روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۵۶ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۵آبان
مغزم داره میترکه...انگار این ماجرا هیچجوری هضم نمیشه...نمیتونم از خودش بپرسم...نمیتونم مجبورش کنم درمورد مسایل ناراحت کننده اش با من حرف بزنه...نمیخوام قضاوتش کنم میگه امروز چطور بود؟ میگم حس میکنم مغزم داره و ذوب میشه واز بین سوچورهای جمجمه ام میزنه بیرون میگه فکرت مشغوله؟ نمیگم اره نمیگم مشغول توه نمیگم سوالایی که نمیتونم بپرسم مدام تو مغزم رژه میره نمیگم ناخوداگاهم حقو کامل به اون میگه ولی حرفای تو برعکسه اینه...نمیگم چقدر نمیتونی حرف بزنی نمیگم چقدر نمیدونی...نمیگم خودمو چقدر مقصر میدونم فقط بی معطلی یه نه براش تایپ میکنم
زیرزمینی
۱۵آبان
مغزم داره میترکه...انگار این ماجرا هیچجوری هضم نمیشه...نمیتونم از خودش بپرسم...نمیتونم مجبورش کنم درمورد مسایل ناراحت کننده اش با من حرف بزنه...نمیخوام قضاوتش کنم میگه امروز چطور بود؟ میگم حس میکنم مغزم داره و ذوب میشه واز بین سوچورهای جمجمه ام میزنه بیرون میگه فکرت مشغوله؟ نمیگم اره نمیگم مشغول توه نمیگم سوالایی که نمیتونم بپرسم مدام تو مغزم رژه میره نمیگم ناخوداگاهم حقو کامل به اون میگه ولی حرفای تو برعکسه اینه...نمیگم چقدر نمیتونی حرف بزنی نمیگم چقدر نمیدونی...نمیگم خودمو چقدر مقصر میدونم فقط بی معطلی یه نه براش تایپ میکنم
زیرزمینی
۱۴آبان
وقتی بهش فکر میکنم حس میکنم ممکنه همین الان دیوونه بشم میگه به ازدواج فکر نکن میگم چرا میگه تو ادمش نیستی میگم یعنی نمیتونم متعهد بمونم؟ میگه تو متعهدترین زن دنیایی میگم پس چیه حرفت؟ میگه من زندگی کردم میدونم من مردم...تو ازادی میخوای و هیچ مردی تو زندگی واقعی انقدری که تو ازادی میخوای بهت نمیده...الان فقط باباته حرف بزنه جلوش می ایستی میری ولی تو شوهرتو ول نمیکنی ولی افسرده میشی از اینکه بالات بسته است...اگه خیلی دوست داری به ازدواج سفید فکر کن...اینطوری بهتره میرم تو فکر...مذهبی ترین مرد دنیا داره دم از ازدواج سفید میزنه
زیرزمینی
۱۴آبان
وقتی بهش فکر میکنم حس میکنم ممکنه همین الان دیوونه بشم میگه به ازدواج فکر نکن میگم چرا میگه تو ادمش نیستی میگم یعنی نمیتونم متعهد بمونم؟ میگه تو متعهدترین زن دنیایی میگم پس چیه حرفت؟ میگه من زندگی کردم میدونم من مردم...تو ازادی میخوای و هیچ مردی تو زندگی واقعی انقدری که تو ازادی میخوای بهت نمیده...الان فقط باباته حرف بزنه جلوش می ایستی میری ولی تو شوهرتو ول نمیکنی ولی افسرده میشی از اینکه بالات بسته است...اگه خیلی دوست داری به ازدواج سفید فکر کن...اینطوری بهتره میرم تو فکر...مذهبی ترین مرد دنیا داره دم از ازدواج سفید میزنه
زیرزمینی
۱۳آبان
هنوز تو شوکم و نمیتونم باور کنم اتفاقی که براش افتاده... عشق ها هم پایان میگیرند...چه تند چه ملایم...چه عمیق چه سطحی اصلا مغزم کار نمیکنه
زیرزمینی
۱۳آبان
