روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۰بهمن
خب دوباره برگشتیم بخش اطفال...اگه متن اخراج از بخش اطفال رو از دوران استیجریم یادتون باشه...دوباره میخوام درمورد همون اتند بنویسم...اتندی که من خیلی عاشقشم و اون به من گفت رفتگر بیمارستان...این استاد ما دوماه پیش دچار ایتمی قلبی شد و مدتی بستری ومرخصی بود...بعد از اون دیگگه توی مورنینگ ها شرکت نمیکرد چون خیلی سختگیر بود و خیلی با اینترن ها حرص میخورد...مدل مورنینگ دادن با این استادمون هم فرق داره...شبی که انکاله باید همه کیس های بستری شده رو صبح معرفی کنیم و توضیح بدیم و اوون ازمون درس بپرسه...و...صد البته که جلوی بقیه اتند ها اینترن ها و دانشجو ها قهوه ایمون کنه....خلاصه من شب انکال دکتر پ کشیک بودم فقط 4 ساعت.... همه بچه ها سعی میکردن توی اون شب مریض ها رو به هم پاس بدن...از اونجایی که تایم من اخر شب بود این مساوی میشه با مریض های بد حال توی مدت کشیک من یه مشکوک به تشنج بستری شد یه اسهال استفراغ یه نومونی و....کیس اخر... بچه یک سال و سه ماهه با پنج کیلو وزن سرفه ده روزه...کاملاخشک حتی یه قطره اشک هم نداشت وبیماری زمینه ای... -بچم سیستینوزیس داره -چی؟ -سینستینوزیس -مطمئنی درست میگی؟....سیستیک فیبروزیس یا سینوزیت منظورت نیست... -مطمئنی که دانشجو پزشکی هستی؟ گر گرفتم مادر بچه یه زن دهاتی 19-20 ساله بود...بچه دومش بود...وحالا داشت اینو به من میگفت ....اسم بیماری رو تا حالا نشنیده بودم رفتم از ارشد اورژانس پرسیدم گفتم چکار کنم با مریض گفت یه چست براش بنویس سرپایی بگیره تا ببینیم چی میشه...فرستادیم عکسو بگیره بیاد ...خدا خدا میکردم بعد از تایم من بیاد ولی خیلی زود برگشت...چست نرمال بود ولی بیقراری بچه باعث شد نگهش داریم...رفتم و برای مادر توضیح دادم کهما اینجا امکانات اطفالمون کمه و بهتره ببرنش بیمارستان تخصصی اطفال...گفت-بستریش کن خودتون اعزامش کنیدچشمام چهار تا شد...کارای بستری رو انجام دادم ...مریض خشک خشک بود سرم گذاشتم ...رفتم و به ارشد اورژانس گفتم که تورگور پوستی مختله...اشک نداره انقدر سرم گذاشتم...حساب کرد و یه صد تایی از سرم من کم کرد...با وجود اینکه مریض خشک خشک بود نه به فکر من نه به فکر دوتا از باسوادای ارشد اورژانس رسید که دوز بولوس بذاریم...اکسیزژن . ازمایشا فرستاده شد...دوساعت بعد که جواب اولین ازمایشات اومد ساعت یک و نیم بعد از نصف شب بود ph=6.9   بیکربنات 3...همه رو به وحشت انداخت انقدر که ساعت یک و نیم شب بداخلاق ترین متخصص اطفال انکال  رو بکشونیم بیمارستان...دکتر پ که جدیدا به علت اریتمی بستری بوده و کلی از کارش کم کرده بود انکال بود...همه با ترس منتظر اومدن دکتر بودیم ...اومد و رفتیم بالای سر مریض...شرح حال گفتم...ازم پرسید چرا به DKAفکر نکردی گفتم دکتر با این سن؟علائم پلی دیپسی و پلی اوری مادر نمیده....تازه میگه نسبت به قبل کمر هم شده....گفت درسته ولی ببین که با وجود همه بی قراریش با اب اروم میشه و به دلیل بیماری زمینه ایش ممکنه بره تو نارسایی پانکراس....کاش این سرم رو بهش نمیدادین تا ببینیم از اول چی بودسرم بیمار عوض شد ....درمان از پنومونی رفت روی استیبل کردن همو دینامیک...یه ساعتی طول کشید تا جواب ازمایشات اومد...سدیم 120   پتاسیم 2.5   قند 211 همه رو بیشتر ترسوند....سور بستری توی PICUداده شد ولی هیچ جا توی شهر جا نمیداد...بخش اکیوت بیمارستان خودمونم پر بود....دستور سوند مانیتور وسایل احیا...داده شد...والبته اینترن فیکس....