روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی
۰۳اسفند
باید فراموش کنم...ارزوهامو خومدمو همه چی رو...باید سعی کنم...خیلی زیاد...دوباره از اول...همه چی از صفر...باید از این باتلاق بیام بیرون...تلاش برای پزشک شدن بزرگترین چاره است...باید مثل دهن گشاد یادبگیرم که فراموش کنم...خودموبسازم بازم از صفر
زیرزمینی
۰۳اسفند
باید فراموش کنم...ارزوهامو خومدمو همه چی رو...باید سعی کنم...خیلی زیاد...دوباره از اول...همه چی از صفر...باید از این باتلاق بیام بیرون...تلاش برای پزشک شدن بزرگترین چاره است...باید مثل دهن گشاد یادبگیرم که فراموش کنم...خودموبسازم بازم از صفر
زیرزمینی
۰۱اسفند
دلم هیجان میخواد...شورحال نوجوانی...خنده و گریه های الکی...یه ذوق دوباره...یه ادم که بی ترس بتونم از ترس هام براش بگم...یه ادم که جلوش خود خودم باشم...یکی که تنهام نذاره...یکی که همونی باشه که من میخوام یکی که راحت بشه باهاش حرف زد یکی که گوش کنه یکی که بشه فحشش داد...دلم تنگه برای دختر پرشر و شور سالهای اول دانشگاه...دلم یه ادم میخواد...
زیرزمینی
۰۱اسفند
دلم هیجان میخواد...شورحال نوجوانی...خنده و گریه های الکی...یه ذوق دوباره...یه ادم که بی ترس بتونم از ترس هام براش بگم...یه ادم که جلوش خود خودم باشم...یکی که تنهام نذاره...یکی که همونی باشه که من میخوام یکی که راحت بشه باهاش حرف زد یکی که گوش کنه یکی که بشه فحشش داد...دلم تنگه برای دختر پرشر و شور سالهای اول دانشگاه...دلم یه ادم میخواد...
زیرزمینی
۲۷بهمن
مُرد...
زیرزمینی
۲۷بهمن
مُرد...
زیرزمینی
۲۴بهمن
ادم ها رو بخاطر اینکه اشتباهی عاشق شدن سرزنش نکنید...یه خاطر اینکه عاشق یه ادم اشتباه هم شدن سرزنش نکنید...خب ادمه اشتباه میکنه...یه روزی که خیلی سال بگزره...یه روزی که یه ضربه عاطفیه خیلی بزرگ بخوره...یه روزی که دیگه مطمئن باشه هیچ جوری اون ادم اشتباهی رو به دست نمیاره...یه روز بعد از اینکه سالها حتی صدای باد اون ادمو به ذهنش اورد...از خواب بیدارمیشه ومیبینه دیگه هیچی حتی یادگاری ها اونو به یاد طرفش نمیدازه یا یاداوری اون ادم اشتباهی دیگه دلش رو نمیلرزونهخودش یه روزی دست از دل میشوره و میفهمه اشتباه کرده شما فقط سرزنشش نکنیدیادگاری روز ولنتاین
زیرزمینی
۲۴بهمن
ادم ها رو بخاطر اینکه اشتباهی عاشق شدن سرزنش نکنید...یه خاطر اینکه عاشق یه ادم اشتباه هم شدن سرزنش نکنید...خب ادمه اشتباه میکنه...یه روزی که خیلی سال بگزره...یه روزی که یه ضربه عاطفیه خیلی بزرگ بخوره...یه روزی که دیگه مطمئن باشه هیچ جوری اون ادم اشتباهی رو به دست نمیاره...یه روز بعد از اینکه سالها حتی صدای باد اون ادمو به ذهنش اورد...از خواب بیدارمیشه ومیبینه دیگه هیچی حتی یادگاری ها اونو به یاد طرفش نمیدازه یا یاداوری اون ادم اشتباهی دیگه دلش رو نمیلرزونهخودش یه روزی دست از دل میشوره و میفهمه اشتباه کرده شما فقط سرزنشش نکنیدیادگاری روز ولنتاین
زیرزمینی
۲۳بهمن
