روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۳۰ مطلب با موضوع «کوتاه نوشت» ثبت شده است

۲۸دی

کنار همه دیوونگی های این روزا که میدونم بخاطر امتحانمه(حالا خوبه یکی بیاد بگه والا ما دیوونه نشدیم تو خودت دیوونه ای ربطی به ازمون ندارد)...دارم فکر میکنم کنار لیسانس فلسفه یا روانشناسی برم زبان انگلیسی با یه زبان سوم حالا نمیددنم المانی فرانسوی ایتالیایی یاد بگیرم

زیرزمینی
۱۶دی

گفتم اگه ازدواج میکردیم جدا میشدیم حتما نه؟

سر تکون میده و صدایی از خودش درمیاره و میگه احتمال زیاد

میگم پس خوب شد ازدواج نکردیم

گفت چون جدا میشدیم؟

گفتم نه چون ازم متنفر میشدی

گفت متنفر نمیشدم

گفتم چطور

گفت تو واسه من یه تصویر داری...تصویر اولین باری که دیدمت...بادی که توی شال سیاهت و موهات میپیچید...دختری با بزرگترین خنده ای که میشدتوش غرق شد

گفتم از دست زبون تو...ادمو خوب خر میکنی

گفت زبون بازی نیس چیزیه که فکر و احساس میکنم

گفتم نمیفهمم ادمی که انقدر میتونه قشنگ حرف بزنه چرا نتونسته زندگیه خوبی داشته باشه



من میگم هر دختری باید تو 20 سالگی این حرفارو بشنوه...یکی باشه باهاش اینجوری حرف بزنه...حتی اگه دروغ باشه...هر دختری یه روزگاری باید باور داشته باشه شاهزاده با اسب سفید هست...هردختری باید خاطره های این شکلی داشته باشه برای دوران میانسالی و تنهاییش....یادش بخیر اون روزا چقدر این ماجراهام باعث حسادت دوستام میشد...چقدر سر همین چیزا رفیق با زید سابقش دعوا میکرد...همه اینا اون روزا واسه من که سخت ترین و سنگ ترین دختر عالم بودم پیش اومد...خشن ترین دختر دنیا رمانتیک ترین مرد دنیا جلوش ایستاده بود...دوتا ادم اسیب دیده و پر ازکمبود بودیم که گیر کرده بودیم بهم...گیر کردیم بهم...



پی نوشت:هر روز میخوام بهش زنگ بزنم پیام بدم...تا تو این شهر لعنتی زادگاه تنها نباشم...تا کسی باشه که گیر کنم بهش...وهر بار میگم28 سالگی خیلی زوده برای گیر کردن...میگم اونی که گیر میشه منم...اونی که یکی بهش قلاب میشه منم...اگه الان 100درصد هم زنم هم مرد اون موقع هم 50 درصد زنم و 30 درصد مرد...بازم چیز زیادی از بار زندگیم کم نمیشه...میگم سیو چند سالگی برای سنگ قلاب شدن بهتره...وهربار میدونم که اون دیگه نیست و میدونم ما دیگه اصلا اون ادم هانیستیم

(لازم نیست که بگم این نوشته از اوج گرفتن هرمون های زنانه توی خونم میاد...همون لحظه هایی که پر از هراس تنهایی میشم)

زیرزمینی
۰۸دی

شما هم مثل من فکر میکنید ادمایی که خوشگلن نباید درس بخونن؟خب خوشگلن دیگه درس برا چیشونه؟واقعا به نظر من وقتی موهات بلند و بور و خوش حالته چشماتم رنگیه هیچ دلیلی برای درس خوندن وجود نداره...یه کنکوری کنارم میشینه که این مشخصات رو داره😂

پی نوشت:گفتم انقدر ازم تعریف نکن...من خرم عاشقت میشم

زیرزمینی
۰۴دی

خب اینکه من کلا با پسرا نمیسازم چیز جدیدی نیس...چشم دیدن پسرای پزشکی رو هم تو اون 7 سال تحصیل نداشتم هم بماند...با سال بالا و سال پایینم حتما دعوام میشد هم به کنار....ولی تازه فهمیدم پسرای پزشکی میتونن باحال باشن...یک دوست اقای دکتری پیدا کردم که انقدرررررر منو میخونده که حد نداره...کلا بحثا و حرفامون خیلی خنده داره...یعنی الان حسرت پسر نبودنم صد چندان شده...واقعا پسر بودن خیلی خوبه...هی میرم پیاماشو میخونم هی کرکر میخندم

هیچی بهتر از داشتن یه دوست بی تربیت نیس...خدایی اینایی که فحش نمیدن و حرفای بی ادبی نمیزنن چجوری زندگی میکنن(یعنی یه زاویه دیگه از خودمو در28 سالگی دارم بروز میدما)من کلا با دوستام خیلی بی ادبم معمولا همینم باعث شده جلوی زید رفیقم یه چند تا سوتی بدم...اخرش اگه زن زیدش بشه میگه بااین دختره بی ادب رفت و امد نکن

بعدا نوشت:نشستم با طنز درباره این  مسایل بی ادبی با دوست مثلا بی ادبم حرف زدم انقدر اخ و تف بهم کرد...چرااا؟؟؟!!!