هنوز تو شوکم و نمیتونم باور کنم اتفاقی که براش افتاده... عشق ها هم پایان میگیرند...چه تند چه ملایم...چه عمیق چه سطحی اصلا مغزم کار نمیکنه
زیرزمینی
۱۲آبان
1.من خیلی سعی کردم دختر لوسی نباشم...ولی متاسفانه ناموفق بودم 2.کار کردن از بزرگترین نعمت های خداس.صبح تا ظهر به بخت خودت لعنت میفرستی که وسط دهات چکار میکنی و هی با مریضایی که فکر میکنن به جای قرص خوردن با چونه زدن باتو حالشون خوب میشه اعصابت خورده...مدام به این فکر میکنی کی میتونم از اینجا برم و کی میرسم به کتابخونه و امروز چقدر میتونم بخونم و شبم که از خستگی فقط میخوابی و هی خدا خدا میکنی جمعه برسه...جمعه راه فکر بازه...به همه جا میره....به انتخاب رفیق جان درمورد همسر بگیر تا اینکه من خیلی خنگم که سال دیگه رزیدنتم بشم هیچی نمیتونم یاد بگیرم...خدایا شکرت بابات کاری که دارم...حالا غر میزنم دیگه تو نذار به حساب ناشکری 3.یعنی وقتی یادم میوفته اونروز تو چه هوایی با خانم خوشگل و برادرمون رفته بودیم پارک انقدر میخندم میخوام زمینو گاز بزنم...بعد تو این هوا یه خونواده 20 نفره هم اومده بودن کباب میزدن...یعنی اونا از ماهم ضایع تر بودن
زیرزمینی
۱۲آبان
1.من خیلی سعی کردم دختر لوسی نباشم...ولی متاسفانه ناموفق بودم 2.کار کردن از بزرگترین نعمت های خداس.صبح تا ظهر به بخت خودت لعنت میفرستی که وسط دهات چکار میکنی و هی با مریضایی که فکر میکنن به جای قرص خوردن با چونه زدن باتو حالشون خوب میشه اعصابت خورده...مدام به این فکر میکنی کی میتونم از اینجا برم و کی میرسم به کتابخونه و امروز چقدر میتونم بخونم و شبم که از خستگی فقط میخوابی و هی خدا خدا میکنی جمعه برسه...جمعه راه فکر بازه...به همه جا میره....به انتخاب رفیق جان درمورد همسر بگیر تا اینکه من خیلی خنگم که سال دیگه رزیدنتم بشم هیچی نمیتونم یاد بگیرم...خدایا شکرت بابات کاری که دارم...حالا غر میزنم دیگه تو نذار به حساب ناشکری 3.یعنی وقتی یادم میوفته اونروز تو چه هوایی با خانم خوشگل و برادرمون رفته بودیم پارک انقدر میخندم میخوام زمینو گاز بزنم...بعد تو این هوا یه خونواده 20 نفره هم اومده بودن کباب میزدن...یعنی اونا از ماهم ضایع تر بودن
زیرزمینی
۱۱آبان
1.کاش همه دروغا راست بود 2.فیلم دلشکسته رو دید؟؟؟گاهی خودمم باورم نمیشه منم واقعا تو این شرایط بودم...کاش نقش مقابل شهاب حسینی رو کس دیگه ای بازی میکرد.اونوقت واقعا فیلم ارزشمندی میشد...وباور پذیر...البتهبا یکم تغییر انتهای فیلم 3.کاش یکی بود منو میبرد تهران دعوتم میکرد یه کافه خفن صبحانه...بابا جهنم و ضرر اصلا دنگ خودمو خودم میدم
زیرزمینی
۱۱آبان
1.کاش همه دروغا راست بود 2.فیلم دلشکسته رو دید؟؟؟گاهی خودمم باورم نمیشه منم واقعا تو این شرایط بودم...کاش نقش مقابل شهاب حسینی رو کس دیگه ای بازی میکرد.اونوقت واقعا فیلم ارزشمندی میشد...وباور پذیر...البتهبا یکم تغییر انتهای فیلم 3.کاش یکی بود منو میبرد تهران دعوتم میکرد یه کافه خفن صبحانه...بابا جهنم و ضرر اصلا دنگ خودمو خودم میدم
زیرزمینی