روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۳۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸اسفند
این چند روز کلمات توی مغزم رژه رفتن برای نوشته شدن و اتفاقاتی که این چند روز افتاده ولی خب مجالی برای نوشتن و سر و سامون دادن به تفکراتم ندارم امسال سومین ساله که به طور متوالی روز عید کشیک هستم...خب پارسالو امسال به دلیل نزدیکی محل کشیک به خونه لحظه سال تحویل خونه بودم ولی سال تحویل 95 بیمارستان بودم. و از صمیم قلبم میخوام که سال دیگه هم سال تحویل بیمارستان باشم...ولی انقدر وضعیت درسیم داغونه که دیگه همه چیو سپردم به به دست خدا و سرنوشت. امیدوارم سال 97 اوضاع معیشت مردم و کارشون بهتر بشه.بیشتر بارون بباره .بیشتر درختا رشد کنن.کمتر زلزله بیاد.دل مردم شادتر باشه.ادمها به ایندشون امیدوار باشن. فکر کنم تاحالا برای سال تحویل متنی ننوشتم و این اولیش باشه دلتون شاد و روز نوتون مبارک باشه پی نوشت:به مرحله ای از زندگیم رسیدم که دیگه هرکی میبنتم نمیپرسه شوهر کردی یا نه میپرسه طرحت تموم نشد؟کی شروع میکنی برا خوندن ؟
زیرزمینی
۲۸اسفند
این چند روز کلمات توی مغزم رژه رفتن برای نوشته شدن و اتفاقاتی که این چند روز افتاده ولی خب مجالی برای نوشتن و سر و سامون دادن به تفکراتم ندارم امسال سومین ساله که به طور متوالی روز عید کشیک هستم...خب پارسالو امسال به دلیل نزدیکی محل کشیک به خونه لحظه سال تحویل خونه بودم ولی سال تحویل 95 بیمارستان بودم. و از صمیم قلبم میخوام که سال دیگه هم سال تحویل بیمارستان باشم...ولی انقدر وضعیت درسیم داغونه که دیگه همه چیو سپردم به به دست خدا و سرنوشت. امیدوارم سال 97 اوضاع معیشت مردم و کارشون بهتر بشه.بیشتر بارون بباره .بیشتر درختا رشد کنن.کمتر زلزله بیاد.دل مردم شادتر باشه.ادمها به ایندشون امیدوار باشن. فکر کنم تاحالا برای سال تحویل متنی ننوشتم و این اولیش باشه دلتون شاد و روز نوتون مبارک باشه پی نوشت:به مرحله ای از زندگیم رسیدم که دیگه هرکی میبنتم نمیپرسه شوهر کردی یا نه میپرسه طرحت تموم نشد؟کی شروع میکنی برا خوندن ؟
زیرزمینی
۲۶اسفند
دلم میخواد فقط دوروز از این وضعیت مزخرفم خلاص بشم.دوروز به هیچی فکر نکنم...به اینکه مفید نیستم خنگم به زؤرهایی که بقیه میگن به مریضایی که اعصاب برم نذاشتن...دوروز فقط برم بمیرم
زیرزمینی
۲۶اسفند
دلم میخواد فقط دوروز از این وضعیت مزخرفم خلاص بشم.دوروز به هیچی فکر نکنم...به اینکه مفید نیستم خنگم به زؤرهایی که بقیه میگن به مریضایی که اعصاب برم نذاشتن...دوروز فقط برم بمیرم
زیرزمینی
۲۵اسفند
در استانه سال 97 برگشتم...وبلاگ های بعد از این وبلاگو هیچوقت دوس نداشتم نه نوشته هاشتو نه.... میخواستم بعد از امتحان دستیاری برگردم ...ولی دل تنگ این روزام منو برگردوند به اینجا...اینجا رو بیشتر از هر جایی خونه خودم میدونم سلام
زیرزمینی
۲۵اسفند