وقتی دکتر اومد از اورژانس بره گفت کیس مورنینگ همین باشه و دختر بچه مشکوک به faint و GE که از اقبال بلند هرسه مریض های من بودن....اون روز از صبح داشتم کیس های شایع بیمارستان خودمون رو میخوندم که اگه اومد اماده باشم و نخوابیده بودم ...حالا که کیس معلوم شده بود فیکس هم شده بودیم....قید درسو زدم رفتم و یه ساعتی خوابیدم دوباره 5 صبح تایم من شروع میشد...5 برگشتم و فیکس نشسم بالا سر بچه و چک علایم حیاتی همون جوری شروع کردم به خوندن مایع درمانی...هیچی نمیفهمیدم....مادر بچه هم بدتر...اجازه سوند نداده بود...اجازه رگ گیری مجدد نداده بود....حتی اجازه نمیداد فشار بچه رو بگیرم...با تاکی پنه 60 تایی بچه راحت گرفته بود خوابیده بود و بچه ونگ میزد....ساعت 7 دکتر اومد برای ویزیت مجدد...قند مریض داشت نرمال میشد ولی هنوز با این همه درمان سدیم شده بود 125 پتاسم 2.7   PH=6.98....همه مونده بودن چجوری این بچه زندس...دکتر گفت 7.30 با پرونده بیا برای مورنینگ...رفتیم برای مورنینگتمام کیس های دیشب معرفی شد و از من خواست همین کیس رو پرزنت کنم....رفتم بالا و شروع کردم شرح حال خوندن...این استاد به شرح حال مریض توی مورنینگ ها همیشه گیر میده....خوشبختانه مثل اینکه شرح حال من مورد قبولش واقع شد...ازم پرسید-بیماری زمینه بچه چی بوده؟-سینوستوزیس-سیستینوزیس خانم دکترخودم مردم از خنده....رفتم سر اوردر ها تا ازم درس نپرسه-چقدر سرم گذاشی؟-من انقدر گذاشتم دکتر ولی ارشد کمش کرد...یکی دوتا سوال پرسید دست و پاشکسته گفتم تا اینکه مکانیسم مایع درمانی رو ازم پرسید من که بیخوابی داش میکشتم اصلا نمیتونستم جواب بدم...از مسئول کشیک دیشب خواست که بیاد و بالا و توضیح بده...اومد و با من من...شروع کرد مکانیسم رو گفتن تا به نتیجه رسید...بعد هم برگشت به من گفت :اینم بلد نیستی ؟ حالا جلو اون همه ادم جلو این استاد وحشتناک پشت میکروفون من با پررویی تمام گفتم:بلد نیستم خب چکار کنمبین اینهمه سوالی که ازم پرسید و من بلد نبودم شروع کرد به توضیح دادن که خطاهای پزشکی این درمان کجاها بوده...اول هر جملش هم میگفت منظورم با شما نیست خانم دکتر منظورم با اون پزشک ارشدیه که اولین بار مریض رو دیده...صحبتای دکتر که تموم شد من با پررویی تمام اون بالا پرسیدم که دکتر تو این سن؟بدون علائم پلی دیپسی و پلی اوری چجوری شک میکردم به DKA?گفت برو بشن تا توضیح بدم...بعد از مورنینگ همه بچه ها میگفتن بابا تو دیگه چقدر اعتماد بنفس داری اون بالا سوال که جواب نمیدی سوالم میپرسیگفتم بابا وقتی دوتا دکتر با تجربه توی درمان اشتباه کرده بودن دیگه چه انتظاری از من میرهدکتر تمام مدت بحث رو به من توضیح میدادکیس بعدی همون مورد faint رو گفت پرزنت بشه...همخونه تقبل کرده بود کیس رو بخونه...من شرح حال بچه رو کامل نوشته بودم...بهش گفته بودم یبار از روش بخونه ببینه مشکلی نداشته باشه ولی این کارو نکرده بود ....یکی دوتا نکته رو جا انداخته بودم که حینی که اون اون بالا میخونده من نشسته روبرو استاد تکمیل میکردم...باز هم از شرح حالم ایراد نگرفت و گفت چرا تو میگی؟گفتم اخه مریض من بوده ولی خانم دکتر زحمت پرزنتشو کشیدنخلاصه دید دوتا سوال دیگه بپرسه و ما بلد نباشیم سکته میکنه...به همخونه گفت بشینه و خودش شروع کرد توضیح دادن...حالا استاد تو مورنینگ اون بالا به جای من توضیح میداد منم با کمال پروویی ازش سوال میپرسیدم...و خلاصه تمام مورنینگ استاد رو به من وضیح میداد و چقدر قشنگ هم توضیح میداد...بعد از مورنینگ مثل توپ تو بیمارستان صدا کرد که من با دکتر پ مورنینگ دادم و اصلا دعوام نکرده و کلی خوب باهام برخورد کردهواینجوری شد که من عاشق دکتر پ شدم
