زندگی کنیمیگه من "مرد"ممیگم داماد این شرطارو محضری دادهمیگه اجی خیلی داماد رو دوست دارهمیگم توهم به من ثابت کن منو دوستداریمیگه هیچ کس رو مثل تو نخواستممیگم تو میتونی هروقت دلت خواست طلاقم بدیمیگه ولی من دوست دارممیگم منم دوست دارم ولی نمیتونم هروقت خواستم طلاق بگیرممیگه خیلی زیاده خواهیمیگم ولی من بدون وجود تو میتونم تمام این حقوق رو داشته باشم...ولی درکنار تو قانون از من حمایت نمیکنه...من امنیت میخوام فقط بدون مهریه تو حاضری؟میگه هیچ خری پیدا نمیشه اینجوری تورو بخوادمیگم توهیچی از زندگی من نمیدونیمیگه امیدوارم یه همچین خری پیدا کنیسکوت میکنم تو دلم میگم راس میگی هیچ مردی از زنی که نتونه اقا بالا سرش باشه خوشش نمیاد...سکوتم طول میکشهمیگه من دوست دارم بخدا منو دوست داشته باشمیگم تو پسر خوبی هستیمیگه از حرفام ناراحت نباشسکوت میکنم...میدونه از قضاوت شدن بدون اینکه درجریان اتفاقات باشه متنفرم...ولی باز هم منو قضاوت کرده و منو محکوم کرده به اینده ای که برای من پیش بینی میکنههمیشه اولش هرچی توبخوای ولی هروقت چیزی بخوای چون زنی این حق رو نداریتو دلم میگم دیدی تو هم مثل اونیخوش حال میشم نظر بقیه رو درمورد این مکالمه بدونم
زیرزمینی
۱۶اسفند
میگه:چرا منو با اون مقایسه میکنی؟میگم چون منو خیلی یاد اون میندازیمیگه چه حسی داشتی اولین باری که بهم زنگ زدیمیگم اونوموقع امتحان داشتم بیشتر نگران امتحانم بودممیگه تو اگه منو بخوای من هرکاری میکنممیگم من حقم رو تو این دنیا میخواممیگه من نمیذارم زمان بگذره تو فقط بگو اره بقیش با من...زود عقد میکنیم من مثل اون صبر نمیکنممیگم اونم همینو میگفت بعد که شدم اون چیزی که اون خواست همه چی عوض شدمیگه داماد بیشتر اجیت رو دوس داشتهمیگم توهیچی از زندگی من نمیدونیمیگه میبرمت خارجمیگم من اونجا باید از پزشکیم بگذرممیگه هرجوری که دوست داری زندگی میکنی...خودت همیشه گفتی حجابت به اجبارهمیگم 25 سال درس خوندم و ارزو پروروندم نمیتونم بی هوا رفتار کنممیگه هرچقدر تو مهریه بخوایمیگم من شرطای بابامو میخواممیگه این شرطای باباتهمیگم برای خوشبختیه منهمیگه هرچقدر مهریه بخوایمیگم پنج میلیارد مهریه نقدمیگه حرفت غیر منطقیهمیگم من فقط میخوام باتو برابر باشم توی زندگی مشترکم...مهریه و سکه باد هواس ...من مهریه نمیخواممیگه برابریمیگم تعهد محضری بده که میتونم هرجا خواستم درسمو بخونم و ادامه بدممیگه نمیشه که تو شوهرتو ول کنی بری یه شهر دیگهمیگم تعهد بده هرجا من گفتم باید زندگی کنیم میگه هیچ مردی انقدر خر نیستمیگم بهم این حقو بده که بتونم بدون اجازه تو پاسپورت داشته باشممیگه خواسته زیادیهمیکم ولی تو بدون اجازه من میتونی از کشور خارج بشی میتونی بدون اجازه من هرجا خواستی درس بخونی هرجا خواستی زندگی کنیمیگه من "مرد"ممیگم داماد این شرطارو محضری دادهمیگه اجی خیلی داماد رو دوست دارهمیگم توهم به من ثابت کن منو دوستداریمیگه هیچ کس رو مثل تو نخواستممیگم تو میتونی هروقت دلت خواست طلاقم بدیمیگه ولی من دوست دارممیگم منم دوست دارم ولی نمیتونم هروقت خواستم طلاق بگیرممیگه خیلی زیاده خواهیمیگم ولی من بدون وجود تو میتونم تمام این حقوق رو داشته باشم...ولی درکنار تو قانون از من حمایت نمیکنه...من امنیت میخوام فقط بدون مهریه تو حاضری؟میگه هیچ خری پیدا نمیشه اینجوری تورو بخوادمیگم توهیچی از زندگی من نمیدونیمیگه امیدوارم یه همچین خری پیدا کنیسکوت میکنم تو دلم میگم راس میگی هیچ مردی از زنی که نتونه اقا بالا سرش باشه خوشش نمیاد...سکوتم طول میکشهمیگه من دوست دارم بخدا منو دوست داشته باشمیگم تو پسر خوبی هستیمیگه از حرفام ناراحت نباشسکوت میکنم...میدونه از قضاوت شدن بدون اینکه درجریان اتفاقات باشه متنفرم...ولی باز هم منو قضاوت کرده و منو محکوم کرده به اینده ای که برای من پیش بینی میکنههمیشه اولش هرچی توبخوای ولی هروقت چیزی بخوای چون زنی این حق رو نداریتو دلم میگم دیدی تو هم مثل اونیخوش حال میشم نظر بقیه رو درمورد این مکالمه بدونم
زیرزمینی
۱۴اسفند
بعد از خاله شدنم اینبار اینترن میشم...امروز امتحان دادیم و مزخرف ترین سوالای ممکن رو گذاشتن جواب بدیم...نه بیماری های شایع توش بود نه اپروچ به مریض های اورژانس...ولی شب بالاخره کلید اومد و چک کردم...حالا دیگه من اینترن حساب میشممرسی خدا جونماولین ماه اینترن زنانم...وااااای...میترسم... زایمان ترسناکه...چجوری بچه رو بگیرم که از دستم لیز نخورهمرسی خداامروز اندازه روزی که جواب قبولی دانشگاهم اومد خوشحالم
زیرزمینی
۱۴اسفند
بعد از خاله شدنم اینبار اینترن میشم...امروز امتحان دادیم و مزخرف ترین سوالای ممکن رو گذاشتن جواب بدیم...نه بیماری های شایع توش بود نه اپروچ به مریض های اورژانس...ولی شب بالاخره کلید اومد و چک کردم...حالا دیگه من اینترن حساب میشممرسی خدا جونماولین ماه اینترن زنانم...وااااای...میترسم... زایمان ترسناکه...چجوری بچه رو بگیرم که از دستم لیز نخورهمرسی خداامروز اندازه روزی که جواب قبولی دانشگاهم اومد خوشحالم
زیرزمینی