حالا بعد از اینهمه اینهمه وقت ...تنها جاییه که میگم خودم خودم و فقط خودم مقصر بودم
این روزا خیلی خیلی خیلی دلم پره و بیشتر از هر وقت دیگه ای دارم کمبود یه دوست رو حس میکنم...دوستی که بشه راحت باهاش حرف زد
دقت که میکنم کار فقط گند زدن بوده...28 سال گند زدن...حس میکنم خدا ایستاده اون بالا با دستای گره کرده اش...بی تفاوت نگاهم میکنه و دستمو نمیگیره و باهام حرف نمیزنه..تو دلش به بغض و نفرت بهم میگه به گند زدنات ادامه بده...بهش میگم دستمو بگیر...با تمسخر میخنده و میگه هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند(مسخره ترین جمله ای که تا حالا شنیدم)... و من دارم زورای اخرمو میزنم و چیزی نمونده که از همه چی ببرم