روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۸۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۳۱خرداد
گاهی وقتا فکر میکنم کاش به جای اینکه بشینم و باعذاب درس بخونم برای دستیاری...درسو ولش کنم و برم برا خودم دنباله ساز یاد گرفتم 4سال کار کنم و بی هیچ دغدغه ای فقط ساز بزنم تا بتونم ساز زدنمو به جایی برسونم
زیرزمینی
۳۱خرداد
گاهی وقتا فکر میکنم کاش به جای اینکه بشینم و باعذاب درس بخونم برای دستیاری...درسو ولش کنم و برم برا خودم دنباله ساز یاد گرفتم 4سال کار کنم و بی هیچ دغدغه ای فقط ساز بزنم تا بتونم ساز زدنمو به جایی برسونم
زیرزمینی
۳۱خرداد
گاهی وقتا فکر میکنم کاش به جای اینکه بشینم و باعذاب درس بخونم برای دستیاری...درسو ولش کنم و برم برا خودم دنباله ساز یاد گرفتم 4سال کار کنم و بی هیچ دغدغه ای فقط ساز بزنم تا بتونم ساز زدنمو به جایی برسونم
زیرزمینی
۳۱خرداد
گاهی وقتا فکر میکنم کاش به جای اینکه بشینم و باعذاب درس بخونم برای دستیاری...درسو ولش کنم و برم برا خودم دنباله ساز یاد گرفتم 4سال کار کنم و بی هیچ دغدغه ای فقط ساز بزنم تا بتونم ساز زدنمو به جایی برسونم
زیرزمینی
۳۰خرداد
1_مریضه اومده میگه سونو بارداری برام بنویس. میگم تا حالا ازمایش دادی؟ پرونده داری؟ تحت نظر دکتر هستی؟ میگه اره زیر دکتر روانپزشکم!!! 2_مریض اومده با تروما به پا براش گرافی نوشتم رفته گرفته اومدهداده دستم بش میگم مشکلی نداره فقط مسکن مینویسم و توصیه بهش میکنم... موقع رفتن میگه اینجا دکتر نداره عکسمو نشونش بدم!!! 3_به خانمه میگم برنجون و نون و غذاهای سرخ کرده کمتر بخور تا لاغر بشی نمک هم به غذات نزن فشارت میره بالا.... میگه پس چی بخورم؟ 4_زنه کلا به جای پارک ویاهر تفریح دیگه ای همش تو مرکز بهداشت افتاده هربارم میاد حداقل یه پلاستیک پر دارو باید بگیره وگرنه درشت بارت میکنه... دفترچه رو گذاشته جلوم و میگه ازمایش بنویس... میگه رایگان کن پول ندارم... میخواستم خرخرشو بجوم اخه اگه پول نداشتی هرروز افتاده بودی تو بهداشت؟ 4_دفترچشو میذاره جلوم میگم بفرمایید؟ میگه ازمایش شکاف کامل برام بنویس
زیرزمینی
۳۰خرداد
1_مریضه اومده میگه سونو بارداری برام بنویس. میگم تا حالا ازمایش دادی؟ پرونده داری؟ تحت نظر دکتر هستی؟ میگه اره زیر دکتر روانپزشکم!!! 2_مریض اومده با تروما به پا براش گرافی نوشتم رفته گرفته اومدهداده دستم بش میگم مشکلی نداره فقط مسکن مینویسم و توصیه بهش میکنم... موقع رفتن میگه اینجا دکتر نداره عکسمو نشونش بدم!!! 3_به خانمه میگم برنجون و نون و غذاهای سرخ کرده کمتر بخور تا لاغر بشی نمک هم به غذات نزن فشارت میره بالا.... میگه پس چی بخورم؟ 4_زنه کلا به جای پارک ویاهر تفریح دیگه ای همش تو مرکز بهداشت افتاده هربارم میاد حداقل یه پلاستیک پر دارو باید بگیره وگرنه درشت بارت میکنه... دفترچه رو گذاشته جلوم و میگه ازمایش بنویس... میگه رایگان کن پول ندارم... میخواستم خرخرشو بجوم اخه اگه پول نداشتی هرروز افتاده بودی تو بهداشت؟ 4_دفترچشو میذاره جلوم میگم بفرمایید؟ میگه ازمایش شکاف کامل برام بنویس
زیرزمینی
۳۰خرداد
1_مریضه اومده میگه سونو بارداری برام بنویس. میگم تا حالا ازمایش دادی؟ پرونده داری؟ تحت نظر دکتر هستی؟ میگه اره زیر دکتر روانپزشکم!!! 2_مریض اومده با تروما به پا براش گرافی نوشتم رفته گرفته اومدهداده دستم بش میگم مشکلی نداره فقط مسکن مینویسم و توصیه بهش میکنم... موقع رفتن میگه اینجا دکتر نداره عکسمو نشونش بدم!!! 3_به خانمه میگم برنجون و نون و غذاهای سرخ کرده کمتر بخور تا لاغر بشی نمک هم به غذات نزن فشارت میره بالا.... میگه پس چی بخورم؟ 4_زنه کلا به جای پارک ویاهر تفریح دیگه ای همش تو مرکز بهداشت افتاده هربارم میاد حداقل یه پلاستیک پر دارو باید بگیره وگرنه درشت بارت میکنه... دفترچه رو گذاشته جلوم و میگه ازمایش بنویس... میگه رایگان کن پول ندارم... میخواستم خرخرشو بجوم اخه اگه پول نداشتی هرروز افتاده بودی تو بهداشت؟ 4_دفترچشو میذاره جلوم میگم بفرمایید؟ میگه ازمایش شکاف کامل برام بنویس