در استانه سال 97 برگشتم...وبلاگ های بعد از این وبلاگو هیچوقت دوس نداشتم نه نوشته هاشتو نه.... میخواستم بعد از امتحان دستیاری برگردم ...ولی دل تنگ این روزام منو برگردوند به اینجا...اینجا رو بیشتر از هر جایی خونه خودم میدونم سلام
زیرزمینی
۲۲اسفند
بهداشت داره کم کم باهامون تسویه میکنه حقوقای عقب افتاده امسالو...سرهمین کم کم دلم داشت با بهداشت صاف میشد که امروز و دیروز انقدر مسئول مرکزمون اذیتم کرد که میتونستم برم با دندونام خرخره کثیفشو بجوم...ریزریزش کنم تا دلم خنک بشه...انقدر بهم زور گفت که میتونستم بکشم و فقط تحمل میکنم بخاطر مرخصی دم امتحان...وقول دادم امروز به خودم که تو اون یه ماه بعد از امتحانم خون کنم تو جیگرش و مرکزو اتیش بزنم...وقول دادم بخودم که وقتی متخصص شدم خون پزشکای عمومی شبیه اینو بکنم تو شیشه و از هر فرصتی برای تحقیر ادمای حقیری مثل این ادم استفاده کنم...انقدر عصبانی شدم امروز که از مغزم اتیش داشت درمیومد پی نوشت:یه جوری وبلاگا سوت و کور شده دم عیدی که ادم فکر میکنه تمام نویسندگان با یاراشون دارن چکار میکنن دم عیدی... پی نوشت:انقدر حرص خوردم امروز که تمام عضلاتم گرفته تکون نمیتونم بخورم...بازم خدا رو شکر تب نکردم پی نوشت:انقدر میترسم که جرات نگاه کردن به سوالات قطب تهرانو ندارم
زیرزمینی
۲۲اسفند
بهداشت داره کم کم باهامون تسویه میکنه حقوقای عقب افتاده امسالو...سرهمین کم کم دلم داشت با بهداشت صاف میشد که امروز و دیروز انقدر مسئول مرکزمون اذیتم کرد که میتونستم برم با دندونام خرخره کثیفشو بجوم...ریزریزش کنم تا دلم خنک بشه...انقدر بهم زور گفت که میتونستم بکشم و فقط تحمل میکنم بخاطر مرخصی دم امتحان...وقول دادم امروز به خودم که تو اون یه ماه بعد از امتحانم خون کنم تو جیگرش و مرکزو اتیش بزنم...وقول دادم بخودم که وقتی متخصص شدم خون پزشکای عمومی شبیه اینو بکنم تو شیشه و از هر فرصتی برای تحقیر ادمای حقیری مثل این ادم استفاده کنم...انقدر عصبانی شدم امروز که از مغزم اتیش داشت درمیومد پی نوشت:یه جوری وبلاگا سوت و کور شده دم عیدی که ادم فکر میکنه تمام نویسندگان با یاراشون دارن چکار میکنن دم عیدی... پی نوشت:انقدر حرص خوردم امروز که تمام عضلاتم گرفته تکون نمیتونم بخورم...بازم خدا رو شکر تب نکردم پی نوشت:انقدر میترسم که جرات نگاه کردن به سوالات قطب تهرانو ندارم
زیرزمینی
۲۱اسفند
دلم میخواد بشینم و یه ساعت گریه کنم... از دست درسا...از دست مریضا که هر چیزیو صد بار باید بهشون بگی واسه اینکه نمیخوان 500 تومن پول ویزیت بدن...از دست خودم...دلم میخواد بشینم گریه کنم خیلی مسخره ترش اونجاس که تو 28 سالگی هم از ناراحتی تب کنی
زیرزمینی
۲۱اسفند
دلم میخواد بشینم و یه ساعت گریه کنم... از دست درسا...از دست مریضا که هر چیزیو صد بار باید بهشون بگی واسه اینکه نمیخوان 500 تومن پول ویزیت بدن...از دست خودم...دلم میخواد بشینم گریه کنم خیلی مسخره ترش اونجاس که تو 28 سالگی هم از ناراحتی تب کنی
زیرزمینی