یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه... این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست. حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه
خیلی بده که وسط امتحان کتاب خوندنم بگیره اونم وسط امتحان قلبکتاب جالبی بود تا حالا کتاب این شکلی نخونده بودم...ماجرای مردی بی سواد و بی نام و نشون که ادم قدرتمندی میشه در امریکا به صورت کاملا اتفاقیدوسش داشتم جدید بود
از نشر چشمه بعید بود اصلا این کتابو دوست نداشتم...یه داستان تکراری دختری که بخاطر مرگ مادرش پدرشو تا شالها مقصر میدونه و حالا بعد از سالها به اصل قضیه پی میبره تنها چیز جالب اینه که شخصیت اول کتاب شخصیت منفیه
یهنثری مشابه پیش از انکه بخوابم داشت...داستانی غیر قابب پیشبینی...داستانی که میگه شاید کوچکترین کارهای ما تاثیر بزرگی روی ادمهایی که ما میشناسیم داشته باشه...تاثیری که شاید هیچوقت نفهمیم...داستان دختری نوجوان که اسیب های زیادی از جامعه و خانواده دیده تاثیرات به ظاهر کوچیک که تونسته حادثه ای بزرگ رو رقم بزنه
از حادثه هسته ای چرنوبیل چقدر میدونید...انفجاری که چندین برابر بزرگتر از بمب اتی هیروشیما بوده...حادثه ای که کل زمین رو تحت تاثیر قرار داده...از مردمی که اونجا زندگی میکردن چی میدونید...شما هم مثل من فکر میکردین همه ادما در کسری از ثانیه مردن؟اگه یخواین اینا رو بدونید این کتابو بخونیدپی نوشت:وقتی زندگی سخت میگیره..وقتی صبرم تموم میشه...وقتی انقدر ناراحتم که هیچی ارومم نمیکنه...خوندن رنج انسان های دیگه باعث میشه خودمو فراموش کنم..سکوت همیشه هم بد نیست
کتاب بدی نیس...مختصر و کوتاه...چیزای جدید توی کتاب نوشته که شاید برای ما ملموس باشه ولی هیچ وقت تو کتابا نمیخوندیمجریان خیانت یه مرد به زنشه...خیانتی که از دید ما زن ها بیشتر خیانت حساب میشه تا از دید مردها...هرچند از کیوان ارزاقی بیشتر از اینها انتظار میره...متاب سرزمین نوچ و منفی یک رو از این نویسنده خیلی بیشتر دوست داسشتم
یه داستان که توی یه بیمارستان اتفاق میوفته و درمورد سه تا پرستار مختلفه...ادم های متفاوت که دارن یه کار انجام میدن...زن های عاشق با ابعاد وزندگی های متفاوت...پوسته هایی که مختلفه اما همه یه حس دارن...همه زن هستن و درگیر با مردی که پزشک اون بیمارستانه...داستان خیلی قابل باور و درباره ابعاد روحی مختلف سه زن...سه زن دوس داشتنی و در عین حال منفور...مردی که شاید اگه فصل چهارمی برای این کتاب وجود داشت رفاراش قابل درک میشددوسش داشتم این کتابو خیلی زیاد...نزدیک شدن به خودمون زنها قلب منو همیشه فشرده و عاشق میکنه