زیرزمینی
۱۰بهمن
خب دوباره برگشتیم بخش اطفال...اگه متن اخراج از بخش اطفال رو از دوران استیجریم یادتون باشه...دوباره میخوام درمورد همون اتند بنویسم...اتندی که من خیلی عاشقشم و اون به من گفت رفتگر بیمارستان...این استاد ما دوماه پیش دچار ایتمی قلبی شد و مدتی بستری ومرخصی بود...بعد از اون دیگگه توی مورنینگ ها شرکت نمیکرد چون خیلی سختگیر بود و خیلی با اینترن ها حرص میخورد...مدل مورنینگ دادن با این استادمون هم فرق داره...شبی که انکاله باید همه کیس های بستری شده رو صبح معرفی کنیم و توضیح بدیم و اوون ازمون درس بپرسه...و...صد البته که جلوی بقیه اتند ها اینترن ها و دانشجو ها قهوه ایمون کنه....خلاصه من شب انکال دکتر پ کشیک بودم فقط 4 ساعت.... همه بچه ها سعی میکردن توی اون شب مریض ها رو به هم پاس بدن...از اونجایی که تایم من اخر شب بود این مساوی میشه با مریض های بد حال توی مدت کشیک من یه مشکوک به تشنج بستری شد یه اسهال استفراغ یه نومونی و....کیس اخر... بچه یک سال و سه ماهه با پنج کیلو وزن سرفه ده روزه...کاملاخشک حتی یه قطره اشک هم نداشت وبیماری زمینه ای... -بچم سیستینوزیس داره -چی؟ -سینستینوزیس -مطمئنی درست میگی؟....سیستیک فیبروزیس یا سینوزیت منظورت نیست... -مطمئنی که دانشجو پزشکی هستی؟ گر گرفتم مادر بچه یه زن دهاتی 19-20 ساله بود...بچه دومش بود...وحالا داشت اینو به من میگفت ....اسم بیماری رو تا حالا نشنیده بودم رفتم از ارشد اورژانس پرسیدم گفتم چکار کنم با مریض گفت یه چست براش بنویس سرپایی بگیره تا ببینیم چی میشه...فرستادیم عکسو بگیره بیاد ...خدا خدا میکردم بعد از تایم من بیاد ولی خیلی زود برگشت...چست نرمال بود ولی بیقراری بچه باعث شد نگهش داریم...رفتم و برای مادر توضیح دادم کهما اینجا امکانات اطفالمون کمه و بهتره ببرنش بیمارستان تخصصی اطفال...گفت-بستریش کن خودتون اعزامش کنیدچشمام چهار تا شد...کارای بستری رو انجام دادم ...مریض خشک خشک بود سرم گذاشتم ...رفتم و به ارشد اورژانس گفتم که تورگور پوستی مختله...اشک نداره انقدر سرم گذاشتم...حساب کرد و یه صد تایی از سرم من کم کرد...با وجود اینکه مریض خشک خشک بود نه به فکر من نه به فکر دوتا از باسوادای ارشد اورژانس رسید که دوز بولوس بذاریم...اکسیزژن . ازمایشا فرستاده شد...دوساعت بعد که جواب اولین ازمایشات اومد ساعت یک و نیم بعد از نصف شب بود ph=6.9   بیکربنات 3...همه رو به وحشت انداخت انقدر که ساعت یک و نیم شب بداخلاق ترین متخصص اطفال انکال  رو بکشونیم بیمارستان...دکتر پ که جدیدا به علت اریتمی بستری بوده و کلی از کارش کم کرده بود انکال بود...همه با ترس منتظر اومدن دکتر بودیم ...اومد و رفتیم بالای سر مریض...شرح حال گفتم...ازم پرسید چرا به DKAفکر نکردی گفتم دکتر با این سن؟علائم پلی دیپسی و پلی اوری مادر نمیده....تازه میگه نسبت به قبل کمر هم شده....گفت درسته ولی ببین که با وجود همه بی قراریش با اب اروم میشه و به دلیل بیماری زمینه ایش ممکنه بره تو نارسایی پانکراس....کاش این سرم رو بهش نمیدادین تا ببینیم از اول چی بودسرم بیمار عوض شد ....درمان از پنومونی رفت روی استیبل کردن همو دینامیک...یه ساعتی طول کشید تا جواب ازمایشات اومد...سدیم 120   پتاسیم 2.5   قند 211 همه رو بیشتر ترسوند....سور بستری توی PICUداده شد ولی هیچ جا توی شهر جا نمیداد...بخش اکیوت بیمارستان خودمونم پر بود....دستور سوند مانیتور وسایل احیا...داده شد...والبته اینترن فیکس....وقتی دکتر اومد از اورژانس بره گفت کیس مورنینگ همین باشه و دختر بچه مشکوک به faint و GE که از اقبال بلند هرسه مریض های من بودن....