۱۹اسفند
هرچقدرم ادم محکمی باشی نیاز داری یه روزی یه جایی یکی بیاد محکم بغلت کنه و سرت داد بزنه که انقدر نگران نباش دنیا بدون نگرانی توهم راه خودشو میره
هربار میگم مرحله بعدی زندگیم اروم میشم اضطرابم کمتر میشه...ولی هربار نگرانی ها بیشتر میشه...فکر میکردم درسم که تموم بشه و برگردم پیش خانواده این حجم از نگرانی کمتر میشه ولی همه چی بدتر شد
با وجودی که دوستای خیلی خوب و زیادی دارم ولی هیچکدوم شهر زادگاه نیستن...هیچکس اینجا نیس که بی رودربایستی بشه بغلش کرد گریه کرد و بگم بریدم...یکی که بهم بگه به درک که امسال بارون نزده و رودخانه ها خشک میشن...به درک که هوا الودس...به درک که مردم میمیرن و فقیرن...به درک که همش نگران. کارت باید باشی چون موقته ...به درک که هیچ سهمیه ای تو ازمون نداری...یه درک کهمعلوم نیس چجوری درس میخونی که از اینور میخونی از اونور انگار نخوندی...به درک که ای کیوت بالاس یا پایینه...یه نفر که بشه الکی یه ساعت بدون نگرانی باهاش خندید
این روزها انقدر حجم وحشتناکی از استرس رو تحمل میکنم که احساس میکنم ممکنه هر لحظه عقلمو از دست بدم