روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

حرف هایی از جنس دیوانگی

روزهای دکتر تمام وقت

یک عدد پزشک جوان...در تلاش برای ادم خوب بودن و دکتر خوبی بودن...تمام وقت چون تنها کاری که توی زندگیم کردم پزشک بودن بود...بافتنی میکنم...اشپزی میکنم...یه زمانی ساز میزدم ناشیانه...
این وبلاگ همیشه زندگی حقیقی نیست...گاهی مجازی گاهی خیالی...پس "من" نوشته ها همیشه این خانم دکتر تمام وقت نیست.
حالا این دکتر زیرزمینی کنار دندون موشیش خوشبختترینه

بایگانی

۶ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۸آبان

بنظر من تاوان نکردن بعضی اشتباهات بیشتر از تاوان اشتباه کردنه...کاش گاهی اشتباهی عاشق بشیم اشتباهی زندگی کنیم...کاش میذاشتن با عشق اشتباهیمون اشتباهی هم اغوش بشیم تا باتموم وجودمو حس کنیم اشتباهمونو نه تا اخر عمر حسرت اون یه لحظه رو داشته باشیم

زیرزمینی
۲۴آبان

1.من عاشق تدریسم و فکر میکنم همونجوری که هیچ کس سعی نکرد چیزی به ما یاد بده من باید سعی کنم مریض ها رو با زبان ساده به استیجر ها و اینترن ها یاد بدم در مقابل بیگاری که دانشگاه از اونا میکشه

2.اینترنا معمولا دوسم دارن مخصوصا خانما چون ازشون سو استفاده نمیکنم و ازشون تشکر میکنم

3.اینترنم بعداز اینکه هرچی بلدم یادش میدم میگه خانم دکتر نمیدونی وقتی مورنینگ میدی چه شکلی میشی...گفتم چه شکلی میشم...میگه وقتی اون بالایی و سوال ازت میپرسن استادا یه جوری نگاه استاد میکنی انگار با نگاهت داری میگی احمق من بعد از یه کشیک انقدر خستم که خوابم میاد و توعلط میکنی ازم سوال میپرسی...میخندم و میگم خب واقعا احمقانس چرا بعد از کشیک من یه ساعت باید یه لنگه پا وایسم اون بالا اونا زر بزنن...والا نشسته هم میشه مورنینگ داد

4.رزیدنتم میگه الان امشب که خوب بود چرا باز قیافت چندشه؟میگم واقعا به نظرم احمقانس که اتند طب برای اینکه پول بیشتری به جیب بزنه مریضا رو ترخیض نمیکنه و میفرسته تو سرویسای مختلف و همه مریضا رو چند سرویسه میکنه و باید بیگاری بکشیم که اتند طب پول دربیاره

 

5.این ماه شاید 16 مورنینگ برگذار شد که 12 تاش به من خورده بود و من رفتم بالا...و اینترن و رزیدنت چند نفر با همین لفظ که وقتی میری بالا ازت سوال میپرسن یه جوری نگاه عاقل اندر سفیه به استاد میکنی و با چندش نگاهشون میکنی که تو چشمات میشه خوند داری به اتند فحش میدی😂😂😂واقعا به نظرم کارشون احمقانس...مارو توبیخ میکنن بخاطر بیگاری که میکنیم بخاطر چیزایی که بهمون یاد ندادن...بخاطر فحش و دعواهایی که تو این خراب شده ا دمها دعوا میکنن باهامون...واقعا متنفرم از زادگاه

6.به همراه مریض ساعت 2 شب میگم وارفارین برای چی میخوری میگه تو که انقدر نمیفهمی وارفارین رو برای تغلیظ خون میخورن برو با بزرگترت بیا و فحش میشنوم و فحش و فحش فحش...بخاطر مریضی که ربطی به من نداره بخاطر بیخوابی که کاردم میکشم بخاطر پاهام که از درد در اختیار خودم نیست بخاطر اتند بی سوادی که بخاطر صد نوع سهمیه اتند شده بخاطر پولی که باید بره تو جیب اتند طب...بخاطر سیستم احمقانه و مردم احمق تر شهر زادگاه

زیرزمینی
۱۷آبان

باید بشینم برای 3ساعت اتعاقات دیشب ساعتها گریه کنم...توی یک لحظه تمام 30 سال زندگیو به باد دادم...توی یک لحظه تمام زندگیمو گفتم ....ابروم رفته یه جوری که جمع نمیشه

زیرزمینی
۱۲آبان

چرا دیشب خواب میدیدم لنفوم نان هوچکین گرفتم؟؟؟بعد. رفتم شهر غریب زندگی کردم درسمم ول کردم و به هیچکسم نگفتم که لنفوم گرفتم بعد هم ناراحت بودم هم خوشحال که میدونستم کی قراره بمیرم...بعد درسو کارو گه ول کرده بودم گفتم اخر عمری خوش بگذرونم و گلدوزی کنم و خونه خودمو داشته باشم و ساز بزنم...خلاصه نمیدونم توخواب خوشحال بودم یا ناراحت...توخوابمم اخرش بابام فهمید که لنفوم گرفتم چون دکترم دوستش بود بهش گفته بود...شاید باورتون نشه من جوون که بودم فکر میکردم بهترین مرگ با لنفوم یا لوسمیه....هرچند الانم تقریبا همین فکرو دارم

زیرزمینی
۰۸آبان

یه زمانی هر روز و هر لحظه دلم میخواست کسی در اغوشم بگیره و دوسم داشته باشه...ولی انقدر با این احساس جنگیدم که حالا هیچی ازش باقی نمونده...این خوبه یا بد نمیدونم

زیرزمینی
۰۱آبان

شاید مسخره ترین اتفاق ممکن این باشه که ادم تو 30 سالگی هنوز ندونه برای چه کاری ساخته شده...من واقعا پزشکی مناسبم بوده؟؟؟

زیرزمینی