اون روز از صبح داشتم کیس های شایع بیمارستان خودمون رو میخوندم که اگه اومد اماده باشم و نخوابیده بودم ...حالا که کیس معلوم شده بود فیکس هم شده بودیم....قید درسو زدم رفتم و یه ساعتی خوابیدم دوباره 5 صبح تایم من شروع میشد...5 برگشتم و فیکس نشسم بالا سر بچه و چک علایم حیاتی همون جوری شروع کردم به خوندن مایع درمانی...هیچی نمیفهمیدم....مادر بچه هم بدتر...اجازه سوند نداده بود...اجازه رگ گیری مجدد نداده بود....حتی اجازه نمیداد فشار بچه رو بگیرم...با تاکی پنه 60 تایی بچه راحت گرفته بود خوابیده بود و بچه ونگ میزد....ساعت 7 دکتر اومد برای ویزیت مجدد...قند مریض داشت نرمال میشد ولی هنوز با این همه درمان سدیم شده بود 125 پتاسم 2.7   PH=6.98....همه مونده بودن چجوری این بچه زندس...دکتر گفت 7.30 با پرونده بیا برای مورنینگ...رفتیم برای مورنینگتمام کیس های دیشب معرفی شد و از من خواست همین کیس رو پرزنت کنم....رفتم بالا و شروع کردم شرح حال خوندن...این استاد به شرح حال مریض توی مورنینگ ها همیشه گیر میده....خوشبختانه مثل اینکه شرح حال من مورد قبولش واقع شد...ازم پرسید-بیماری زمینه بچه چی بوده؟-سینوستوزیس-سیستینوزیس خانم دکترخودم مردم از خنده....رفتم سر اوردر ها تا ازم درس نپرسه-چقدر سرم گذاشی؟-من انقدر گذاشتم دکتر ولی ارشد کمش کرد...یکی دوتا سوال پرسید دست و پاشکسته گفتم تا اینکه مکانیسم مایع درمانی رو ازم پرسید من که بیخوابی داش میکشتم اصلا نمیتونستم جواب بدم...از مسئول کشیک دیشب خواست که بیاد و بالا و توضیح بده...اومد و با من من...شروع کرد مکانیسم رو گفتن تا به نتیجه رسید...بعد هم برگشت به من گفت :اینم بلد نیستی ؟ حالا جلو اون همه ادم جلو این استاد وحشتناک پشت میکروفون من با پررویی تمام گفتم:بلد نیستم خب چکار کنمبین اینهمه سوالی که ازم پرسید و من بلد نبودم شروع کرد به توضیح دادن که خطاهای پزشکی این درمان کجاها بوده...اول هر جملش هم میگفت منظورم با شما نیست خانم دکتر منظورم با اون پزشک ارشدیه که اولین بار مریض رو دیده...صحبتای دکتر که تموم شد من با پررویی تمام اون بالا پرسیدم که دکتر تو این سن؟بدون علائم پلی دیپسی و پلی اوری چجوری شک میکردم به DKA?گفت برو بشن تا توضیح بدم...بعد از مورنینگ همه بچه ها میگفتن بابا تو دیگه چقدر اعتماد بنفس داری اون بالا سوال که جواب نمیدی سوالم میپرسیگفتم بابا وقتی دوتا دکتر با تجربه توی درمان اشتباه کرده بودن دیگه چه انتظاری از من میرهدکتر تمام مدت بحث رو به من توضیح میدادکیس بعدی همون مورد faint رو گفت پرزنت بشه...همخونه تقبل کرده بود کیس رو بخونه...من شرح حال بچه رو کامل نوشته بودم...بهش گفته بودم یبار از روش بخونه ببینه مشکلی نداشته باشه ولی این کارو نکرده بود ....یکی دوتا نکته رو جا انداخته بودم که حینی که اون اون بالا میخونده من نشسته روبرو استاد تکمیل میکردم...باز هم از شرح حالم ایراد نگرفت و گفت چرا تو میگی؟گفتم اخه مریض من بوده ولی خانم دکتر زحمت پرزنتشو کشیدنخلاصه دید دوتا سوال دیگه بپرسه و ما بلد نباشیم سکته میکنه...به همخونه گفت بشینه و خودش شروع کرد توضیح دادن...حالا استاد تو مورنینگ اون بالا به جای من توضیح میداد منم با کمال پروویی ازش سوال میپرسیدم...و خلاصه تمام مورنینگ استاد رو به من وضیح میداد و چقدر قشنگ هم توضیح میداد...بعد از مورنینگ مثل توپ تو بیمارستان صدا کرد که من با دکتر پ مورنینگ دادم و اصلا دعوام نکرده و کلی خوب باهام برخورد کردهواینجوری شد که من عاشق دکتر پ شدم
زیرزمینی