قرار بود ساعت 7.30 بیاد که منو ببینه ...وقتی یه ربع به هشت شد و نه زنگ زد و نه اومده بود...به داداش گفتم من لباسامو در میارم...گفت نکن...ولی من لباسامو عوض کردم و ارایشمم پاک کردم...ساعت بیست دقه به 8 بود که بابا گفت اومده و جلوی در منتظرته...به بابا گفتم بهش بگو من منتظر موندم دیدم خبری ازش نشده رفتم خونه دوستم...بابا گفت نکن...ولی وقتی بش گفتم اره واسه اجی هم وقتی فلانی یه ساعت دیر اومد گفتی اشکال نداره اونوقت دیدی اخرش چی شد...بابا هیچی نگفت و رفت بهش گفت که من خونه نیستم...گفته بود منتظر میمونم تا بیاد بابا زنگ زده بود من بش گفتم بگو امشب خونه دوستش میمونه...سه ماه بعد که قرار شده بود دوباره ببینمش ...سروقت اومد...وقتی بهش گفتم نه...گفت میدونم سر دیر اومدنم ناراحت شدید ولی توی ترافیک موندم...گفتم باشه قبول ولی میتونستید تماس بگیرید و خبر بدید موبایل که داشتید...شما حتی فکر نمیکنید وقت منم به اندازه وقت شما ارزش داره...از همه اینا گذشته اقای مهندس ادم روی مهمترین مسئله زندگیش خیلی بیشتر از این حرفا باید حساس باشهقرارمون طرفای 6 بود...من بعد از 6 ساعت اتوبوس سواری رسیده بودم و گفته بود که ممکنه دیر برسه...بعد از مدتها داشتم میدیدمش...وقتی رسیدم ترمینال و نبودش بهش زنگ زدم که کجایی گفت نمیرسم...شاید اصلا نرسم...تو بیا فلان جا...یا میخوای برو خونه...منم که جایی رو نمیشناختم و بلد نبودم برم...انقدر از لحن ارومش عصبانی شدم که داشت از مغزم اتیش میزد بیرون...ولی دلمم نمیخواست بفهمه انقدر باعث عصبانیتم شده یا دیدنش چقدر برام مهمه...درحالی که دندون قروچه میکردم و اخمام تو هم بود و از مغزم اتیش میزد بیرون...با لحن ارومی مثل خودش گفتم...باشه پس من میرم خونه...خدافظقرار بود سه تایی بعد از کلی دور هم جمع بشم منو خانم ابرو بالاانداز و جیغ جیغو...من خیلی گرفتار بودم و جیغ جیغو فقط خبر داد که فلان ساعت در خونه شما...منم از اونجایی که میدونستم این دو نفر چقدر بد قول هستند روی نیم ساعت بعدش حساب کرده بودم...جیغ جیغو به موقع رسید و زنگ زد...سریع حاضر شدم و رفتم پایین...گفتم ابرو بالا انداز کو؟دوباره پیچوند؟گفت نه بابا الان زنگ زدم گفت دارم راه میوفتم اصلا خودش این قرار رو گذاشته...ابرو بالا انداز تا دوساعت بعدش نه خبری ازش شد نه جواب تلفن هامون رو داد...بعد از دو ساعت یه پیام داد که دارم میام...انقدر عصبانی بودم که به جیغ جیغو گفتم جوابشو نده حداقل یه زنگ میزد...نمیگه ما نگرانش میشیم...وقتی اومد گفت دل پیچه گرفته بوده.....بهش گفتم الکی نگو...میگفت و میخندید و با ما غذا خورد...ادمی که انقدر دلپیچه داشته که حتی نمیتونسته جواب موبایلشو بده یا یه پیام بده!!!!!!!!!!!حساسیت زیاد من به خوش قولی و سر وقت بودن نمیدونم از کجا اومده....شاید از ان تایم بودن زیاد بابام یا استرس زیاد مامانم که وقتی جایی میخواستیم بریم از کلی قبل حاضرمون میکرد...ولی الان واسم شده یه ارزش توی ادم ها...ادم هایی که به وقت و انرژی که من براشون میذارم به اندازه خودشون اهمیت بدن...و فکر نکنن خونشون از من رنگین تره...یا حداقل تاخیر کوتاهشون رو با یه دلیل قانع کننده و یه معذرت خواهی توضیح بدن
زیرزمینی
۲۳بهمن