زیرزمینی
۳۰خرداد
1_مریضه اومده میگه سونو بارداری برام بنویس. میگم تا حالا ازمایش دادی؟ پرونده داری؟ تحت نظر دکتر هستی؟ میگه اره زیر دکتر روانپزشکم!!! 2_مریض اومده با تروما به پا براش گرافی نوشتم رفته گرفته اومدهداده دستم بش میگم مشکلی نداره فقط مسکن مینویسم و توصیه بهش میکنم... موقع رفتن میگه اینجا دکتر نداره عکسمو نشونش بدم!!! 3_به خانمه میگم برنجون و نون و غذاهای سرخ کرده کمتر بخور تا لاغر بشی نمک هم به غذات نزن فشارت میره بالا.... میگه پس چی بخورم؟ 4_زنه کلا به جای پارک ویاهر تفریح دیگه ای همش تو مرکز بهداشت افتاده هربارم میاد حداقل یه پلاستیک پر دارو باید بگیره وگرنه درشت بارت میکنه... دفترچه رو گذاشته جلوم و میگه ازمایش بنویس... میگه رایگان کن پول ندارم... میخواستم خرخرشو بجوم اخه اگه پول نداشتی هرروز افتاده بودی تو بهداشت؟ 4_دفترچشو میذاره جلوم میگم بفرمایید؟ میگه ازمایش شکاف کامل برام بنویس
زیرزمینی
۳۰خرداد
نشستم و با س حرف میزنم راجع به پسرا راجع به خواستگاراش... بعد از بهم خوردن رابطه12سالش... حالا اصرار داره که دیگه زودتر ازدواج کنه... مخصوصا که خواهر کوچیکترش موقعیت خوبی داره و در شرف رسمی شدن رابطشه... البته س هم به واسطه موقعیتش و چهره زیبا و شناخته شدن خونواده اش توی شهر کوچیک خودشون تقریبا هر هفته یه خواستگار. داره.... زنگ زده بود تا ماجرا یکی از این خواستگارا رو تعریف کنه... میگفت حوصله ایراد و بحث و جدلش با خونوادشو نداره... ولی از طرفی اصرار پسره و خونوادش بعد از شنیدن جواب منفی هم براش جذاب بوده... کلی باهم خندیدیم و گفتم خب معلومه همیشه به ما تو قصه ها یاد دادن دخترا ناز میکنن و میگن نه و پسرا هی اصرار میکنن ولی چیزی که ما دیدیم حتی اگه پسره کلی عاشق و دل خسته هم بود با یبار جواب نه شنیدن یا دیدن مشکلات دمشو گذاشت رو کولشو رفت... البته خب شاید منم جای پسرا بودم همین کارو میکردم... حرف یه عمر زندگیه چرا ادم انقدر سختی به خودش بده برای زندگی که بعدش معلوم نیس... بهش گفتم من که تو کل عمرم یه خواستگار بیشتر نداشتم اونم که هم پسره هم بابام ر. ی. د. ن... والا نمیدونم چی بهت بگم ولی راس میگی ادمی که اصرار میکنه خب ادم جذابی به نظر میاد... ک جان که زحمت مشاوره رو میکشه میگه تو یه دختر مستقل و کاملا امروزی هستی ازهمه مرزها و محدودیت ها فراری هستی نباید منتظر یه خواستگاری سنتی باشی باید بری و خودت راهتو پیدا کنی مثلا بیشتر به خودت بررسی جاهایی بری که با ادمای جدید برخورد داشته باشی و غیره... خب خیلی از این کارا از توان مم خارجه و وقتی یاد سختگیریای بابا بعدش میوفتم ترجیح میدم حداقل تا موقعی که دستیاری قبول نشدم و ازاین شهر نرفتم به فکر ازدواج نباشم... فکر میکنم شاید بعد از تخصص قبول شدن بیشتر تصمیمارو خودم بگیرم. و ادم مقابلم بفهمه چرا واسه داشتن یه زندگی اروم باید با احترام از خونواده ها دور بود... شاید بعد از تخصص قبول شدنم دیگه کسی نتونه به درس و کارم ایراد بگیره یا بترسه... هرچند دیگه متخصص بودن برای بعضیا خیلی بالا حساب میشه ودیگه کلا کسی سمتم نیاد... اینده نامعلومه ولی دارم دوباره تمام سعی خودمو میکنم... که تنها شاد باشم که اعتماد نکنم که دل نبندم که خودم خودمو بغل کنم خودم با خودم گریه کنمو منتظر یه اغوش گرم یا یه ناز و نوازش نباشم.. خب البته ادم همیشه به محبت نیاز داره ولی خب وقتی شرایطشو ندارم بهتره به جای یه موجود شکننده و وابسته بودن یه ادم قوی که تنهایی با قدرت ادامه میده باشم و خودمو به ارزوهام برسونم... مثلا چند سال دیگه از نظر قانونی میتونم یه بچه بیارم و بزرگش کنم... میتونم سفر برم و خیلی کارای دیگه بکنم... مشاورم میگه این حس تنهایی من یه اشتباهه همه ادما یه تنهایی درونی دارنو اینو من دارم با تنهایی واقعی اشتباه میگیرم
زیرزمینی
۳۰خرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
زیرزمینی