زیرزمینی
۰۲دی

من میگم خدا علاوه براینکه یکی باید  به ادم متصل میافرید که همش قربون شدقت بره و بغلت کنه یکیم باید می افرید از که به جونش غر بزنی عصبانی هم شدی بزنی لهش کنی...همشم بهت بگه بقیه عنن تو خوبی...والا...

انقدر عصبانیم که حد نداره...سرما نخورم صلوات

فردا نوشت:خب عصبانیتم هنوز ادامه داره به حمدا...گلو دردم گرفتم وهنوزم عصبانیم...

انقدر عصبانیم که واقعا دوست دارم یکو بزنم...انقدر بزنم که واقعا درد بکشه ...ولی خب بجای این کار نشستم یه گوشه و گلو درد گرفتم...گوشامم سوت میکشه...خیلی دوست دارم درمورد با یکی حرف بزنم ولی نمیدونم کی

بعدا نوشت:اول اهنگ گذاشتم رقصیدم بعدم یه دل سیر گریه کردم

زیرزمینی
۲۵آذر

بهش میگم اگه من زودتر از تو شوهر میکردم ناراحت میشدی؟

گفت من 22 سالم بود تو خیلی بچه بودی که بخوای شوهر کنی

گفتم خب فکر کن همون 30 سالگی شوهر میکردی

گفت تو توی 28 سالگی تلاشت برای متاهل شدن اندازه 4 سالگیه منه...

یلدا میشه 4 سال که ندیدمش...

پی نوشت:خواهر رفیق شب یلدا مزدوج میشه...دوسال از ما کوچیکتره...و ما هی اونو دلداری میدیم...حالا جالبش اینجاس که رفیق خودش زید داره شرایطش جور نیس...اونوقت من نه شرایطشو دارم نه زیدشو ولی کسیم دلداریم نمیده...اخه من فرزند اخر خونواده که هستم هیچ نوه اخرم هستم کلا کسی نیس که کوچکتر از من باشه و بخواد زودتر عروس بشه...خلاصه که امان از دهه هفتادیا

زیرزمینی
۲۱آذر

بعد از اینهمه سال فهمیده واقعا مریضه...البته هنوزم اعتقاد داره دارو نه...

لعنت به اون عقل نداشته ات...لعنت به اون خریتت که تمومی نداره لعنت به سی ساله ای که نیستی و فقط سه سالته و ادم هر چیزو هزار باید بهت بگه اخرم یاسین به گوش خر خوندنه...لعنت به من که به خزعبلات تو گوش میدم و حرص میخورم و بیشتر از هزار بار صدای خودمو میشنوم که با خشم میگم ازت متنفرم

زیرزمینی
۱۲آذر

خانم دکتر هستم یک عدد فضول...

یعنی من عاشق اینم در مسایل عاشقانه مردم فضولی کنم...جالبترش اونجاس که در نود درصد موارد فرداش یادم میره ماجرا چی بود...بعد الان سه نفرن که من چند وقته از فضولی دارم میمیذم که ماجرای عاشقانشونو بدونم

یکی رو چند ساله میدونم ولی خب میدونم که یکی بوده که الان نیس فقط در همین حد...که میدونم اگه بپرسم از وسط نصفم میکنه

یکی دیگه هم در حد چند ماهه میدونم و فقط بهم گفت یکی هست و خدافظ(ایکون با دست زدن تو صورت خودم)خیلی دوس دارم بپرسم چی شد ازدواج کردین یا نه که میدونم بپرسم یا جواب نمیده یا بلاکم میکنه

یکی هم هست فقط برداشت کردم که عشقش ممنوعه است...اونم یبار پرسیدم گفت بی تربیت فضول(ایکون گریه)

حالا این سه مورد بالا غیر مستقیم گفتم که خودتون بیاید اعتراف کنید ولی نمیدونم اینجا رو میخونید یا نه...خلاصه بیاد اعتراف کنید و دلی را شاد کنید

پی نوشت:قشنگ معلومه حوصلم سر رفته نه؟شعور ندارم که بشینم درس بخونم...هی فقط دماغمو میکنم تو زندگی مردم...والا...اصلا خودتون گیر عجب ادم فضولی افتادین...والا

زیرزمینی
۰۲آذر

بابام چند وقته هر اخر هفته با همون دوستش که گفتم دختر و پسرش همسن من و داداشمن میره بیرون...انقدر که اگه یه هفته نره دوستش کلی گله میکنه...امروزم دوباره رفت...الام من مردم از خنده نمیدونم بابای من داره منو قالب میکنه یا دوستش داره دخترش رو شوهر میده😂😂😂

منم نشستم از پنجره اتاقم کشیک کشیدم ببینم ماشینش چیه...که خب البته من ماشینا رو بلد نیستم ولی شاسی بلند سفید بود

زیرزمینی
۳۰آبان

میدونی چند ساله هیچ کس بغلم نکرده و نگفته دوست دارم

امشب انقدر قاطی کردم که هیچ جوری نمیتونم جلو قاطی کردن خودمو بگیرم...خدایا کمک کن فردا به خیر بگذره

پی نوشت:الکی بیاین کامنت بذارین مثلا من عاشق شدم یا شکست عشقی خوردم

پی نوشت:یه جوری بعضی دوستام که اینجارو نمیدونن بعد از نوشته هام سریع واکنش میدن که حس میکنم اینجا رو میخونن و میدونن من کیم

زیرزمینی