قرار بود ساعت 7.30 بیاد که منو ببینه ...وقتی یه ربع به هشت شد و نه زنگ زد و نه اومده بود...به داداش گفتم من لباسامو در میارم...گفت نکن...ولی من لباسامو عوض کردم و ارایشمم پاک کردم...ساعت بیست دقه به 8 بود که بابا گفت اومده و جلوی در منتظرته...به بابا گفتم بهش بگو من منتظر موندم دیدم خبری ازش نشده رفتم خونه دوستم...بابا گفت نکن...ولی وقتی بش گفتم اره واسه اجی هم وقتی فلانی یه ساعت دیر اومد گفتی اشکال نداره اونوقت دیدی اخرش چی شد...بابا هیچی نگفت و رفت بهش گفت که من خونه نیستم...گفته بود منتظر میمونم تا بیاد بابا زنگ زده بود من بش گفتم بگو امشب خونه دوستش میمونه...سه ماه بعد که قرار شده بود دوباره ببینمش ...سروقت اومد...وقتی بهش گفتم نه...گفت میدونم سر دیر اومدنم ناراحت شدید ولی توی ترافیک موندم...گفتم باشه قبول ولی میتونستید تماس بگیرید و خبر بدید موبایل که داشتید...شما حتی فکر نمیکنید وقت منم به اندازه وقت شما ارزش داره...از همه اینا گذشته اقای مهندس ادم روی مهمترین مسئله زندگیش خیلی بیشتر از این حرفا باید حساس باشهقرارمون طرفای 6 بود...من بعد از 6 ساعت اتوبوس سواری رسیده بودم و گفته بود که ممکنه دیر برسه...بعد از مدتها داشتم میدیدمش...وقتی رسیدم ترمینال و نبودش بهش زنگ زدم که کجایی گفت نمیرسم...شاید اصلا نرسم...تو بیا فلان جا...یا میخوای برو خونه...منم که جایی رو نمیشناختم و بلد نبودم برم...انقدر از لحن ارومش عصبانی شدم که داشت از مغزم اتیش میزد بیرون...ولی دلمم نمیخواست بفهمه انقدر باعث عصبانیتم شده یا دیدنش چقدر برام مهمه...درحالی که دندون قروچه میکردم و اخمام تو هم بود و از مغزم اتیش میزد بیرون...با لحن ارومی مثل خودش گفتم...باشه پس من میرم خونه...خدافظقرار بود سه تایی بعد از کلی دور هم جمع بشم منو خانم ابرو بالاانداز و جیغ جیغو...من خیلی گرفتار بودم و جیغ جیغو فقط خبر داد که فلان ساعت در خونه شما...منم از اونجایی که میدونستم این دو نفر چقدر بد قول هستند روی نیم ساعت بعدش حساب کرده بودم...جیغ جیغو به موقع رسید و زنگ زد...سریع حاضر شدم و رفتم پایین...گفتم ابرو بالا انداز کو؟دوباره پیچوند؟گفت نه بابا الان زنگ زدم گفت دارم راه میوفتم اصلا خودش این قرار رو گذاشته...ابرو بالا انداز تا دوساعت بعدش نه خبری ازش شد نه جواب تلفن هامون رو داد...بعد از دو ساعت یه پیام داد که دارم میام...انقدر عصبانی بودم که به جیغ جیغو گفتم جوابشو نده حداقل یه زنگ میزد...نمیگه ما نگرانش میشیم...وقتی اومد گفت دل پیچه گرفته بوده.....بهش گفتم الکی نگو...میگفت و میخندید و با ما غذا خورد...ادمی که انقدر دلپیچه داشته که حتی نمیتونسته جواب موبایلشو بده یا یه پیام بده!!!!!!!!!!!حساسیت زیاد من به خوش قولی و سر وقت بودن نمیدونم از کجا اومده....شاید از ان تایم بودن زیاد بابام یا استرس زیاد مامانم که وقتی جایی میخواستیم بریم از کلی قبل حاضرمون میکرد...ولی الان واسم شده یه ارزش توی ادم ها...ادم هایی که به وقت و انرژی که من براشون میذارم به اندازه خودشون اهمیت بدن...و فکر نکنن خونشون از من رنگین تره...یا حداقل تاخیر کوتاهشون رو با یه دلیل قانع کننده و یه معذرت خواهی توضیح بدن
زیرزمینی